**

**


آیین وفا و مهربانی

(گزارش به مخاطبان، درباره حمایت‌ها و اقداماتی که پس از نگارش سه نوشته رنانی، انجام شده است)


مقدمه

امروز میلاد پیامبر مهربانی است. بیایید قدری از مهربانی بگوییم. در وانفسای خستگی‌ها و ناامیدی‌ها همواره بهانه‌ای هست تا خستگی از تنمان به در رود و جوانه‌های امید در دلمان سر بزند. و امید مادر سرمایه‌‌هاست؛ یعنی تنها سرمایه‌ انسان است که اگر نباشد دیگر سرمایه هایش نیز از کار می‌افتند. امید، یگانه سرمایه‌ای است که از هیچ هم قابل زاده شدن است؛ و از میان دارایی‌ها و توانایی‌‌هایی که جامعه‌شناسان سرمایه‌ می‌نامند، تنها سرمایه‌ای است که فقرا هم می‌توانند برابر اغنیا داشته باشند و البته بیشتر فقرا بیش از اغنیا دارند و به همین خاطر است که فقرا بیش از اغنیا ایمان دارند. چرا که امید نقطه آغازین ایمان است. و من اگر ایمان دارم نه از شیر مادر است، که آن ایمان را سالها پیش بر زمین نهاده ام؛ بلکه اکنون لبریزم از ایمانی که از چشمه امید نوشیده ام؛ که این هستی بدون امید نه قامتی دارد نه قیامتی؛ همچنان‌که این هستی بدون ایمان نه لایق خواستن است و نه شایسته زیستن. و مرادم از ایمان، دین نیست؛ که دین متاعی است زمینی و گرفتار بندهای اجتماعی، و ایمان رایحه‌ای است آسمانی و آزاد از قیدهای این و آنی.

به گمان من امروز هر ایرانی یک وظیفه اصلی دارد: تولید امید. امید تنها سرمایه‌ای است که به حکم عقل می‌توان فتوا داد که مجازیم حتی به دروغ هم آن را تولید کنیم. درباره امید به زودی نوشتاری مفصل منتشر خواهم کرد. اما امروز این چند جمله را گفتم تا بگویم برای دیدن این روزهای ایران، چشم‌ها را باید شست و جور دیگر باید دید. و من احوال امروز ایران را امیدوارانه همانند مرغزار یا بوستان تشنه و خشکیده‌ای می بینم که سطح آن با کودها و ضایعات متعفن پوشیده است. اما از بیرون، آفتاب، و از درون، باکتریها در حال تجزیه این کودهای متعفن هستند؛ اندکی صبوری لازم است تا فصل بارش فرا برسد و رگباری بزند و آنگاه انبوهی از جوانه ها از خاک سربرآورند و سراسر این مرغزار را بپوشانند و دشتی سرسبز پدیدار شود. و ایمان به امید و امید به ایمان به من می گوید باید پایداری کنیم و خویشتن را بپاییم، زودا که جوانه‌ها سربزند.

دلم نمی‌آید که در پایان این مقدمه چیزی درباره توسعه نگویم. و توسعه یعنی رسیدن جامعه به مرحله ای از تکامل خویش که جوشش امید، سرعتی و حجمی بیش از زایش ناامیدی دارد. در توسعه آنچنان فرصت‌های امید آفرین پی‌درپی خلق می‌شود که مجالی برای سربرآوردن ناامیدی باقی نمی‌ماند.


اما بعد:

در ماههای اخیر من سه نوشتار را منتشر کرده ام که آنها را در اوج ناامیدی، با امید نوشته‌ام و اکنون می‌خواهم گزارشی از امیدهایی که از آن نوشته‌ها سرزده است به شما بدهم. آن سه نوشتار این‌‌هاست و اگر هرکدام را نخوانده‌اید اول آن را بخوانید و بعد برگردید و این متن را ادامه بدهید:


وستا قادر یا روح سرگردان ملی:

https://t.me/Renani_Mohsen/275

نجیبی در اسارت نانجیبی:

https://t.me/Renani_Mohsen/298

از مصطفی پیت استیل تا کودکان زلزله:

https://t.me/Renani_Mohsen/271


پس از انتشار هر کدام از این نوشتارها، نیک اندیشان و نیکوکارانی برای حمایت و یاری تماس گرفتند و اقداماتی امید بخش انجام شد که وظیفه خود می‌ٔدانم نتیجه اقدامات انجام شده را به اطلاع آنان وسایر مخاطبان گرامی برسانم. شاید دلی بلرزد و دستی از آستین به درآید و جوانه‌های تازه‌ای از امید سربزند.


الف) درباره وستا قادر

پس انتشار متن «وستاقادر، یا روح سرگردان ملی» عزیزان زیادی ابراز احساسات کردند. خانم دکتری برایم نوشت که «نوشته تو را در فرودگاه فرانکفورت خواندم و آن قدر با صدای بلند هق‌هق گریه کردم که اطرافیان را نگران کردم». نه تنها از سراسر ایران بلکه حتی از خود سردشت هم افرادی که تاکنون اسمی از وستاقادر به گوششان نخورده پیام دادند و سپاسگزاری کردند که این نماد مقاومت و صبر را به جامعه ایران معرفی کردم.

پس از آن بود که برخی از تلاشگران فرهنگی و مدنی در سردشت به صراف افتادند که نماد یادبودی در سردشت برای وستا قادر ساخته شود. امیدواریم شورای شهر و فرمانداری سردشت مجوزهای لازم را برای نصب تندیس وستا قادر در بوستان مشاهیر این شهر صادر کنند و نیز مکان مناسبی را برای ساخت موزه وستا قادر (ویژه حفظ خاطره آسیب دیدگان حملات شیمیایی جنگ تحمیلی) اختصاص دهند.

در همان روزها نیز مجموعا نیز ۲۴ میلیون و ۴۵۰ هزار تومان از سوی علاقه مندان برای به ساخت تندیس و نماد یادبود وستا قادر کمک نقدی واریز شد، که بخشی از آن صرف ساخت تندیس و بخشی نیز صرف آماده سازی مکان نصب آن خواهد شد. دو نفر طراح و مهندس معماری نیز اعلام آمادگی کرده اند که طراحی نماد یابود وستا قادر را برعهد بگیرند.

و مهم تر از همه این که پیرو درخواست من، استاد هادی ضیاء الدینی، نقاش و تندیسگر نامدار کشورمان، پذیرفتند که تندیسی نمادین از وستا قادر را با دستان نماد آفرین خود از دل خاک بیرون بیاورند. ایشان همین هفته خبر دادند که دست به کار شده‌اند و ساخت تندیس را شروع کرده‌اند.

از ایشان خواستم به تدریج تصاویری از پیشرفت کار را در کانال تلگرامی خود (@Hadi_Ziaoddini) در معرض دید علاقه‌مندان قرار دهند. امیدوارم که این درخواست مرا بپذیرند. ویژگی کار استا ضیاء الدینی این است که هیچ پیش طرح یا ماکت یا اتدی از کار نمی زند، بلکه به اندازه کافی، گاهی روزها یا هفته‌ها، با مفهوم و ویژگی‌ها و شمایل سوژه یا کسی که قرار است تندیس او را خلق کند ارتباط می گیرد تا روحش آماده و سرشار شود آنگاه گِل را می گذارد روی میز و اجازه میدهد تا دستانش نرم نرمک آنچه در ضمیر او شکل گرفته است را از دل توده گل آشکار کنند. منتظریم تا هر چه زودتر تندیس وستا قادر در زیر دستان هنرمند استاد ضیاء الدینی رخ بنماید و شاهکار تازه‌ای از این استاد درباره یکی از شاهکارهای جامعه انسانی (وستا قادر) چشم‌‌ها را خیره کند. یکی از معاونان محترم رئیس جهمور نیز پیام داده‌اند که هرگاه تندیس وستا قادر آماده شد، تمایل دارند در مراسم پرده برداری از آن حاضر شوند.

امیدوارم یکی از نویسندگان خوب کشورمان نیز آستین بالا بزند و داستان زندگی وستا قادر را تدوین کند. و البته جای خالی یک فیلم داستانی از زندگی وستا قادر نیز بسیار خالی است.

امیدواریم با همکاری و یاری همه این تلاشگران، وستا قادر به عنوان نماد روح مقاوم انسانی در برابر حوادث و بی‌رحمی‌های زندگی و به عنوان نمادِ روحِ ستمدیده از جنگ و بویژه به عنوان نمادی از انسان‌های آسیب‌دیده از وحشیگری حاصل از حملات شیمیایی، در تاریخ این دیار جاودانه شود.


ب) درباره استاد نجیب:

هنگام انتشار یادداشت «نجیبی در اسارت نانجیبی» که در آن به شرح مشکلات یکی از مفاخر فرهنگ و ادب فارسی، استاد نجیبِ مایلِ هروی پرداخته بودم، خودم گمان نمی‌کردم که واکنش‌ها وهمدردی‌ها به این گستردگی و آن یادداشت با این سرعت تاثیرگذار باشد. گرچه بودند کسانی که به قصد بهره برداری تبلیغی از سرمایه نمادین استاد نجیب کوشیدند وارد مساله شوند و نمایشی از خیرخواهی را بروز دهند اما بزرگواران بسیاری هم بدون هیچگونه انتظاری، حتی معرفی نامشان به خانواده استاد، اعلام آمادگی کردند تا در رفع مشکلات استاد مشارکت کنند.

من بارها گفته ام که جاذبه کشورهای غربی، برای جوانان ایرانی که برای اولین بار وارد آن دیار می شوند، گستردگی عدالتی است که در زندگی اجتماعی منظم و قانونمند آن دیار قابل مشاهده است؛ اما در مقابل، این جوانان به سان ماهی‌ای که در آب غوطه‌ور است، حجم «فضل» ای که در زیر پوست جامعه خودمان جریان دارد و آنها را فرا گرفته است نمی‌بینند. همانگونه که یک انسان سالم و متعادل باید در زندگی‌اش ترکیب مناسبی از عقل و عشق (یا عقل وعاطفه) جریان داشته تا بتواند زندگی پویا و موثر و دلپذیری داشته باشد، یک جامعه سالم و متعادل و پویا نیز باید ترکیب مناسبی از «عدل» و «فضل» داشته باشد. جامعه یک سرعادلانه بسیار بی روح و خشک خواهد بود و لطافت از آن می رود و جامعه ای که در آن عدل نیست اما فضل بالاست نیز به تدریج به جامعه ای ناکارآمد و فقیر و فاسد تبدیل خواهد شد. در غرب، عدل (یعنی قانونمندی زندگی اجتماعی) بسیار بالاست و در شرق، فضل (یعنی یاریها و همدلی‌های بدون چشمداشت و بدون محاسبات منفعتی) بالاست. جامعه ما علی رغم همه بحران‌هایی که هم اکنون درگیر آن است همچنان جامعه پرفضلی است که اندکی عدل آن را بسیار دلپذیر می کند. همچنان که جامعه غرب جامعه پر عدلی است که اندکی فضل آن را به یک جامعه خواستنی‌تر تبدیل می کند. اگر قرار بر انتخاب یکی از میان این دو باشد من «فضل» را ترجیح می‌دهم. بنابراین برای من همچنان زندگی در ایران دلپذیرتر از کشورهای غربی است. قاعدتا کسی که عطش عدل دارد، فضلی که این جا در اطرافش وجود دارد را نمی‌بیند و بنابراین سودای مهاجرت به سرش می زند.

در هر صورت در موضوع استاد نجیبِ مایل هروی ــ که تجربه زندگی‌ا‌ش در ایران یک نمونه مشخص از عملکرد جامعه‌ای فاقد سطح قابل قبولی از عدل است ــ من یک‌بار دیگر به حجم فضلی که هنوز زیرپوست این جامعه در جریان است پی‌بردم و خدا را سپاس‌ گفتم و به آینده این کشور امیدوارتر شدم.

در داستان استاد نجیب، دو چیز برای من حیرت زا بود. یکی سرعت واکنش مقامات تا جایی که حتی دو نفر از معاونان رئیس جمهور پیام دادند که موضوع را پیگیری می کنند (جدای از این که از همان روزهای اول نیز سه وزیر دستور پیگیری مشکلات را داده بودند) و دیگری همدردی و همدلی گسترده هم نخبگان و هم مردم عادی. و البته بستری که فضای مجازی برای ایجاد ارتباط ملی ایجاد کرده است را نیز نباید دست‌کم گرفت. ای کاش تمرین کنیم از فضای مجازی بهتر و اخلاقی‌تر استفاده کنیم و این فضا را به فرصتی برای بازسازی امید و اعتماد و همکاری ملی تبدیل کنیم.

در هر صورت بدون آن که وارد جزئیات شوم گزارش مختصری از اقداماتی که پس از انتشار یادداشت «نجیبی در اسارت نانجیبی» در مورد استاد نجیب انجام شده است را به اطلاعات شما می‌رسانم:

۱) واکنش‌های مردمی: در همان روزهای اول، یکی از استادان به نام روانشناسی اعلام کرد که حاضر است ماهیانه مبلغی را به عنوان مستمری به حساب استاد واریز کند و البته افراد زیادی با مکنت مالی پایین هم اعلام آمادگی کردند که حاضرند ماهیانه واریز اندکی داشته باشند (که البته جمع آن اندک‌ها زیاد می‌شد) حتی در یک مورد، خانم خانه دار مستمری بگیری تماس گرفت و گفت که نذر کرده است بخشی از مستمری ماهیانه اش را تقدیم استاد نجیبِ مایل هروی کند. همه این ها به اطلاع استاد نجیب رسید و ایشان نیز با مناعت طبع همیشگی ضمن سپاس از لطف همه آنها، از پذیرش آنها پوزش خواستند.

همچنین یکی از دانش‌‌آموختگان زبان و ادب فارسی اعلام کرد که حاضر است یک آپارتمان مسکونی خالی را که در تهران دارد در اختیار استاد قرار دهد که البته به علت این که استاد تمایلی به حضور در تهران نداشتند منتفی شد. ولی البته تعدادی از علاقه‌مندان و جمعی از اعضای هیئت علمی مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران و نیز دو نفر فعال اقتصادی فرهنگ دوست واریز‌هایی انجام دادند که ضمن سپاس از آنها، مبالغ یادشده جهت حل و فصل برخی نیازهای ضروری استاد هزینه خواهد شد.

۲) موضوع تابعیت: آقای دکتر محمد جواد ظریف، وزیر محترم امور خارجه، پس از اطلاع از مشکل اقامت استاد نجیب و دکتر احمد شاه فرهت، دستور بررسی و حل مساله تابعیت این دو استاد را داده‌اند و با توجه به این که این دو استاد مشمول ماده ۹۸۰ قانون مدنی (اعطای تابعیت به نخبگان غیرایرانی) هستند موضوع اعطای تابعیت به این استادان، به تصویب رسیده است و فرایند قانونی آن در حال طی شدن است ولی البته طبق تمایل استاد نجیب، به جای تابعیت، به ایشان اقامت ده‌ساله اعطا خواهد شد.

۳) موضوع بازنشستگی: خوشبختانه اداره اتباع سازمان تامین اجتماعی با اطلاع از مشکل بازنشستگی استاد نجیب، خودشان پیگیری کردند و با توجه به این که طبق ماده پنج قانون تامین اجتماعی، اتباع خارجی نیز همانند ایرانیان از شمول این قانون برخوردارند، مدارک اشتغال استاد، تکمیل و فرایند قانونی آن طی شد و در همین هفته گذشته حکم بازنشستگی استاد نجیب، صادر شد. و اکنون جا دارد از مسئولان اداره اتباع سازمان تامین اجتماعی بابت اقدام سریعشان سپاسگزاری کنیم.

البته متاسفانه کارفرمایان قبلی استاد نجیب که در سالهای گذشته برای ایشان سوابق اشتغال و حق بیمه رد کرده‌اند، ایشان را به عنوان یک نیروی کار ساده و با حداقل دستمزد بیمه کرده‌اند و بنابراین با توجه این که استاد اکنون با ده سال سابقه بازنشسته میشود مستمری ایشان معادل یک سوم حداقل دستمزد (یعنی اندکی بیش از ۳۰۰ هزار تومان) خواهد بود. با این حال، بازنشستگی موجب بهره مندی استاد و فرزند کم‌توانشان، وهاب، از مزایای بیمه درمانی خواهد بود.

در این جا لازم است به همه شهروندان افغانستانی شاغل در ایران اعلام کنم که متاسفانه چون اغلب این مهاجران از ماده پنج قانون تامین اجتماعی بی‌‌اطلاع بوده اند این قانون به نوعی در مورد آنها مسکوت گذاشته شده است، مگر آن که خود افراد مطلع بوده و پیگیری کرده باشند. اکنون دفتر اتباع سازمان تامین اجتماعی خودش به صرافت افتاده است که این قانون برای همه شهروندان غیرایرانی که در ایران شاغل بوده و حق بیمه پرداخته اند اجرا شود. بنابراین هر شهروند افغانستان که به طور قانونی در ایران سکونت داشته است (دارای کارت یا مجوز اقامت بوده است) و در ایران شاغل بوده و برای او حق بیمه پرداخت شده است، قانونا حق دارد پس از سی سال بازنشسته شود (یا اگر سن شاغل بالای شصت سال باشد پس از ده سال بازنشسته شود) و مانند سایر ایرانیان از مزایای بازنشستگی بهر ببرد. بنابراین اگر در اطراف خود کسی از شهروندان افغانستان می‌شناسید که چنین شرایطی داشته است راهنمایی اش کنید که به اداره اتباع سازمان تامین اجتماعی مراجعه کند.

همچنین من در جریان پیگیری کار استاد نجیب، متوجه وجود «صندوق اعتباری هنر» شدم که دقیقا ماموریتش حمایت از نویسندگان، مترجمان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان و سایر تلاشگران عرصه فرهنگ و هنر است. بنابراین لازم است به اطلاع کلیه فعالان حوزه فرهنگ، ادب و هنر رسانده شود که در صورتی که به طور رسمی در سازمان یا نهادی شاغل نیستند، می‌توانند با عضویت در این صندوق، ضمن آن که به سازمان تامین اجتماعی معرفی می‌شوند تا بیمه شوند، از مزایای دیگری همچون وام اشتغال و مسکن نیز برخوردار می‌شوند. لطفا اگر در اطراف خود کسی از تلاشگران عرصه اندیشه، فرهنگ، هنر، رسانه و صنایع دستی و سنتی می‌شناسید که خود را بیمه نکرده‌اند حتما آنها مطلع و برای عضویت آنها در صندوق اعتباری هنر همت کنید. دیگر نباید شاهد آن باشیم که تلاشگران عرصه فرهنگ و هنر در این دیار، در دوران کهولت، در غربت و فقر زیست کنند.

۴) موضوع مسکن: با پیگیری فراوان، منزل مسکونی‌ای در شأن استاد، با پلاک ثبتی مشخص، از سوی وزارت راه‌وشهرسازی برای اهدا به استاد نجیب در نظر گرفته شد. آقایان دکتر سید عباس آخوندی (وزیر سابق راه و شهرسازی) و دکتر سید عباس صالحی (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) مشترکا طی نامه ای به هیات دولت ضمن برشمردن خدمات استاد نجیبِ مایلِ هروی به فرهنگ و ادب فارسی، درخواست کردند که مشکل مسکن ایشان از طریق دولت حل شود. هیات دولت نیز مصوب کرد که وزارت راه وشهرسازی منزل مسکونی یاد شده را به ایشان واگذار کند، که امیدواریم این مصوبه هر چه زودتر ابلاغ و توسط وزارت راه وشهرسازی اجرا شود. و البته چنین می‌نماید که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز در تلاش است تا بخشی از کوتاهی‌های گذشته خود نسبت به استاد نجیب را جبران کند که امیدواریم این شیوه آنان ادامه یابد.

۵) موضوع اسکان: شهردار و برخی از اعضای شورای شهر مشهد طی دیداری در منزل استاد نجیب، آعلام کردند که تا تعیین تکلیف مسکن دايمی برای استاد، یک محل مسکونی مناسب از سوی شهرداری برای استاد اجاره خواهد شد. شهردار محترم مشهد دستور این کار را داده اند و به جریان اداری افتاده است ولی هنوز محقق نشده است. با توجه به این که هفته گذشته شهردار مشهد تغییر کرده است امیدواریم با مساعدت شهردار جدید مشهد نیز این امر تسریع و محقق شود.

۶) موضوع درمان: در این دو ماه با حمایت و سخاوت بزرگوارانی چون دکتر سیدمحمد درهمی (متخصص پروتزهای دندانی)، دکتر پرویز واحدی (فوق تخصص ریه)، دکتر عبدالله بهرامی (رییس بیمارستان امام رضا -ع)، دکتر سیدحسن حسینیان (متخصص قلب و عروق)، دکتر هومن بهار وحدت (متخصص مغز و اعصاب)، خانم دکتر هدیه توتونی (دانشکده دندانپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد)، کلینیک دندانپزشکی مرکز معلولان شهید فیاض بخش و آقای دکتر رجایی (دندانپزشک) و سرکار خانم شهابی، کلیه امور پزشکی استاد نجیب و فرزندشان وهاب، به رایگان و بی‌رشوت و منت، به انجام رسید، که البته مواردی نیز همچنان ادامه دارد. همچنین اگر نبود همت آقای مهندس محمدتقی خسروی که در این مدت، تمام هماهنگی‌ها و پیگیری‌ها و همراهی گام‌به‌گام در اقدامات مربوط به معالجات استاد نجیب و فرزندشان وهاب را بر عهده داشتند، این کار مهم به این سرعت به سرانجام نمی‌رسید.

من بر خود فرض می‌دانم که از همه بزرگان و بزرگوارانی که در پاسخ به یادداشت این‌جانب آستین همت بالا زدند و در این دو ماه در رفع مشکلات استاد نجیب کوشیدند سپاسگزاری کنم. اگر نبود لطف، همت و شفقت آنان، این دستاورد دلپذیر شکل نمی‌گرفت. ما اکنون می‌توانیم ادعا کنیم که اگر در سالهای گذشته حقی از استاد نجیب ضایع شده است یا رنجی بر ایشان رفته است نه از سر بدخواهی یا بدطینتی ما ایرانیان بلکه از سر بی‌اطلاعی ما بوده است. من یک بار دیگر به نمایندگی از همه ایرانیان، از رنجی که در این سالها بر استاد نجیب و فرزندانش رفته است پوزش‌خواهی می‌کنم و امیدوارم اقدامات این روزها تا حدودی از دلشکستگی استاد نجیب کاسته باشد.

و البته برای من آنچه حیرت انگیز است این است که همه این کارها در دوماه پس از انتشار یادداشت، انجام شده است. این بدین معنی است که در همین نظام اداری ناکارآمد وفرسوده نیز اگر نیروی فضل و شفقت به جریان بیفتند و بخواهیم کاری بشود، کارها به خوبی و به سرعت چهره خواهد بست.

و در پایان بگذارید از یک نمونه عالی فضل و شفقت یاد کنم: شهاب الدین مایل هروی، فرزند ارشد استاد نجیب، جوانی که از کودکی، وقتی پدر و مادر از هم جدا شدند، و در تمام این سالهای عسرت، برای پدر و برادرِ کم‌توانش، مادری کرده است. شهاب آرزوهای خود را در پای محبت پدر و برادرش قربانی کرده است و در سالهای اخیر نیز همسرش، همسنگر او شده و با صبوری و بزرگواری، پابه‌پای شوهر، به استاد خدمت می‌کنند. برای هر دوی آنان آرزوی سلامت و پایداری دارم.


ج) درباره کودکان زلزله:

وقتی نوشته «از مصطفی پیت‌استیل تا کودکان زلزله» منتشر شد، با توجه به اهمیت موضوع و احتمال از دست رفتن زمان طلایی درمان، امیدوار بودم از سوی دستگاههای مسئول حرکت جدی‌ای برای شناسایی و درمان کودکان گرفتار PTSD (اختلال استرسی پساحادثه) در مناطق زلزله زده سرپل‌ذهاب صورت پذیرد. حتی وزیر وقت رفاه، در تلگرام برایم نوشت که نوشته را خوانده است و از طرح مساله سپاسگزاری کرد و گفت که حتما پیگیری می‌کند. اما ماهها گذشت و علی‌رغم این که پیگیری کردیم، هیچ خبری نشد و هیچ تحرک قابل قبولی در دستگاههای متولی مشاهده نشد. می دانستم که به مقامات نباید امید بست. آن بیچاره ها از یک سو هم تحت فشار ماموریت‌ها و محدودیت‌های مقامات بالاتر از خود هستند و هم تحت فشار پاسخگویی به خواسته ها و انتظارات نمایندگان مجلس؛ از سوی دیگر نیز هم با کمبود شدید بودجه روبه‌رو هستند و هم با یک دستگاه اداری کرخت شده و کارکنان بی‌انگیزه. پس از مدتی دانستیم که به جماعت دولتیان امیدی نمی‌توان بست. بالاخره یاعلی گفتیم و خودمان دست به کار شدیم. برخی مربیان موسسه توانمندسازی توسعه محور خانواده (توتم خانواده) در اصفهان اعلام آمادگی کردند، سه فرد نیکوکار اصفهانی نیز حمایت کردند و هسته شکل‌گیری «انجمن حمایت از کودکان پسا حادثه» (درحال تاسیس) نهاده شد. این انجمن به سرعت دست به‌کار شد تا با همکاری روانشناسان ساکن منطقه، حرکتی مردمی برای غربالگری کامل کلیه کودکان زیر ۱۲ سال در مناطق شهری و روستایی زلزله‌زده سرپل ذهاب آغاز شود. در شهریور فراخوانی داده شد و ۲۰ دانش آموخته روانشناسی در همان مناطق زلزله زده شناسایی شدند و آموزش‌های لازم را دیدند تا کار غربالگری شروع شود. موضوع به اطلاع استاندار محترم کرمانشاه رسانده شد و با تایید و حمایت ایشان و نیز همکاری اداره کل آموزش پرورش و اداره کل بهزیستی استان کرمانشاه، از ۱۶ مهرماه کار غربالگری کودکان آغاز شد. تا امروز حدود ۱۰۳۵۰ کودک شهری و روستایی زیر ۱۳ سال مورد بررسی بالینی و غربالگری قرار گرفته اند که  در میان آنها ۴۳۵ نفر کودک گرفتار به PTSD‌ و اختلال «سوگ» شناسایی شده‌اند. البته هنوز چند هزار نفر کودک زیر هفت سال که از طریق مدارس قابل شناسایی نبوده‌اند، نیز وجود دارند که فرایند شناسایی و غربالگری آنها در جریان است و مقداری زمان‌بر است. به توجه به حجم کار انجام شده به نظر می‌رسد با انجام غربالگری بقیه کودکان زیر هفت سال، جمعا حدود ۶۰۰ کودک گرفتار PTSD‌ و «سوگ» شناسایی شوند.

با عنایت به این که درمان کودکان PTSD بسیار زمان بر است و تقریبا تک تک کودکان آسیب دیده باید نزدیک به یک سال تحت درمان و مراقبت و ردیابی مربیان و مددکاران باشد برآورد شده است که دستکم ۶۰۰ میلیون تومان مورد نیاز است (هر کودک دستکم یک میلیون تومان) تا بتوان تمامی این کودکان را طی یک سال آینده تحت درمان مستقیم قرار داد.

اکنون هم نیکوکاران علاقه مند به نجات کودکان  زلزله دیده ای که گرفتار PTSD شده اند، می‌توانند در این طرح مشارکت کنند. عزیزانی که با اهمیت  و خسارت‌های PTSD آشنا نیستند می توانند با مطالعه یادداشت «از مصطفی پیت استیل تا کودکان زلزله» در این لینک:

https://t.me/Renani_Mohsen/271

اجمالا با آن آشنا شوند. اگر تمایل دارید در این کار بزرگ یعنی نجات حدود ۶۰۰ کودک که به لحاظ روانی در زلزله اسیب دیده اند مشارکت کنید می توانید کمک‌های خود را به حساب زیر واریز کنید:

شماره حساب: 1067901302

شماره کارت: 5041.7210.6637.3417

بانک قرض الحسنه رسالت

به نام موسسه خیریه توانمندسازی توسعه محور خانواده (حساب حمایت از کودکان)


همچنین اگر فارغ التحصیل رشته روانشناسی هستید و ساکن استان کرمانشاه یا استانهای همجوار آن هستید و تمایل دارید در این حرکت مشارکت کنید یا در صورت آمادگی برای مشارکت شخصی یا حمایت های دیگر و هر گونه خدمات دیگر با دبیرخانه «انجمن حمایت از کودکان پسا حادثه» در لینک تلگرامی یا شماره تلفن  زیر تماس بگیرید:

@kodak_PTSD

09136033599

همچنین برای شروع فرایند درمان کودکان، نیاز به تعدادی کانکس و نیز بسته‌های بازی داریم. در صورتی که تمایل دارید در این زمینه کمک کنید نیزبا لینک تلگرامی یا شماره تلفن بالا تماس بگیرید.

در حال حاضر تا زمانی که مراحل ثبت رسمی «انجمن حمایت از کودکان پساحادثه» انجام شود، فعالیت‌های مربوط به درمان کودکان PTSD با حمایت بنیاد خیریه توانمندسازی خانواده (توتم خانواده) انجام می‌پذیرد. تمام کمک‌ها و نیز هزینه‌های انجام شده در این طرح، هم در کانال تلگرامی «انجمن حمایت از کودکان پساحادثه» اطلاع رسانی خواهد شد و هم به سازمان‌های مسئول اعلام خواهد شد

این شور که در سرست ما را / وقتی برود که سر نباشد.

آئین وفا و مهربانی / در شهر شما مگر نباشد؟


محسن رنانی / میلاد پیامبر اکرم ص / ۴ آذر ۱۳۹۷

-------------------------------------------------

پی‌نوشت: و هم اکنون که این متن را به پایان بردم، از کرمانشاه خبر رسید که زلزله‌ای بیش از شش ریشتر دوباره این استان را لرزانده است. امید که آسیبناک نبوده باشد.


برای مشاهده مطلب فوق در تارنمای محسن رنانی و ارسال نظر کلیک کنید.

Report Page