10

10


#عطر_شقایق

#۱۰

سفیدی رفته رفته محو شد

سیاهی جاش رو گرفت

پلک زدم

تو تاریکی همون سقف بود

همون لامپ!

اشکم راه افتاد

دوباره نشستم رو تخت

اتاق تاریک بود و هر ۳ تا دختر دیگه انگار خواب بودن.

خدایا... من فقط یکبار اشتباه کردم... من همیشه دختر خوبی بودم... چرا ... چرا همین یکبار باید این بلا سرم بیاد

اشکم شدت گرفت‌

از بس احمق و ساده ام

معلومه اون پسر جذب من نمیشد

معلوم بود نقشه تو سرشه!

مگه کتاب داستانه طرف بیاد ببیندت با اون وضع و درامد عاشقت شه!

چی داری مگه؟

بگو چی نداری!

عقل عقل عقل نداری

به هق هق افتادم

نرگس بیدار شد

اومد کنارم نشست و گفت

- آروم باش ... گریه فایده ای نداره... من ده روزه اینجام... چاره ای نیست...

نگاهش کردم و گفتم

- یعنی تا کی باید بمونیم؟ با ما چکار میکنن؟ راه فراری نیست؟

- یاسمن تمام شیشه هارو سعی کرد بشکنه. اما نشکنن. ما حتی یه تخت رو بلند کردیم به در و پنجره کوبیدیم. اینا فکر همه جارو کردن. ما اولی ها نیستیم. کارشونه‌... مگه اینکه خودتو بکشی از شرشون خلاص شی

یخ شدم

نگاهش کردم و گفتم

- خودمون بکشیم؟

تو تاریکی چشم های غمگین و بی روح نرگس ترسناک شده بود

صورت زیبایی داشت

سفید رو بود با گونه های پر و لب خیلی خوش فرم.

موهاش فر بود و بلند

اما در این لحظه زیبا به نظر نمی‌رسید

خالی از زندگی و بی روح بود

سر تکون داد

آروم گفت

- شکی نیست اینا میخوان ما رو بفروشن... به خودت نگاه کن... به بقیه... کسی برای قاچاق اعضا بدن دخترای خوشگل رو نمیدزده! اونا میخوان مارو بفروشن به مردا... اگر خودمون رو نکشیم... روزی پرسه که آرزوی مرگ میکنیم

یخ کردم

من هنوز امید به نجات داشتم

لب زدم

- باید فرار کنیم

پوزخند زد و گفت

- نمیشه... اگر میشد هم بعدش کجا میخواستی بری؟ تا برسی خونه بی پول بی مدرک صد نفر بهت تجاوز میکردن. بعدش چی تازه. اصلا برسی. کسی قبولت میکنه؟ خانواده ات پرتت میکنن بیرون

بلند شد و رفت رو تختش

دراز کشید و گفت

- دستشویی اون گوشه... خواستی بری اون پرده رو بکش! بيسکوئيت هم اون کناره. آب هم تو اون پارچ پلاستیکی!

پتو رو کشید رو سرش

خیره بهش بودم

تکون نخوردم

راست می‌گفت

راهی نیست؟

من فقط با یه بار اشتباه نابود شدم؟!

دوباره اشکم راه افتاد

تا خود صبح گریه کردم

در آهنی باز شد

مرد هیکلی با رکابی سیاه اومد تو

یه دست و سر شونه اش خالکوبی بود

چهارتا کاسه تو یه سینی دستش بود

به در باز نگاه کردم و بدون فکر دوییدم به سمتش...

دوستان رمان #عطر_شقایق کانال خصوصی داره. اونجا رمان روزی ۲ پارت گذاشته میشه. در پایان هم فایل کامل به اعضای اون کانال بدون هزینه مجدد داده میشه. قیمت عضویت تو اون کانال با تخفیف فعلا ۲۵ هزار تومن هست به جای ۳۰ هزارتومن. اگر دوست دارید عضو بشید به ادمین نگار پیام بدید 👇👇👇

https://t.me/Ng786f

Report Page