02

02

#2

سوار ماشین شدم اشکام میریخت دستام بی وقفه میلرزید نمی تونستم فرمون رو بگیرم

درمونده سرم و گذاشتم روی فرمون و گریه میکردم

چرا برگشت چرا امشب اینجا چرا حالا ؟

چرا حالا که داشتم کم کم با نارویی که بهم زد کنار میومدم

چراااا؟

نمیدونم چقدر تو حال خودم بود

با صدای ضربه ای که به شیشه خورد سرم و بالا گرفتم

مریم بود

شیشه رو دادم پایین

_ خوبی مینا ؟ آروم شدی ؟ میخواستم زودتر بیام جلو ولی گفتم یکم گریه کنی بهتره

+خوبم عزیزم ممنون ، باید برم میشه در رو باز کنی؟

_واسا ریموت رو بیارم

نگام به سمت خونه افتاد کنار در بود وزل زده بود بهم

بی اهمیت بهش مشغول گوشیم شدم

مریم در رو باز کرد و راه افتادم

به سختی خودمو رسوندم خونه

خسته تر از همه ای این ده سال روی تخت دراز کشیدم

آه خدایا کی فکرشو میکرد اون عشق و عاشقی آتشین تهش به اون روز نحس برسه

کم کم فکرمو رفت به گذشته

به اون روزایی قشنگ جوونی، روزایی که ده سال تمام حسرت یه دقیقه آرامشش رو داشتم

من مینام دختر ته تغاری یه خونواده پنج نفره

من و خواهر و برادر بزرگترم

پدرم کارمند بانک و مادرم دبیر

گذشته

_ببخشید خانم بوفه دانشکده کدوم سمته

+ ته همین راه رو

_ ممنونم

رفت و دل منو با یه نگاه برد

آخ لعنت به این دل لعنت بهت که این همه غم و غصه رو بهم دادی

روی تخت چرخ زدم نگام به لبختد توی عکس افتاد

همون عکسی که تو دوران نامزدی ،مهراد ازم گرفته بود یه لبخند عمیق روی لبام بود آخ قلب بی قرام چقدر امشب تیر میکشی

آخ لعنت به این دل که فراموش کردن سرش نمیشه آخ لعنت بهت مهراد لعنت بهت 

Report Page