01

01

ᴍɪɴᴀ

با ضربه ای که به پشت زانوش زد، تعادلش رو از دست داد و با استفاده از این فرصت، با شلیکی باعث سقوطش از لبه پرتگاه شد.

صدای پایی روی پله های فلزی درست پشت سرش، توی فضا اکو میشد. سرجاش ایستاده بود و حتی یک سانت هم تکون نمیخورد. بالاخره صداش توی گوشش پیچید

- با وجود زخم هات خوب جنگیدی

به نرمی به سمتش برگشت. تو لحظه ای که نگاهشون به هم دوخته شد متوجه شدند. که این سرنوشت، مدت ها قبل از این ملاقات انتظارشون رو میکشید. اونا برای هم غریبه نبودند. بهتر از هر کس دیگه ای همدیگه رو درک میکردند و کاملا روی هم متمرکز بودند.

حالا کاملا به سمتش چرخیده بود. با اخم ریزی که بین ابروهاش بود لب زد

- تو جانگ هوسوک هستی

مرد رو به روش با پوزخندی که گوشه لب هاش بود، روی پله فلزی نشست. دستش رو زیر چونه اش گذاشت. نگاهی از بالا بهش انداخت و متقابلا با همون تن صدا به حرف اومد

- و تو کیم تهیونگ هستی

 

-----------

هوا رو به تاریکی بود و بارون به شدت درحال باریدن بود. دستش رو به عنوان محافظی بالای سرش گرفته بود تا از خیس شدن صورتش جلوگیری کنه. با سرعت بالایی داشت توی خیابون ها میدووید تا بتونه هرچه سریع تر به مقصدش برسه. از دور چشمش به بلوکی که با ربات های انسان نما محافظت میشد افتاد. سرعت قدم هاش رو کمتر کرد.

صدای ضبط شده ای از بلندگویی همون اطراف، روی دور تکرار درحال پخش بود.

* بخش تحقیقات جنایی از اداره امنیت عمومی صحبت میکنه. توجه کنید، دسترسی به این بلوک به دلایل امنیتی ممنوعه. انتظار میره همه ساکنین، سریعا بلوک رو تخلیه نمایند.*

با شتاب از بین جمعیت رد شد و خودش رو به یکی از ربات ها رسوند. کارت شناساییش رو از جیب کتش بیرون آورد و جلوی صورت ربات گرفت. ربات سرش رو کمی پایین تر گرفت تا دید کاملی به کارت داشته باشه. بعد از اسکن کارت، هویتش تحت عنوان بازرس رو تائید کرد و کنار رفت تا بتونه وارد بلوک بشه.

مستقیم به سمت ماشین های پلیس و افراد حاضر حرکت کرد. با دیدن شخص آشنا و قد بلندی که مثل خودش کت و شلوار مشکی رنگی به تن داشت، کنارش ایستاد.

- شما باید بازرس جی چانگ ووک باشید. درسته؟

بازرس نگاهی به ساعتش انداخت.

- بله خودمم.

بعد از حرفش به سمتش برگشت و این دفعه مستقیم به چشماش نگاه کرد

- شانس گندی داری که به محض ورودت با همچین حادثه ای رو به رو شدی.

توجهی به جمله دومش نکرد و همین که مطمئن شد به شخص درستی رسیده، احترامی نظامی کرد و پاهاش رو به هم کوبید

- جئون جونگکوک هستم. از امروز به بخش جنایی ملحق شدم. از آشنایی با شما خو...

ولی حرفش با جمله بعدی بازرس جی، نصفه موند

- شرمنده ولی بخش جنایی با کمبود نیرو مواجهه. پس باید با تمام قوا کارت رو شروع کنی.

توقع این که از همین اول کار انقدر جدی باهاش برخورد بشه رو نداشت. بهرحال اون یه نیروی تازه کار بود که اون روز دقیقا اولین روز کاریش حساب میشد. سعی کرد به روی خودش نیاره و خودشم همونقدر محکم و مصمم برخورد کنه. نفس عمیقی کشید. سرش رو به آرومی تکون داد و منتظر ادامه حرف بازرس موند.

بازرس جی دوباره ساعتش رو بالا گرفت و دکمه کناریش رو فشار داد. صفحه ای دقیقا بالای مانیتور ساعت ظاهر شد که حاوی عکس و مشخصات فردی بود.

- هدفمون پارک جیهون هست. یه اسکنر خیابونی موقع اسکن رنگ، شناساییش کرد، پس یه ربات مامور بهش پیشنهاد درمان داد ولی اون قبول نکرد و فرار کرد.

با زدن دکمه دیگه ای، تصاویر دوربین مداربسته از پارک جیهون به نمایش در اومدن.

- روان گذری که براش ذخیره شده، سبز زیتونیه. انتظار میره خشونت و زورگویی بالایی داشته باشه.

جونگکوک نگاهی به ساعت خودش انداخت. با فشردن دکمه کناریش، همون اطلاعات به همون صورت براش ظاهر شدند و اون تونست از طریق ساعت خودش اطلاعات پارک جیهون رو بهتر بررسی کنه.

- چرا باید درمان برای رنگش رو قبول نکنه تا به این وضع دچار بشه؟

- این احتمال هم هست که از داروهای ممنوعه استفاده کرده باشه. بهرحال اون یه مجرم بالقوه ست. انقدر که لازم نیست منتظر حکم سازمان باشیم.

مانیتور ساعتش رو خاموش کرد و این دفعه مستقیم به جونگکوک خیره شده.

- مشکل اینه که جایی که اون فرار کرده... این بلوکه. چون اینجا یه بلوک لغو شده ست، دستگاه تقویتی هم نداره و ربات ها نمیتونن واردش بشند.

نفس کلافه ای کشید و ادامه داد

- به علاوه... شنیدم یه رهگذر رو به عنوان گروگان گرفته.طبق گفته یه شاهد، یه زن جوون که هنوز نتونستیم هویتش رو مشخص کنیم.

جونگکوک با لحنی که کمی نگران بود لب زد

- تخلیه ساکنین چیشد؟

- طبق اسناد دولتی، یه بلوک خالی از سکنه ست ولی به همین دلیل شده پناهگاه بی خانمان ها.

از داخل ماشین بارونی آبی رنگی رو به سمتش پرت کرد و با گفتن " آماده باش " به حرفاش خاتمه داد. با ورود کامیون سیاه رنگی به محوطه، توجه هردو به همون سمت جلب شد.

کامیون به آرومی به سمتشون حرکت کرد و درست کنارشون ایستاد. در پشتی با صدای تیکی باز شد و جونگکوک تونست افرادی رو داخل کامیون ببینه. با صدای بازرس جی به خودش اومد

- فکر نکن افرادی که الان میبینی آدمایی مثل ما هستند. ضریب جرم روان گذرشون از مقدار مشخص شده بالاتره. این آدما شخصیتشون فاسد شده. به صورت طبیعی باید به عنوان مجرم بالقوه حذف میشدند. ولی اجازه ورود به دنیای بیرون رو دارند فقط به خاطر آتیش زدن مجرمایی مثل خودشون

اونا سگ های شکاری هستن. هیولاهایی برای شکار هیولاها... این افراد مجری هستن. اونا درواقع زیر دستای تو هستن.

به دنبال حرفش، افراد داخل کامیون تک به تک از داخلش خارج شدند و در کنار اون دو ایستادند. چهار فردی که متشکل از سه مرد و یک زن بودند.

یکی از اونا که موهای قهوه ای رنگی داشت با هیجان قدمی به سمت جونگکوک برداشت و با لبخند بزرگی به حرف اومد

- این جذاب همون تازه کاره اس که در موردش حرف میزدن؟

بازرس  جی بدون توجه به لودگی پسرک اشاره ای به جونگکوک کرد

- بازرس جئون جونگکوک، از امروز صاحب کار دوم شماست.

جونگکوک بلافاصله بعد از معرفیش توسط بازرس، کمی گردنش رو به نشونه احترام خم کرد و بدون حرفی و با جدیت ایستاد.

جی ادامه داد

- همه تون اطلاعات هدف رو دیدید درسته؟ میخوایم موش فراری رو همین امشب به دام بندازیم پس دو گروه میشیم و شروع میکنیم. گئون و دامین همراه من میان، دو نفر دیگه هم با بازرس جئون همکاری میکنن.

دامین فوری اطاعت کرد ولی گئون که همچنان محو جونگکوک بود با شنیدن این حرف سریع اعتراض کرد

- چی؟ ولی من دلم میخواد با این جدابه برم

جی بدون ذره ای توجه، به سمت کامیون حرکت کرد و ضربه ای به بدنه اش وارد کرد.

- ای بابا حتی یه لبخندم نزد

- بخاطر اینه که حرفت خنده دار نبود

با ضربه جی، قسمتی از بدنه کامیون بیرون اومد. شش اسلحه مشکی رنگ با طراحی منحصر به فردی توی اون قسمت جایگذاری شده بود. اولین نفر بازرس جی و به دنبالش دایون و گئون، هر کدوم یه اسلحه برداشتن. به محض اینکه حسگر اسلحه با دستشون تماس پیدا میکرد، چراغ سبز رنگی روی ساعتشون روشن میشد.

جی و افرادش بعد از اتصال اسلحه با ساعت هاشون، به راه افتادند ولی جونگکوک هنوز نمیدونست دقیقا باید چیکار کنه. پس رو به اون دو نفر لب زد

- الان باید چیکار کنیم؟

مردی که از بقیه مسن تر بود پوزخندی زد

- میتونی دستور بدی همینجا بمونیم. من که هیچ مشکلی باهاش ندارم

- باید پول قبض هاتو دربیاری پیرمرد

با صدای شخص دوم به سمتش برگشت. به سمت اسلحه ها رفت و یکیش رو برداشت. مرد مسن رو به جونگکوک ادامه داد

- هی استرس نداشته باش. استفاده از سلطه گر رو بلدی درسته؟

- قبلا یکم باهاش تمرین کردم

- خوبه. این اسلحه ایه که روان گذر فردی که به سمتش گرفته شده رو میخونه. ضامنش فقط وقتی آزاد میشه که هدف یه مجرم بالقوه باشه. فقط کافیه به هرچی که سلطه گر بهت میگه عمل کنی. اگه گفت شلیک، ماشه رو بکش. تو حالت اولیه، روی فلج کننده تنظیمه. هدف رو فلج میکنیم، بعد دستگیرش میکنیم و تمام. درکل نیاز نیست خیلی به خودت سخت بگیری

بعد از حرفش اسلحه خودش رو برداشت و منتظر به جونگکوک نگاه کرد. جونگکوک مردد دستش رو به سمت اسلحه دراز کرد و با اولین لمس ساعتش روشن شد و صدایی توی سرش پیچید.

* سلطه گر، سیستم قابل حمل تشخیص روانی و مقابله، فعال شد. هویت کاربر: جئون جونگکوک. وابستگی: اداره امنیت عمومی بخش تحقیقات جنایی. صلاحیت استفاده از سلطه گر: تائید شد *

همزمان با صدای داخل سرش، نوشته ها هم به سرعت روی صفحه نمایشگر ساعتش، به نمایش در میومدن.

مرد مسن با دیدن چشمای گرد شده جونگکوک ضربه ای روی شونه اش زد.

- این یه صدای داخلیه؛ فقط دارنده اسلحه میشنوه. درسته قبلا باهاش کار کردی ولی احتمالا این اولین باره که برات فعال شده. شاید اولش یکم اذیتت کنه ولی نگران نباش، بهش عادت میکنی

جونگکوک سعی کرد کمی به خودش مسلط بشه

- پس جلسه توجیهی چی؟ قرار نیست نقشه ای داشته باشیم؟

پسری که تا اون لحظه فقط نظاره گر بود بالاخره به حرف اومد.

- ما هدف رو شکار میکنیم و تو فقط تماشا میکنی. نقشه همینه

- میشه بیشتر توضیح بدی؟

دلش نمیخواست به عنوان مقام بالاتر دائم سوال بپرسه ولی مخض رضای خدا اون همین امروز وارد اداره شده بود و بلافاصله به این ماموریت اعزام شده بود. حتی فرصت فکر کردن هم نداشت پس مجبور بود ازشون کمک بگیره

- منظورش اینه بسپرش به ما. شاید نشون ندیم ولی ما حرفه ای هستیم.

بعد از این حرف اون پیرمرد، پسر جوون تر به حرف اومد

- ما روش خودمون رو داریم. ولی کسی که مسئول کارهای ماست تویی بازرس. پس اگه مشکلی با روش من داشتی، با اون اسلحه بهم شلیک کن. ما هم مثل هدف مجرم بالقوه ایم...

بعد از حرفش و بدون توجه به نگاه متعجب جونگکوک، چر

Report Page