10
آذر تشکر- جامعه شناسناگهانگی، روایت زنجیره بحران
آذر تشکر- جامعه شناس
ناگهانگی، روایت تصویری علی نیکبخت از بحران سیل است. تا سیلی بیاید و زلزله ای بشود، آدمهای نوعدوست، عافیت زندگی روزمره را وا مینهند و برای کمک میشتابند. اجناس تهیه شده، بلیط ورود به منطقهای میشود که مردمش در بحران گرفتارند. از زمین و هوا آدمِ آماده یاری میبارد؛ با قوطیهای کنسرو و ظرفهای غذای یکبارمصرف دردست،... دود و سروصدای ماشینهای سبک و سنگین، منطقه را پر از هیاهو میکند. گِل و لای کنارزده و راهها باز میشوند، چادرها بر زمین خشک برپا میشوند... مردمِ گرفتار در بحران، در میانه بروبیای لودرهای راه بازکن، کامیونهای حمل گل و لای، وانتها و خاورهای حامل کیسههای آرد، لول میخورند، گیج و آشفته از اینهمه بروبیا و توجه ناگهانی! گرفتاران در سیل، بار دیگر خود را در میانه سیل می بینند این بار سیل مهربانی!
ولوِلهها و بروبیاها یکی دو هفتهای هست و بعد آرام و بیسروصدا، کمکها و آدمها، سایهوار از صحنه محو میشوند. قبل و بعد از سیل دوباره به هم گره میخورد، رهاشدگی و فراموشی، دوباره ریتم قبلی خود را باز می یابد. گویی، سیل، فقط آریتمی کوچکی در قلب بیجنبش بوده است. فیلم ناگهانگی، ما را به تماشای آن ولوله و این رهاشدگی میبرد؛ آن ریتم و این آریتمی و ضعف و درماندگی بیشتری که بر قلب آینده جامعه می نشاند.
فیلم ناگهانگی، روایتی چند لایه از واقعیت است و فیلمساز آرام آرام و لایه به لایه، ما را به عمق بحران نزدیک میکند. لایه اول روایت اتفاق است؛ محصولاتی که از دست میرود، زمینی که بارش سقط شده است و آبی که ویران کرده و مردمان بی خانمان و گرسنه، گیر کرده در میان آبهای گل آلود، بی آبی برای آشامیدن!
لایه دوم واکنشِ آدمهایِ بیرون از بحران است، روایت واکنشِ همه ما! خبرکه پخش بشود، همه برسرزنان میشتابند. هدف، رساندن کالاست هرچه سریعتر....، همه میآیند، از دولتی و غیردولتی، چه آنکه خود را وظیفهمندِ مدیریت بحران میداند، تجهیزات دارد و امکانات، و تا هلیکوپترهایش بر زمینِ بحرانزده بنشیند، تا نیروهایش را فراخوان بدهد، چند روزی کم و بیش میگذرد و چه آنکه بیمهابا بر راه میزند، جادههای سرراه را صاف میکند، با کولهباری از نان و مهربانی از راه میرسد و با بغضی در گلو نانش را تقسیم میکند.... حرفِ اینکه چه کسی زودتر از همه رسید، در هفته اول، نقلِ ثابت همه است. هرکه سریعتر برسد، امتیازِ حضور در بحرانهای دیگر را، برای خود بدست آورده است!
حادثه عظیم است و حرف و سخنها بسیار.کمتر فیلمسازِ مستندی است که حادثه او را با خود نبرده باشد، برای بسیاری، گزارش واقعگرایانه حالِ واقعه، چالشی جدی است. بحران اژدهایی چند سر است و هر سرش را بگیری، سر دیگر از چشم تو پنهان میماند. با اینهمه، علی نیکبخت ما را با ارائه گزارشی از حالِ واقعه، رها نمیکند. او دست مخاطب را میگیرد و در میانه موج مهربانی و اشکهای شوق، به لایه بعدی میبرد.
نوعدوستان و جهادیها، نیروهای پیشرو که چابکترند، نیروهای دولتی که با اونیفورمهاشان، پیامآورِ حضور دولتاند؛ با همه پول و ارتباطات و توان سازماندهیاش و.... همه هستند؛ اما هریک سازِ خودش را میزند؛ درست در مقابل چشمهای تیزبینِ مردم گرفتار در بحران!... همه از لزوم سازماندهی در مقابله با بحران میگویند و به بیسازمانی و فقدان هماهنگی یکدیگر میتازند. جاهای دردسترس، صحنه فراوانی و سیری میشود و مردمانِ فراموش شده، به تصادف کشف میشوند و گرسنگی و رهاشدگیشان، غم ناتوانی و بیفکری را دوچندان میکند. بینظمی و آشفتگی همه را کلافه کرده است. اینکه چگونه میشد بهتر عمل کرد، سؤال همیشگی همه بحرانهاست و با همه اختلافات، در یک چیز اتفاق نظر وجود دارد: هیچکس ادعا ندارد، ابعاد بحران کوچکتر شده است! بوی بحرانهای تازه در هوا موج میزند. همه میدانندکه زنجیرهای از بحران در راه است و یک حلقه، حلقه دیگر را میزاید.
ناگهانگی، فقط روایتِ آنچه در میدان بحران میگذرد، نیست. روایت پرحکمت و پیشگویانهای از آینده بحران است. دوربین علی نیکبخت، خود را لابلای آدمهای یاریرسان و یاریشونده میچپاند و بارها ما را با خود به میان بدنهای درهملولیده و دستهای درازشده میبرد و خاکِ بحران را بر چهره ما میپاشاند تا ما را به لمسِ واقعیت دعوت کند. اما پس از هربار نزدیک شدن و هروَله بر زمینِ تفتیده از بحران، خود را جدا میکند و ما را با خود به بالا میکشاند تا پس از درگیریِ احساس، به ما فرصت تفکر بدهد. لایههای بعدی فیلم؛ یعنی روایت آینده و دعوت به اندیشه درباره آن شکل میگیرد.
بچههای سرگردان، پیچیده در نجابت کودکی، روایتگران اصلی فیلم ناگهانگیاند. فیلم نیکبخت با بچهها شروع میشود و ادامه مییابد و تمام میشود. آنها روایتگران و تماشاگرانِ حادثهاند. با پاهای کوچک برهنهشان، در میان آدمها و ماشینها میلولند. با چشمان باهوش و درخشانشان، شاهد بیمعنایی و حقارت دستهای بزرگی هستند که دو بیسکویت ساقه طلاییِ کوچک را میانِ دستهای خاکآلودشان میگذارد. آنها با همه آرزوهاشان که جزیی از ایران باشند و به حساب آیند، راویان فرآیند حقیرسازی امروز و آینده مردمان گرفتار در بحرانند.
مسئله علی نیکبخت، مسئله آینده بحران است. آنچه که سیل برجا میگذارد، فقط گل و لای و خانههای فروریخته نیست؛ که پاشاندن بذر دروغ برای به چنگ آوردن کیسهای آرد است، دستهایی است که به گدایی دراز میشوند، داراییهای اجتماعی مردم است که به پای آشفتگیها قربانی میشود. فیلم علی نیکبخت هشداری است برای فرآیند حقیرسازی مردمان گرفتار در بحران. ناگهانگی دعوتی است به نگران شدن، به پرهیز از سادهانگاری، به اندیشیدن به این پرسش که بذر آینده در میدان بحران، چگونه کاشته می شود؟ زمین که آرام گرفت و آبها که فروکش کرد، چه برجا میماند؟ پاهای برهنه کوچکی که به دنبال ماشینهای کمک می دوند، پس از بحران به چه کار میآیند؟