07

07

عشق سخت

#عشق_سخت

قسمت 7

از جمله اش خوشم اومدو دقیق تر ادامه رو خوندم

نوشته بود

- تجربه چیز های تازه خوبه، هیجان خوبه ! اما وقتی با آگاهی باشه .

مکث کردم جمله اش تو ذهنم بشینه و ادامه رو خوندم

- همیشه خیلی چیزا از بیرون زیبا هستن. اما وقتی تجربه اش کنی ... همه چی متفاوت میشه .

این جمله هم وصف حال من بود

چون خیلی اهل مقایسه زندگی خودمو بقیه بودم

دراز کشیدمو کل جزوه رو خوندم .

از مقدمه اش که واقعا از نظر روحی بهم کمک کردو از مطالب جزوه که خیلی علمی و دقیق ریشه های رفتار های مختلفو توضیح داده بود

واقعا از جزوه خوشم اومد

مخصوصا بخشی که میگفت تمام تمایلات به آسیب دیدن و آسیب رسوندن جز بیماری های روحی و روانی حساب میشن و هیچ انسان سالمی از لحاظ روحی دوست نداره آسیب بزنه به کسی .

بخش دیگه ای هم که خیلی برام جالب بود در مورد روابط ارباب و برده بی خطر بود

اسمش رو نوشته بود Safe BDSM که ترجمه اش میشد ارباب و برده ایمن .

در مورد روابطی بود که افراد دوست دارن جنبه هائی از درد و لذتو در کنار هم تجربه کنن یا حاکم و ارباب باشن تو یه رابطه. یا بردگی و اجبارو تجربه کنن.

نوشته بود تو این جور روابط درسته که آسیب جسمی به کسی وارد نمیشه اما باز هم نشون میده از نظر روحی این افراد آسیب دیده هستن

همه این آسیب ها برمیگشت به دوران کودکی . از زمان تشکیل نطفه تا 6 سالکی .

واقعا این حجم اطلاعات برام جالب بود

گوشی رو گذاشتم کنار و به خودم فکر کردم

یعنی منم از این تمایلات دارم ؟

برگشتم به دواران کودیکی خودمو همه چیو مرور کردم

من تو یه خانواده سنتی بزرگ شدم

جائی که جلو پدرت حق نداری پاتو دراز کنی

یا وقتی بابات بگه نه ! همه چی تمومه

وقتی بچه بودم ... چیزی که نباید ببینمو دیدم.

من پدر و مادرمو در حال س.ک.س دیدم

با وجود اینکه چنین صحنه ای رو دیدم اما اصلا نترسیدم

فقط کنجکاو شده بودم

ولی وقتی مامانم و بابام منو دیدن

ترسیدن

مامانم جیغ کشید

بابام عصبانی شدو سرم دادزدن

اون موقع بود که خیلی ترسیدم

یه فصل کتک خوردمو یه ساعت تو انباری زندونیم کردن .

بعد اون اتفاق اما کنجکاویم بیشتر شده بودو همش میخواستم سرک بکشم که یه روز مامانم گفت

Report Page