..

..


بالاخره به آرزوم رسیدم با عمه


1398/9/23


سلام.این داستان برمیگرده به حدوده 2 سال پیش.از اول بگم که این داستان کاملا واقعیه و دروغی توش نیست!چون لزومی نداره دروغ بگم!به هر حال بریم سراغ داستان:

از خودم بگم که اسمم امیررضا ست و من یه پسر 20 ساله با اندامی عادی هستم و وزنم 72 کیلو و قدم 182 هست و یه کوچولو شکم دارم ولی استخوان بندیم درشته و قدرت بازوم عالیه. دانشجوی ریاضی فیزیک در زنجان هستم و تازه انتقالی گرفتم به تبریز بنا به دلایلی...

من تو تبریز یه عمه دارم که اسمش لیلا ست.کلا یه دونه عمه دارم.یه خانوم با سن 44 سالگی و اندامی محشر.شاید واسه بعضی ها خوب نباشه ولی واسه من از بهشت هم جلوتره.از اندامش بگم که یه باسن خوش فرم طبیعی داره و به قدری بزرگه که بگم اینجا جا نمیشه! مثل پورن استار ها فیک جلوه نمیده،رون هاش ام مثل باسنش معرکه اس ولی سینه هاش معمولیه و زیاد گنده نیس.کمرش هم باریکه و اندامش به جاست ولی باسنش به قدری بزرگه که،یعنی یه روز کامل کون بنده خسته نمیشه و طرف مقابلش از ارضا شدن میمیره.بگذریم،عمه ام یه دختر و یه پسر داره که دختره ش تو تهران دانشگاه میره پسرش از من 5 سال کوچکتره.حالا شما میگید چرا محارم...چون این عمه ی کونی من یه بار خواست منو تو فامیل به گا بده ولی نتوست،ولی در کل شخصیتمو خراب کرد و بدون هیچ واکنشی فراموش کرد،و جوری با من صمیمانه رفتار کرد که انگار نه انگار چیزی شده!ولی من کینه به دل گرفتم و قسم خورد تا نکنمش راحت نشم ولی اونقدر را هم که تو فیلم های پورن میبینیم راحت نیس عمه گاییدن ولی خب چه میشه کرد سعی کردم حداقل انتقامم رو بگیرم،پس هر از گاهی به افکارم رجوع کردمو تو ذهنم گاییدمش و ارضا شدم!

به هر حال زندگیم تا اینجا اینطوری گذشت و تحولی توش نبود ولی من امیدمو از دست ندادم.راستی شوهر عمه ام هم تاجر هست و از 7 روزه هفته فقط 3 یا 2 روز تو خونس و بقیه روزا سره کاره داعم و از این شهر به اون شهر میره.خب برگردیم سره موضوع اصلی؛درست تیر ماه 96 بود که من برگه انتقالیمو از دانشگاه سراسری زنجان به تبریز گرفتم و وقتی که عمه ام با خبر شد میام تبریز،بهم زنگ زد و گفت واسه ناهار میای خونه ی ما.منم از خدا خواسته قبول کردم.درست ساعت 11:50 دیقه بود که رسیدم جلوی آپارتمان عمه ام اینا که یه ساختمونه 6 طبقه اس و واحد عمه ام اینا طبقه 5 هست و چون زود رسیده بودم خواستم خیره سرم عمه مو سوپرایز کنم چون قرار بود ساعت 1 ظهر خونه شون باشم نه 12!زنگه خونه پایینی رو زدم و اسم و فامیله عمه ام رو گفتم و در رو باز کردن و رفتم تو.وقتی که از آسانسور اومدم به سمته در واحدشون،خواستم زنگ بزنم که دیدم لای در بازه اونم در حدی که فقط با دقت تمام میشد دید باز بودنشو.منم وقتی دیدم در بازه نگران شدم و تا خواسته ام بگم عمه کجایی که یهو دیدم از لای در صدایی میاد!یه کم در رو باز کردم و دیدم یه نفر داره با تمام وجود عمه ام رو میگاد!!!!اولاش فک کردم شوهرشه ولی بعد دیدم که آقای گل پرور هست!(آقای گل پرور همسایه عمه ام اینا بود زمانی که شهرستان بودن و عمه ام با خانومش دوست صمیمی بود ولی با اسباب کشی عمه ام اینا اونا هم اومدن به تبریز و درست تو ساختمون کناره عمه ام اینا واحد خریدن و باز شدن دوست صمیمی اونا!)داشتم شاخ در می آوردم که داره عمه ام رو میکنه.تو یه پوزیشن خوشگلی عمه ام رو گرفته بود و داشت کسش رو جر میداد!!!!!!عمه ام ایستاده بود و قمبل کرده بود قشنگ و اون کونه محشره اش داشت خودنمایی میکرد!!چون واحدشون بزرگ بود هیچکس متوجه من نبود از لای در.دست و پام رو گم کردم و خواستم فرار کنم ولی یهو یه فکرایی به سرم زد و زود گوشیم رو در آوردم و تقریبا یه فیلمه 5 دیقه ای از لای در گرفتم به طوری که صورته هر دوشون در حین سکس معلوم بود تو فیلم،ولی جای عجیب ماجرا این بود که عمه ام داشت مقاومت میکرد و هی میگفت: گمشو از خونه ام بیرون!!ای کثافت زود باش تمومش کن و گمشو بیرون و دیگه هم برنگرد!!کُپ کرده بودم و کم کم داشتم به ماجرا شک میکردم که یهو آبه مرتیکه اومد و زود عمه ام کونشو آورد جلو و کیره مرتیکه از تو کسش اومد بیرون و آبش ریخت روی لُپ کونه عمه جونم...میخواستم در بیارم و یه دست جق بزنم به این صحنه ولی طولی نکشید که عمه ام شلوارشو پوشید و زود آقای گل پرور رو از خونه بیرون کرد و گفت : یه بار دیگه بیای اینجا میکشمت!مرتیکه کثافت مادر جنده!منم در این حال زود اون 5 واحد رو بدو بدو از پله ها اومدم پایین و دیدم که دره آسانسور باز شد و آقای گل پرور اومد بیرون و منو دید و چون منو میشناخت اومد جلو و احوال پرسی کرد و بعد از اینکه خایه مالی کرد میخواست بره که بهش گفتم: خیر باشه شما کجا اینجا کجا؟؟برگشت گفت :که اومده بودم واسه گرفتن ابزار از عمه ات که نداشت و حالا دارم رفت زحمت میکنم!منم گفتم به سلامت و با آساسنور رفتم بالا و در زدم و دیدم کسی باز نکرد،به خون

Report Page