❌❌❌

❌❌❌

Secret couple_-

ساعت و زمان رو دوست داشت به زیر دستاش گرفته، و برای ثانیه ای شده، اونهارو خفه کنه...

بلکا از درد مضمنی که توی سر و جای جای روحش پخش و گسترش یافته بود، رهایی یابه...

اما آیا می شد؟

سر از روی میزش با هزار بدبختی بلند کرد و با قدم ها و پاهای کرخت شدش از نشستن طولانی مدت و دراز بودن طولانی مدت پاهاش از صندلی، خودش را به طاقچه ای که در آن سرسیدی آبی رنگ به چشم میخورد رساند و صفحه ی اول آن را باز کرد که به محض باز کردن آن صفحه، کاغذی که عکس اون و معشوق خوش خندش به چشم میخورد، در دیدش ظاهر شد...

لبخند نیمه جون رو لبهاش، با دیدن چند سطر دست خط محبوبش بر پشت آن عکس یادگاری، پررنگ تر شد و نشاطی بخود گرفت...

با جانو دل آخرین نوشته های معشوق نازنینش که بر روی تکه عکسی به جای گذاشته بود را خواند:

"چشمانش گویای زندگانی ام بودند...

هرم نفس هایش روی لبهام...

درخشش چشمانش وقتی میخندید، نشاطی که در من حاصل میشد چونکه میدانستم تک دلیل خنده هاش و درخشش تو چشماش منم!

محبوب شیرین من...

آه کاش میتونستم کامی از لبهای توت فرنگیت بگیرم و یا موهای ابریشمین خوش حالتت را ببویم و یا آنقدر سفت تو را به آغوشم بکشم تا از مرز خفه شدن با اون اخم های گره خورده ات بهم، تقلایی برای آزاد شدنت کنی...

آه فقط میتوانم بگویم؛

از الان تا همیشه دلتنگتم و در حسرت اینم که کاش، بیشتر نگهدارنده هرم نفسهایت در کنارم بودم!"

لبهای برجسته اش را بعد از خواندن آن پاراگراف متن، با وجود حس های واژگون و عمیقی که به یکباره سراسری وجودش را غالب کرد، به دست خط معشوقش رساند و آن نوشته و حروف را با جان و دل با دلتنگی و حسرت، بوسید و گذاشت قطره اشک شورش بر روی قلم خوش خط محبوبش بیفتند..

"از الان تا همیشه..جات تو قلب و خاطرمه و هیچوقت نمیتونم فراموشت کنم دلیل زندگی و زنده ماندن خاطرتم!"


*دوستان نازنینم ممنونم از نگاهتون، کاپل این سناریو سکرت بود و اسمی برای کراکتر های آن، بکار برده نشد و شما میتوانید کاپل دلخواه خود را تجسم کرده و لذت ببرید.*

Report Page