01.

01.

lili's angel.
‌‹‹بیش از حد تصور برای شناخت وقت می‌گذاشت. درواقع، اینطور آسوده‌تر نفس می‌کشید و سرش رو با شک و شبه کمتری برای اطرافیان تکون می‌داد. وسترا؛ اولین و تنها فرزند مِسترافیلد بود. مردی که لوسیفر رو از بین برد و به جای اون، تکیه به تختش زد. خوی آروم و توانایی کنترل دما، از بارزه‌های مشخص پدر و دختر بود. روزی که وسترا برای اولین بار چشم‌های روشنش رو باز کرد، آیندش رو دید. اون از بین می‌رفت، بوی خون و کینه جونش رو می‌گرفت و وسترا با نادیده گرفتنش، رشد کرد. به والا ترین سطحی که می‌شد رسید و قدرت‌هاش رو پرورش داد، محبوب شد و توی تاریخ اسم ورسم گرفت. با این حال، سرنوشت اجتناب ناپذیر بود. روزی که به وسترا خیانت شد، دهمین صبح ماه می بود. خداوند اول والهالا با هشت تیر سمی توی قلبش، به مجسمه‌ی سنگیِ خودش تکیه زد و شناور بین بوی خون و کینه نفس‌های آخرش رو کشید. وسترا اشک‌هاش رو با کینه دفن کرد و قسم خورد که بر می‌گرده، اون بر می‌گشت و قصری که روی خرابه‌های کاخش ساخته بودن رو از بین می‌برد.››

So keep your judgment for someone else, I've had enough

Report Page