...

...


امروز از ظهرتا الان با گروه از دوستان که می خواستند مستندی با محوریت وضعیت اقتصادی و جامع شناسی فاصله طبقاتی بسازند رفتیم منقطه ی در جنوب شهر ( خیابان طیب و تیردوقلو)

وضعیت خیلی وحشتناک بود مردم ناراحت و عصبی هستند این مناطق مذهبی نشین است ولی رسما این وضعیت دین و اعتقاد را زده بود و به همه چیز فحش می دادند

حرفهای عجیبی شنیدم چیزهای عجیبی دیدم واقعا وحشتناکه

یکیش اینکه مردم دیگه پول تلفن خانه را ندارند و استفاده از تلفن عمومی زیاد شده بود

این دوستان ما وحشت کرده بودند

خیلی همه چیز دور از باور بود

این منطقه مهاجر نشین نبود البته مهاجرم داره. مردم این منطقه اصلا اینترنت و مالیات و برجام و روحانی و فوتبال براشون وجود نداشت فقط به فکر معاش و روزشون بودند

خودم عذاب وجدان گرفتم که چرا اصلا این سطح از جامعه را فراموش کردیم و بفکر سیاستیم

اون منطقه رو تقريبا ميشناسم، محدود خيابان خراسان و لرزاده و تيردوقلو و و و آنجا جنوب شهر هست اما فقير نشين نيست، البته مرفه هم نيستند، اما طبقه كاسبي هستند كه به شدت مذهبي هستند، يعني تا همين يك دهه قبل كمتر خانمي از اون محل مانتويي بودند، اصطلاحا يكي از پايگاه هاي جمهوري اسلامي بود، به همين دليل اين عصبانيت مهمه

دقیقا وقتی این محله را بشناسید بیشتر می ترسید چون عزاداری این منطقه معروف بوده و در حمایت از جمهوری اسلامی خیلی پای کار بودند ولی امروز کاملا چیز دیگه ای دیدم

در کوچه پس کوچه های باریک پشت پارک طیب( بیسیم) به یک بقالی رفتیم پیر مرد که کاسب قدیمی بود میگفت تا همین پارسال حساب دفتریم را همسایه ها با چند ماه اینطرف آن طرف حساب می کردند ولی الان طرف بعد از چندماه پیگیر میشم میبینم اون آدم مومن اصلا خانه اش را عوض کرده رفته کل حسابش ۴۳۰ هزار تومان بود نشانمون داد و چندتا از اینها داشت

حساب ۱۵ هزار تومانی دو ماه داشت

گفتیم بنظرت چرا اینجوری می گفت این جمهوری اسلامی مردم را دزد کرده میگفت اینها انگلیسها در لباس اسلام هستند مردمی که فقیر باشند دیگه دین ندارند

حتی آقا را هم بهش حمله کرد می گفت من ماه رمضان می رفتم پشتش نماز بخونم ولی دیگه نمیرم چون عادل نیست چون سکوت میکند و توی دهن اینها نمی زند

میگفت پسرهای این کوچه جز ۳تاشون همشون بیکارن دارن توی پارک سیگار میکشن به ناموس مردم تیکه می اندازن قدیما کوه رفتن تفریح بود الان تا تجریف رفتن کلی خرج داره

یه پیرمرد دیگه توی مغازه بود میگفت زمان شاه. شاه میگفت هرکی ناراضی است جمع کنه بره اینها درها را بسته اند نمیزارن کسی بره ورفتیم پیش یه آرایشگر که انقدر مومن بود که از تیغ برای اصلاح صورت استفاده نمیکرد و میگفت به همین علت جوانها نمیان اینجا . این آقا میگفت باید برید مدرسه اینجا تا بفهمید مردم وضعیت مالی و اعتقادیسون چطوریه

فقط بهت بگم که سر خیابون قصابی بود چند وقته از کسادی بسته مردم اینجا توان خرید خورد هم نداشتن و مغازه اش را اجاره داده

جالب بود میگفت اینجا همه برای خودشون کسی بودن کلی حملدار حج داشته و هیئتی درست و حسابی ولی الان دزدی و دعوا خیلی زیاد شده

نظر این آقا که بنظر خیلی هم طرف دار جمهوری اسلامی بود میگفت دشمن کار خودش را بلده یه جور زده که دیگه مردم خدا را هم قبول ندارن چه برسه به نظام درباره اين منطقه كه آقاي ميرخان درباره اش حرف ميزنند، يك نكته هم بگم:

آمار و مستندي ندارم، اما ديده هاي من از دهه شصت از اين منطقه اينجوري بود كه يكي از بالاترين تعداد شهدا و مجروحان و اسرا را داشتند. يعني در دهه شصت اين منطقه هرگز از حجله شهدا خالي نميموند، هر وقت اونجاها ميرفتي بالاخره چندتا حجله كه متعلق به چند جوان تازه شهيد شده بود را ميديديد. و يا وقتي اسرا آزاد شدند تا مدتها همه جاي اون منطقه پر بود از علائم خوش آمدگويي به آزاده به وطن برگشته.

از نظر مذهبي هم يكي از نشانه هاي پر رنگ اون منطقه علاوه بر برپايي هيئات بسيار براي سيدالشهدا، ميتوان به برگزاري بسيار مفصل جشن نيمه شعبان اشاره كرد. نيمه شعبان كل اون منطقه رو طاق نصرت ميبستند و خمود مردم با شربت و شيريني از همه پذيرايي ميكردند.

اين موارد را عرض كردم تا دوستاني كه با اون منطقه آشنا نيستند بهتر متوجه شوند جناب ميرخان دارند از چه محله اي روايت ميكنند، البته كه بهتر از من ، استاد سهيل محمودي ميتوانند از اون منطقه تعريف كنند

جالبتر این بود که جونهای توی پارک تغریبا همه تیپهای روز را داشتند که خیلی گپ زدن باهاوش سخت بود همه حرفشان مقایسه با بچه پولدارها بود که میگفتن شانس داشتن چون باباشون زرنگ بوده، حتی پدرهاشون را مسخره می کردند که الکی جبهه رفته یا یکی دیگه میگفت بابای ما جای اینکه بره دنبال پول پول سمردن یاد مردم داده که بعدا فهمیدیم باباش معلم ریاضی بوده

اینها پسرها جالب که فقط بفکر خارج رفتن بودن و دائم به همه نظام فحش می دادند و یکی از دوستان ما داشت جوش می آورد ( یعنی خیلی غلیظ فحش می دادن) جالبتر که اینها اصلا نظری درباره اغتشاشات نداشتند و میگفتند که ما خرم نداریم جای بریم چه برسه به بنزین زدن

یکی از این پسر ها میگفت کار خوب الان فقط کار با آزمایشگاهاست که بعدا فهمیدیم منظورش پخش مواد است ولی به این راحتی کسی را بازی نمیدن

یکی از اینها معلوم شد از خانواده شهدا است اونم مدافع حرم که داییش بوده اسمش فکر کنم لیلاز بود میگفت حرف مفت میزنن پول میدن دیه دایه ما را هم کامل ندادن

کلا جوانها اصلا قبل و بعد و حال نظام اصلا براشون مهم نبود و بفکر پول درآوردن و رفتن و خوشگذرونی بودند و کسانی که توی کار نظام هستند را احمق می دوستند حتی به مادر پدر یکی از بچه محلاشون که رفته بودند راهپیمایی آذر ماه فحش می داند که خر هستند

اونهای هم که عقل دارند دارند از بغل نظام می خورند

البته نظام را من میگم آنها میگفتند آخوندها یا اینها


در جای دیگه که میشه پشت تاکسیرانی یک پارک بود به اسم شهید گمنام که خیلی محله بهتری از انتهای خیابان است بخاطر دوربین مردم زیاد جمع شدن همه شاکی بودند و با دادو فریاد حرف میزدند

یک مردی بود تازه دیروز وانتش را گرفته بودند و به ماها هم فحش میداد 😄 طرف دست فروشی میکرده و میوه میفروخته و ۲ میلیون تومان خلافی داشت کارت ایثارگری داشت میگفت من میجنگیدم اینها زیرپوش نخی را این عقب می پوشیدن و نایلونیش را برای ما میدادن الانم میلیاردی می خورن به ما ۵۰ هزار تومان یارانه میدن ما خر بودیم دیر فهمیدیم اینها از اول شیاد بودن

تنها اعتقادی که بین اینها مانده بود امام حسین بود چون همه اهل هیئت گرفتن بودند و ناراحتیش این بود که ما خرج بده ایم امسال شربت می دادیم جای غذا

توی این شلوغی ها یک زنه میگفت ما توی ماشین می خوابیم من صبحها میرم خانه کسی کار میکنم شوهرم با ماشین کار میکنه بچه تهرانم هستم نه شهرستان چهره ام را نشان بدید مهم نیست تا وقتی مهم بود که نرم کلفتی

 تازه اون بالا نشسته میگه بچه بیارید

بیارم یکی از خودم بدبختر درست کنم؟

رفتیم پیش یه مرده که دمه خانه اش نشسته بود خیلی حرفاش جالب بود

خیلی معتقد بود ولی بدجوری از نظام دلگیر بود میگفت خودشون احترامشون را از بین بردن اگر آقا سید اولاد پیغمبر نبود تا حالا بدتر از شاه زمین خورده بود

این محله ها شده فقیر نشین اینجا یه موقعی آدم تحویل جامعه میداد الان انگلم تحویل نمیده

آدم شک میکنه بچه های ما زمان شاه تربیت شدن شهر نو بود و کافه شکوفه یا همچین چیزی ولی این نسل به اسم جمهوری اسلامی بزرگ شدن شدن این

دین و ایمان که برای مردم نیاوردن اونی هم که داشتیم را بردن

اگر عزاداری های امام حسین بود همه چیز تمام می شد اینها خودشون را پشت امام حسین قایم کردن

این پیر مرد میگفت اینجا همه بچه تهرون بودن و آدم حسابی ولی چندتا از خانواده های درست حسابی اینجا بخاطر کثافت کاری دخترشون از محله رفتن چون آبروشون رفت کی مقصره؟ من یا دختره؟ مقصر جمهوری اسلامی که باعث میشه یکی انقدر پولدار بشه ماشین گرون بخره توقع دختره را بالا ببره بعد گولشون بزنن کارشون تموم شد یه لقد به دختره بزنن

خودم از جو بین پیر جون این محله ها شوکه بودم همشون فکر میکردن ما اومدیم از تلویزیون گزارش بگیریم هیچ ابای درباره حرف زدن ضد نظام نداشتن

توی اینها یک نفر درباره قطع اینترنت و تحریم و برجام حرف نزد

رفتیم مسجد اباذر نماز مغرب همه پیر مرد و کاسبها بودند جمعیت مسجد خوب بود ولی اصلا مسجد کار فرهنگی نمیکرد ( از در و دیوارش معلوم بود)   اصلا شعار بعد از نماز او اینها خبری نبود در اصل جای مسجد نماز خانه بود

با چندتا از کاسبها حرف زدیم اینها چون کاسبهای بر خیابون بودند حساب دفتری نداشتد ولی چیز جالب که گفتند اجازه گرفتن بعضی از مشتریاشون برای تلفن زدن بود و دزدی زیاد از مغازهاشون

اینها همشون اومده بودند نماز اول وقت بخوانند نظرشون را درباره سیاست و انتخابات مجلس پرسیدیم ( دوربین نداشتیم) جوابها همه به ما چه ربطی داره یکسریشون با افتخار می گفتند ما دیگه بعد از احمدی نژاد رای ندایم میگفتند یک مشت می خواهند برن کاسبی و خر رفتنشون تا مجلس ما مردمیم

چیز بین این کاسبها زیاد بود اخبار زرد تلگرامی بود مثل اینکه اگر پول اختلاس را به مردم می دادند همه وضعیتمون خوب بود یا پسر فلانی فلانجا ویلا دارد و ...

این کاسبهای متدین اصلا دیگه کاری با نظام نداشتند و دائم میگفتند اینها دزدن دارن مردم را هم دزد می کنند

یکشون میگفت من الان سر چراغیم به اندازه ۹ صبح دو سال پیش فروش ندارم قبلا مردم شانه ای تخم مرغ می خریدن الان همون آدم ۵ تا می خره میگفت رب گوجه کوچیک بیشتر فروش میره تا یک کیلویی

جالبتر که این بقاله میگفت بخاطر ارزون بودن جنسش مجبور مارکهای مواد غذای متفرقه از میدان اعدام بخره بیاره تا مردم بخرن



Report Page