07

07


هنوز حرفشو هضم نکرده بودم که گرمی لباشو زیر گوشم حس کردم

بدنم داغ شد 

انگار یه موج لذت وارد بدنم شد

فقط چند ثانیه بود 

من داشتم چیکارمیکردم 

هلش دادم و رفتم داخل اتاق 

روی تخت نشستم و به خودم توآینع نگاه کردم 

داری چیکار میکنی ؟ 

بامردی که ۱۴سال ازت بزرگتره داری چیکارمیکنی؟ 

انقدر داغ بودم که حس میکردم تویه کوره گیر افتادم پیرهن و شلوارمو بیرون اوردم و روی تخت دراز کشیدم 

تا چشمامو میبستم چشماش و لباش توذهنم نقش میبست 

تصویر یه مرد با چهره ی جاافتاده و جذاب 

نه یه پسر سوسول وکم سن 

من همیشه همینو میخواستم 

یکی که از من بزرگتر باشه یکی که منو جذب خودش کنه ولی حالا....

اصلا نمیدونم چیکار کنم

بین پام داغ بود و تیر میکشید دستمو بین پام کشیدم 

حولمو برداشتم و اروم واردحمام شدم 

بااین وضعیت تاصبح نمیتونستم بخابم 

باید آروم میشدم 

هیچوقت تااین اندازه تحریک نشده بودم

یه دوش اب سرد گرفتم و برگشتم داخل اتاق 

حمام حالمو بهترکردو تاصبح خوابیدم

وقتی بیدار شدم کسی خونع نبود 

ناهار اماده بود و مامان بهم پیام داده بود بیرون کارداره ناهار درست کرده  اگع دیر اومد برای دایی و حامدم ببرم 

با دیدن اسمش دوباره داغی بوسش برام تداعی شد 

نمیهواستم باهاش روبرو شم 

مامان لطفا برگرد 

جلوی آینه ایستادم و موهامو شونع کردم جایی که حامد بوسیده بودخون مرده شده بود 

لعنتی 

فقط همینو کم داشتم 

اگه مامان ببینع چی ! ا

تاظهر خودمو با تلوزیون سرگرم کردم امامامان نیومد به ناچار غذارو گرم کردم و توی سینی گذاشتم 

چیزی نیست 

میرم بالل غذارو میذارم و سریع میام پایین 

از پلها بالا رفتم 

چند تا تقه به در زدم و رفتم داخل 

غذارو روی اپن گذاشتم و با صدای بلند گفتم

+....دایی ناهار اوردم واستون 

چرخیدم و با حامد سینع به سینع شدم 

دستموروی قلبم گذاشنم و گغتم

+....شماعادت دارین هی آدمو بترسونید؟

-...هرکسیونه فقط جوجه هارو 

به زیر گوشم نگاه کردو گفت

-...کبود شده چه پوست ظریفی داری

دوباره سرتاپام داغ شد

یه قدم جلواومدو گفت

-...داییت رفته توماشین وسایلشو برداره



اینم بخونین 👇👇👇

دستشو رو سینه ام کشید.

باورم نمیشد تو پارکینگ . تو ماشین مشاورم نشسته بودمو اون داشت دستمالیم میکرد.

و من ...

من داشتم لذت میبردم.

نوک سینه هام انقدر تحریک شده بود زده بود بیرون. مهرداد فشاری به سینه ام دادو دستشو آروم برد پائین. از کمر شلوارم آروم دستشو برد داخل و کنار گوشم گفت 

- بزار ببینم پرده ات چه مدلیه. اگر حلقوی نبوداز عقب...


پارت واقعی از رمان واقعی #عشق_سخت اینجا بخونین 👇👇 با هشتک #سخت همه پارت هارو پیدا کنین

https://t.me/joinchat/AAAAAFBais-RdFfUfzVQXw

Report Page