°•✮•°

°•✮•°

Nico di angelo

"لی مینهوی لعنتی"

فریاد پر از خشم جیسونگ توی کوچه خالی پیچید و قبل از اینکه مینهو فرصت واکنش داشته باشه به سمتش دوید و بدنش رو به دیوار کوبید.

اون احمق...بسته کوکائینی که جیسونگ مجبور شده بود توی هواکش دستشویی مخفی کنه رو لو داده بود و حالا نصف کالج به دردسر بدی افتاده بود.

"لعنت بهت لی مینهو...نیازی نبود با این کار نفرتت رو به رخ بکشی"

کلماتش رو توی صورت رنگ پریده مینهو پرت کرد و دستش رو بالا برد تا مشتش رو روونه صورتش بکنه اما واکنش مینهو باعث شد خشکش بزنه.

با مینهو دعواهای سنگین زیادی رو پشت سر گذاشته بود اما تا به حال به اون درجه از عصبانیت نرسیده بود که بخواد به صورت فیزیکی بهش آسیب برسونه و حالا...انتظار نداشت این رو نداشت.

مینهو ناخودآگاه صورتش رو توی دستاش مخفی کرد و توی خودش جمع شد.

لی مینهویی که بیشتر روز رو اعصابش بود و به پر و پاش می پیچید حالا عین یه بچه کوچیک تو خودش جمع شده بود و حتی سعی نمی کرد به عقب هلش بده.

دستش رو پایین آورد و کلافه چند قدم ازش فاصله گرفت.

مینهو بعد از چند ثانیه دستاش رو کنار زد و تقریبا روی زمین نشست.

"من نبودم"

با صدای ضعیفی زمزمه کرد.

جیسونگ اخم کرد و بهش نزدیک شد.

"چی؟"

مینهو سر بلند کرد و با چشم های شفافش به جیسونگ زل زد.

"کار من نبود...چرا فکر می کنی من آدم بدی ام...نگرانت میشم چون می دونم این کارات نتیجه خوبی ندارن اما اونقدر احمق نیستم که بخوام اینطوری متوقفت کنم"

جیسونگ لب هاش رو روی هم فشار داد...درواقع مدرکی برای اثبات این که کار اون بوده نداشت و فقط از بقیه شنیده بود اما خب امکانش هم زیاد بود چون اون همون لی مینهویی بود که توی شانزده سالگی سیگار کشیدنش رو به مامانش لو داده بود و باعث شده بود دو ماه حبس خانگی بکشه و طی یک ماه اخیر بعد از آخرین دعواشون و اینکه بهش گفته بود ازش متنفره یک کلمه هم باهاش حرف نزده بود و جیسونگ حتی نمی دونست چرا...بدش نمی اومد به جبران تمام حرص خوردناش یه مشت توی صورتش بهش هدیه بده...شاید اینطوری می تونست اون جو مسخره رو از بین ببره هرچند حالا که عین یه بچه کوچولو رو زمین نشسته بود و معصومانه بهش زل زده بود کار سختی به نظر می رسید.

چند ثانیه چشم هاش رو روی هم فشار داد...لی مینهو مجازات کدوم گناهش بود؟

"پاشو"

رو به پسر غر زد و لگد آرومی روونه پاش کرد.

مینهو گیج بهش خیره موند.

جیسونگ با حرص بازوش رو چنگ زد و بدنش رو بالا کشید.

"امروز با من بر میگردی"

دستور داد و مینهو رو دنبال خودش کشید.

زندگی تو یه کشور خارجی قرار نیست همیشه ساده و مطلوب باشه و معمول ترین مشکل اون ها نژاد پرست ها بودن.

از خاله ش شنیده بود مینهو معمولا دیر می کنه و اینکه اخیرا روی پهلوهاش کبودی هایی که سعی در پنهانشون داره به چشم میخورن.

خودش هم همچین چیزی رو زیاد تجربه می کرد...خلاص شدن از دست کسایی که دوره ت کردن و معمولا دو برابر خودت هیکل دارن و کلمات کثیفشون رو توی صورتت فریاد می زنن کار ساده ای نیست اما اون همیشه روش های مخصوص به خودش رو برای تلافی داشت در حالی که مینهو همیشه یه بچه گوشه گیر که جرئت اعتراض به هر چیزی رو نداره بود و این خونش رو به جوش می آورد.

اگه کسی قرار بود پسر خاله رو مخ و ساده لوحش رو اذیت کنه اون فقط و فقط خودش بود نه کس دیگه.

"سونگی درد می گیره"

مینهو غر زد و چنگ آرومی که به دست جیسونگ که بازوش رو فشار می داد زد.

جیسونگ مکثی کرد و بعد از چند ثانیه دستش رو پس کشید و جلوتر از اون شروع به راه رفتن کرد.

مینهو لب هاش رو اویزون کرد و به سمتش دوید و بدون اینکه از جیسونگ نظر بخواد یا به غرغر های بعدش اهمیت بده آروم دستش رو گرفت و انگشت هاشون رو تو هم قفل کرد.

جیسونگ چند ثانیه به دست های قفل شده شون خیره موند...از این اخلاق مینهو متنفر بود اما حوصله بحث دوباره رو نداشت.

مینهو وقتی با اعتراض مواجه نشد لبخند بزرگی زد و ناخودآگاه دستاشون رو تاب داد.

جیسونگ هوفی کرد و چشم هاش رو چرخوند...پسره لوس.

"سونگ...ناراحتی؟"

جیسونگ جوابی نداد.

"عصبانی ای؟"

عصبانی بود؟ اره...بسته مال خودش نبود و اون عوضی ها قرار بود جوری جلوه ش بدن که تمام تقصیرات به گردن اون بیفته تا بتونن خودشون رو از دردسر نجات بدن.

به فاک رفته بود.

"سونگ...هنوز با اون دختره دوستی؟"

می دونست جیسونگ حوصله جواب دادن به سوال های جسته گریخته ش رو نداره و به زودی قراره با فریادش خفه ش کنه اما این آخرین و حیاتی ترین چیزی بود که میخواست بدونه پس با صدای ضعیفی برای بار سوم به حرف اومد.

جیسونگ قدم هاش رو متوقف کرد و به سمتش برگشت.

"کدوم؟"

مینهو لبش رو گاز گرفت.

"ی-یه ماه پی-"

جیسونگ بی حوصله حرفش رو قطع کرد.

"نه...چیز مهمی نبود"

مینهو لبخندی زد و سر تکون داد.

"سونگی گفتی ناراحتی؟"

هنوز چند دقیقه از آخرین سوالش نگذشته بود که دوباره به حرف اومد و باعث شد جیسونگ باز هم متوقف بشه.

"دیگه ناراحت نباش باشه؟"

زمزمه کرد و قبل از اینکه به جیسونگ اجازه بده بخاطر پرحرفی هاش سرش داد بزنه بوسه سریعی روی گونه ش کاشت.

جیسونگ چند بار پلک زد...این دیگه چی بود؟ احساس می کرد یه پروانه روی لپش نشسته و بال زده.

مینهو به چهره گیجش لبخند زد و قبل از اینکه توسطش به باد لگد گرفته بشه از جلوی چشمش جیم زد...به هر حال جیسونگ از اینکه کسی گوش های سرخ شده از خجالتش رو ببینه متنفر بود.

Report Page