04

04

Nobody

ماشینی که جلوی پام ترمز کرد باعث شد دفترو بزارم توی کیفم و سوار شم 

راننده خانوم بود و این باعث میشد راحت تر تو افکارم غرق شم مقصدمو بهش گفتم و چشمامو بستم نمیدونم چقدر توی افکارم غرق شده بودم که حتی متوجه نشدم به شهر رسیدیم از اون خانوم زیبایی که لطف کرد و منو تا ترمینال رسوند تشکر کردمو از ماشینش پیاده شدم...

طبق ادرسی که مادرم برام پشت کارت پستال مورد علاقم نوشته بود راهمو به سمت باجه بلیط پیش گرفتمو یک بلیط اتوبوس گرفتم درواقع ارزان ترین بلیط ممکن رو...

وقتی سوار اتوبوس شدم و اتوبوس راه افتاد به جرئت می تونسم بگم که امپراطوری رُم ، واقعا لیاقت لقب شهر ابدی رو داره..

مسیر اتوبوس به سمت واتیکان بود و  

حدودا بعد از 20 دقیقه به واتیکان رسیدم که عملا یک کشور دیگه برای خودش محسوب میشد..

دیوارهاش به حدی بلند بود که احساسات مختلفی رو به وجودت تزریق میکرد

وقتی از ورودی شهر رفتم داخل ، جو خاصی داشت که که همزمان باعث ترس و خوشحالیم میشد 

همینطور که به مسیر ادامه میدادم به جمعیتی برخوردم که در حال دیدن اثری بزرگ بودند ، بی تردید مذهبی ترین مجسمه حال حاضر دنیا که عظمت چهره پاک مریم رو به خوبی نشون میده و و رنج کشیدن حضرت عیسی رو به ببیننده القا میکنه

همراه مردم محو تماشای مجسمه بودم که یه نفر دستشو گذاشت روی شونم...

Report Page