09

09

کوازار

#کوازار ۹

از شوک خشک شده بودم

پلک زدم و لحظه بعد پشت پنجره خالی بود.

توهم بود؟ یا واقعیت ؟ 

با تردید رفتم سمت پنجره 

بیرون تاریک و ساکت بود

خاموش ...

قفل پنجره رو چک کردم و پرده رو کامل کشیدم .

امشب توهم زدم. 

شاید واقعا زیاد کار کردم بهم فشار اومده.

آلبومو برداشتمو رفتم پیش خاله و سارا 

امشب دیگه نه به کار فکر میکنم نه به گوشیم نگاه میکنم ...


روز بعد :

یه بار دیگه برگه هارو چک کردم.

اسلاید های پاورپوینت رو برای ارائه چک کردم.

همه چیز آماده بود

میخواستم یه ارائه جامع داشته باشم.

امروز علاوه بر رئیس خودم کارفرما هم حضور داشت .

یه بار قبلا دیده بودمش. یه مرد میان سال و تا حدودی چاق بود. اما خیلی مثبت و با سواد بود .

پنج دقیقه تا تایم جلسه مونده بود .

بلند شدمو به سمت اتاق کنفرانس رفتم

فلشو وصل کردم به سیستم

اسلاید اولو آوردم .

هیجوقت مضطرب نبودم اما امروز به طرز عجیبی نگران بودم

بلاخره در اتاق باز شد و رئیسم کنار ایستاد.

با حالت دست پاجه ای کسی رو به داخل معرفی کرد

منتظر دیدن کارفرما بودم.

اما به حای اون یه مرد جوون قد بلند و نسبتا هیکلی وارد شد.

کت و شلوار مشکی تنش بودو صورتش کاملا جدی و بی روح بود .

ابروهام بالا پرید! 

نگاهم تو صورتش چرخید. 

انگار از وسط مجله مد اومده بود بیرون. شاید صورت خاصی نداشت اما خیلی اتوکشیده و مرتب بود

سریع سلام کردم به هر دو

بی تفاوت منو از نگاهش گذروند و دئیسم سلام منو جواب داد

هر دو نشستنو رئیسم گفت 

- مهندس اخوان . کارفرما جدید هستن .

با این حرف به من نگاه کرد کارفرمای جدید؟

اونم الان؟

لعنتی .

لابد میخواست روال کارو تغییر بده .

باید نظرشو با ارائه ام جلب میکردم تا دردسر درست نشه

زود برگه هارو از رو میز برداشتم و گفتم

- خوشبختم ... خب من حرف زیاد دارم بهتره زودتر شروع کنم 

برگشتم سمت اسلاید اول که مهندس اخوان گفت 

- لازم به ارائه نیست.

تنم یخ شد

برگشتم سمتش که نگاهم کرد

تو نگاهش انگار آتیش بود. یا آتیش که دلمو آشوب کردو حالمو بد تر .

رئیسم سریع گفت

- پروژه به جای خوبی رسیده این ...

اما حرفش با جواب مهندس اخوان نیمه کاره موند. مهندس اخوان گفت

- دیگه مهم نیست این پروژه به کجا رسیده. این پروژه کنسل شده. 

هم زمان با رئیسم گفتم 

- چی؟

مهندس اخوان بی تفاوت بلند شد

کتشو مرتب کردو گفت 

- قرار داد ما با شما همین لحظه تموم میشه. این پروژه دیگه ادامه نداره. شما هم حق ندارین دیگه روش کار کنین.

پاکتی که دستش بودو رو میز گذاشتو گفت 

- اینم پیوست پایان و چک مطالبات شما . کامل پرداخت شد چون از سمت ما کنسل شد.

چشم های رئیسم برق زد اما من سریع گفتم

- اینجوری نمیشه. من یه قدمی کشف دلیل این پدیده هستم.

 مهندس اخوان دقیق و با خشم نگاهم کرد

واقعا ته چشم هاش آتیش بود 

خیره به چشم هام گفت

- مهم نیستی. تموم شد ...


سلام دوستان. هر روز قسمت جدید با هشتک #کوازار تو کانال پیدا کنین.

عکسش ثابت نیست چون عکس تکراری باعث میشه تلگرام اون پستو اسپم در نظر بگیره.

پس عکس دیگه ثابت نیست

هشتک #کوازار و شماره پارت چک کنین.

تنها کانال من

@PanjreKhiyal

Report Page