....

....

#Gisha

جانگکوک نگاهی به اطرافش انداخت و سیگار برگی که توی دستش بودو زمین انداخت و با لگد کردنش روی آسفالت خیس کام آخری که از اون سیگار کشیده بودو بیرون داد ...



سخت بود سردستهٔ یک فرقهٔ شیطان پرست باشی و بدون هیچ ردی زندگی بکنی ولی جئون جانگکوک معروف به اُسقف سیاه از این ماجرا مستثنی بود ..


با نزدیک شدن به درِ کوچیک چوبی که دروازهٔ کشتارگاه قربانیانش بود ، نیشخندی زدو رو به پسر لاغر اندامی که تمام بدنش با تتو پوشیده شده بود دررو باز کردو وارد کشتارگاهش شد ..

کشتارگاهی که پوشش خوبی برای خودش ساخته بودو در اصل مردم اونجارو به عنوان یکی از معروف ترین کلاب های سئول میشناختن ...


ولی در اصل اونجا کشتارگاه اسقف سیاه بود که انسان هارو بدون هیچ رحمی قربانی خدای خودش ، هفتمین پسر جهنمی یعنی عزاضیل میکرد ...


نور قرمز چشمشو میزد ولی دوستش داشت. دوباره نگاهی به دخترها و پسرهای جوونی انداخت که مثل دیوونه ها میرقصیدن و بدون هیچ محدودیتی فریاد میزدن .


لبخندی زدو با برداشتن ویسکی سیاه رنگی از روی سینی به دختری که با بدن نیمه برهنه مشغول پذیرایی از مهمون های دیوونه شون بود نزدیک شد...


_شنل سیاه منو بیارید و خودتون هم با من به طبقهٔ پایین بیاید .


+سرورم ، قربانی آماده است . هر موقع که شما بخواید میتونیم قربانیو تقدیم کنیم ..


جانگکوک دندوناشو روی هم فشار دادو با به یاد آوردن پوست سفید اون پسر زبونشو دور لب های تلخش کشیدو به سمت طبقهٔ پایین کلاب رفت ...




جیمین با چشم های بسته و بدن برهنه ای که به زنجیر کشیده شده بود روی صدای چکیدن قطره های آب تمرکز کرده بود که با شنیدن صدای باز شدن قفل درِ فلزی از جاش تکون خوردو دنبال صاحب صدا گشت ....


+لعنت به اون روزی که وارد این کلاب شدم ، تو منو به بازی گرفتی جئون جانگکوک ولی بدون نمیتونی فرار بکنی .


ولی فکر کردن به عاقبت کاری که میخواستن بکنن دیوونه اش میکرد و بالاخره بغضش ذوب شد و با گریه لب زد ...


+لعنتی ، میخوای باهام چیکار بکنی؟ من نمیخوام بمیرم .منو از این جهنم ببر ...


جانگکوک نیشخندی زدو با خنجری که به سمت قلب جیمین گرفت گفت ...


_من قربانی های خودمو با دهن بسته زجر میدم ، پس این لطفی که توی باز گذاشتن دهنت بهت کردمو یادت بسپر ..

Report Page