1

1

در پادگان جایی برای عاشقی نیست

وحشت زده دستمو رو قلبم گزاشتم اصلا نمیشنیدیم چی میگفتن نفسم بالا نمیومد 

این یاروچی میگفت؟ چی میگفت؟ هه شوخی بود دیگه حتما داداشم گفته اینجوری بگن یزره کرم بریزه ولی اصلا شوخی بامزه ایی نبود 

بغض گلمو گرفته بود داشتم خفه میشدم و مرد پشت تلفن ی نفس حرف میزد مهلت نمیداد تجزیه و تحلیل کنی فقط ی نفس حرف میزد

- بله خانم اصلا نگران نباشین تیم های ما الان دارن همه جارو میگردن تا پیداش کنن البته شاید دست کومله ها نیوفتاده باشه این ی حدس بود فقط، شما نگران نباشین ما همه چیو درست میکنیم و برادرتونو برمیگردونیم

ی کلمه فقط تو گوشم زنگ میخورد کومله، کومله ها گرفتنش ممکنه دست کومله ها باشه

اون میگفت و من داشتم به یاد میاوردم کومله ها کین کجان چیکار میکنن چیکار میکردن مگه نگفتن که دیگه هیچ کومله ایی نیست همشون رفتن، مگه میشه؟! از بین اون همه آدم چرا داداش من چرا داداش من بیچاره اخ ای خدا

با صدایی ک بغض داشت گفتم

-کی این اتفاق افتاد مگه برادر من کجا بوده ک گرفتنش

- گفتم که خانم برادر شما سر پستش یعنی دیدبانی بوده بعد یهو ی صدایی میاد که ما میاییم بیرون میبینیم داداشتون نیست الانم گفتم جای نگرانی نیست پیداش میکنیم و صیحیحو سالم تحویلتون میدیم خدانگهدار

Report Page