🛎

🛎

در فراق دوست (با یاد داود فیرحی)

حسن حضرتی

دیروز در کمال بهت و ناباوری خبر درگذشت دوست نازنین ام دکتر داود فیرحی را شنیدم. پس از گذشت ساعت ها هنوز هم باور این اتفاق ناگوار و مصیبت بار برای من و همه دوستان و دوستداران این دانشمند فرزانه بسیار سخت است. اما گویا چاره ای نیست: کل من علیها فان. می خواهم چند سطری درباره اش بنویسم، اما نمی دانم چه باید بنویسم. دانش و فضل عمیق و گسترده او را در حوزه اندیشه سیاسی همگان می دانند. حسن خلق و منش عاطفی و رفتار مهربانانه اش را خیلی ها دیده اند و یا شنیده اند. چیزهایی هم هست درباره زندگی شخصی اش که نزدیکان اش می دانند و ما هم اگر از آن آگاهیم، در گفتن اش تردید داریم. شاید روح آن عزیز به بیان اش راضی نباشد. ولی کاش می شد گفت، تا همه بیشتر می دانستند که فیرحی در کوچه و خیابان هم چقدر انسان وارسته ای بود و چه بزرگواری ها و از خود گذشتگی ها و ایثارها در مناسبات شخصی اش با انسان های دیگر از خود بروز داده است. تا همه می دانستند فیرحی برای این که فیرحی بشود، چقدر مرارت و سختی کشید، ناملایمتی های زیاد دید، ناسزاها به جان خرید ولی سکوت کرد و خواند و خواند و نوشت و نوشت تا شد دکتر فیرحی. استاد ارجمند دکتر نقیب زاده در جلسه دفاع از رساله دکتری فیرحی گفت ان شاءالله او جای مطهری ها و مفتح ها را در دانشگاه پر خواهد کرد. حرف کاملا به جایی بود و لی دقیق تر اگر بگوییم فیرحی در عرصه تخصصی تری، از هر دو آن نیک نامان فراتر رفت، آن هم در مدت کوتاه حیات اش. احیای مباحث اندیشه سیاسی در اسلام و ایران کاری بود بس سترگ که فیرحی به نحو احسن اما با تحمل مرارت های زیاد از عهده آن برآمد. یک بار به او گفتم دکتر چند ساعت در شب می خوابی؟ گفت تا نماز صبح می خوانم و می نویسم، بعد از نماز یک یا دو ساعتی می خوابم و بعد می آیم دانشگاه. بی خوابی همیشه در چهره زیبایش هویدا بود.

فیرحی را خیلی ها از زمان حضورش در دانشگاه تهران شناختند ولی ما باقرالعلومی ها از دهه هفتاد او را می شناختیم و همکارش بودیم. کاری که او در موسسه آموزش عالی [بعدا دانشگاه] باقرالعلوم انجام داد، کم از دانشگاه تهران نبود. نخستین روزهای آشنایی من با ایشان هم برمی گردد به سال 1374. زمانی که او در موسسه یادشده، معاون آموزشی و پژوهشی بود و به معنای دقیق تر مغز متفکر آن. از من دعوت کرد برای تدریس درس تاریخ اسلام برای دانشجویان علوم سیاسی. درسی که مرحوم آئینه وند ارائه می کرد و در میانه ترم به سبب مشکلاتی انصراف داده بود. من آن موقع 24 ساله بودم و فوق لیسانس تاریخ. کار سختی را شروع کرده بودم، اما حمایت و دلگرمی ها و مهربانی های او (و عزیزان دیگری که در آن موسسه حضور داشتند مانند نیک مردانی چون دکتر آل غفور و دکتر ستوده که هر جا هستند به سلامت باشند) ادامه راه را برایم میسور کرد و همین مقدمه ورود من به گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم گردید. ده سال تجربه باقرالعلوم برایم بسیار گران سنگ است. برخی از ناچیز اندوخته هایم محصول سال های معلمی ام در باقرالعلوم است. خیلی ها مدیون این موسسه اند. موسسه ای که فیرحی و همکاران اش آن را تبدیل کرده بودند به پویاترین و فعال ترین موسسه آموزش عالی قم در دهه هفتاد. اعتبار آن هم بیشتر به گروه علوم سیاسی اش بود. جایی که فیرحی و دوستان اش برنامه راه داشتند. می دانستند گام در چه راهی گذاشته اند و به دنبال چه می گردند و کجا می روند. تربیت شدگان باقرالعلوم تحت هدایت های معنوی و فکری فیرحی الان در دانشگاه ها و مراکز علمی مختلف کشور از سرآمدان در حوزه خود هستند. نقشی که باقرالعلوم دهه هفتاد، در شکوفایی مطالعات سیاسی در جامعه علمی کشور ایجاد کرد، بر کسی پوشیده نیست. در آن سال ها، همه استادان بنام کشور با دعوت موسسه به قم می رفتند: سید جواد طباطبایی، ناصر هادیان، محمود سریع القلم، حسین بشیریه، احمد نقیب زاده، فرهنگ رجایی، صادق زیبا کلام و... . به معنای واقعی شبیه مدرسه امام صادق علیه اسلام بود: میدانی برای گفتگوهای بی پروای علمی، تضارب آراء همراه با تحمل و مدارا.

فصلنامه علوم سیاسی که به همت فیرحی و همکاران اش منتشر می شد، سرشار از ایده های نو برای دانشجویان و محققان بود. سرمقاله هایی که خود فیرحی می نوشت با استقبال زیادی روبرو می شد و مبنای مباحث گونه گونی در جلسات علمی و کلاس های کارورزی و... قرار می گرفت. این وضعیت رونق بازار علم و پژوهش در این موسسه پابرجا بود، تا این که اوضاع برگشت و خیلی ها مجبور به ترک آن شدند. فیرحی به دانشگاه تهران آمد و بیشتر و بیشتر شکوفا شد. مع الاسف موسسه باقرالعلوم گرچه پس از آن عنوان دانشگاه را هم با خود به یدک می کشید، اما تبدیل شد به موسسه ای کاملا معمولی که دیگر جز روزمره گی چیزی از آن برنخاست.


فیرحی را تاریخ ورزان دانشگاهی هم بسیار دوست داشتند. واکنش دانشجویان و استادان تاریخ به خبر دردناک وفات ایشان شگفت انگیز بود. گویا استاد برجسته ای از رشته تاریخ از میان شان رفته است. این واکنش بی دلیل نیست. فیرحی از معدود استادان علوم سیاسی است که در نوشته هایش به معنای واقعی ارتباط عمیقی بین تاریخ و علم سیاست برقرار می کرد. بی اعتنا به تاریخ شناسی نبود. سعی می کرد برای فهم عمیق اندیشه سیاسی در اسلام و ایران با دقت تاریخ بخواند و بدان اشراف پیدا کند. با کمال تواضع به سراغ استادان برجسته تاریخ می رفت و با ایشان به گفتگو می نشست. می دانم بیشترین گفتگوها را با استاد فرزانه دکتر زرگری نژاد و دکتر جعفریان درباره تاریخ مشروطه داشت. آثار تاریخی را با دقت می خواند. به معنای درست کلمه سخن پدر اندیشه سیاسی در ایران یعنی حمید عنایت را دریافته بود که اندیشه سیاسی بیش از آن که با علم سیاست قرابت داشته باشد با دانش تاریخ عجین است و قرین. این توجه عمیق به تاریخ را در آثارش به خوبی می توان دید. فیرحی ارتباط خوبی هم با دپارتمان های تاریخ داشت، هم در قالب تدریس و هم راهنمایی و مشاوره رساله های دکتری. نظریات اش همیشه مورد توجه اهل تاریخ بود. در عمل و به معنای واقعی کلمه اعتقاد به همکاری میان رشته ای تاریخ و علوم سیاسی داشت. ضعف تاریخی نگری در آثار فیرحی مشهود نیست، نقطه ضعفی که در خیلی از آثار استادان علوم سیاسی و جامعه شناسی به وفور دیده می شود. 

با لطف ایشان "قدرت، دانش و مشروعیت سیاسی" را پیش از چاپ خوانده بودم و گفتگوها داشتیم. همین طور در زمان نگارش کتاب "تحول دولت در اسلام" در باقرالعلوم زیاد با هم مباحثه کردیم. برای این کتاب اش چند صفحه مربوط به دولت عثمانی را هم افتخار داد من برایش بنویسم. اما بیشترین گفتگوهای مان زمان نگارش "آستانه تجدد" بود. خیلی اوقات شب ها که گوشی ام زنگ می خورد و آن طرف صدای دلنشین و مخملین او را می شنیدم، برای طرح پرسشی تاریخی بود. آن قدر متواضعانه طرح مسئله می کرد که من حقیر از شرم آب می شدم. دریغ و درد که دیگر صدایش را نخواهم شنید. خنده های دلنشین اش را نخواهم دید و دستان گرم و صمیمی اش را نخواهم فشرد و گونه هایش را نخواهم بوسید. 

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

ناله ها کرد در آن کوه که فرهاد نکرد     

روح اش شاد و قرین رحمت الهی باد

🆔@Hassanhazrati50



Report Page