:)

:)

S to E

بهت گفته بودم که فقط وجود تو سکوت اجباری من رو میشکونه؟

کلمات گم شدم رو پیدا میکنه؟

میدونستی آشنا ترین کلمه ای که میتونم ادا کنم فقط اسم تو عه؟

صدای من فقط به قوت وجود تو از گلوم جون میگیره و به سوی گوش های عزیزت میاد و با عشق بوسه ای به روشون میزنه!


حالا هم که ساعاتِ بامداده و تمام شهر احتمالا در خوابند و من بی خواب تر از همیشه در اتاقم که جرعت خاموش کردن چراغ هاشم ندارم به هراس و فراری ز کابوس و تاریکی ها و البته که اون سایه ی دیوانه شکنجه گر مجنون، مینویسم برای تو و دستم رو میفشرم رو قلب تنگم که خواهان آغوش و بوسه های توست.


لبخند زیبای بوسیدنیت رو تجسم میکنم و چشم های مهربون شکلاتیت که انگار تمام غم های عالم رو در خود جای داده و

و آغوش گرمت که امنیت تمام خانه ها رو در خود جا داده و...


اصلا گور بابای عالم!


من میخواهمت و همین حالا.

همین حالا نرمی بغلت رو میخوام.

همین حالا دلم میخواد در سکوت این شب به ملودی قلبت که سرم روش قرار گرفته گوش بسپارم و نفس های آرومت رو بشمارم و هر لحظه 'تو' رو نفس بکشم.


از غفلت های گذشتم بیزارم و نمیذارم حال که میدانم از آینده ی چند ثانیه ی پیشم زیادی بی خبرم و سرنوشت زیادی غیر قابل پیش بینیه، چرا ثانیه های داشتنت رو حرامِ نداشتنت و دوری کنم؟!


باشه باشه.


قبول دارم...


منِ احمق بد عاشقم!


منِ دیوانه بدجور عاشقتم


و میدانی...


هرچیزی بشه

هر اتفاقی بیفته

حتی اگر روزی نامم و نامت رو به یاد نیارم و حتی اگر با آغوشی باز به سوی مرگ برم،

باز هم عاشقت خواهم ماند


عاشق تو، عزیزِ دوست داشتنی و مهربانِ من.

راستش رو بخوای،

من آدم احساساتی نیستم!

جدی میگم.


ولی تو،

تمام معادلات من رو به میریزی عزیزم!


تو نقطه ی حساس روحم و مرکز و اوجِ احساسات منی عزیزم

تو،

کوهی فتح ناشدنی ای و احساسات من قله ی این کوهِ فتح نشدنیه و من هربار با لمسشون سقوط میکنم و با زخمی به روی تنم باز هم تمام جانم رو به حراجی فتح تو میذارم!


هرچیزی برای تو عمیق ترینه.


هرچیزی مربوط به تو 'من' رو از خودم میگیره و تقدیم تمام وجود تو میکنه!


عشق تو در ذره ذره‌ ی سلول هام که تک تکشان تو رو میپرستند حل شده اند و منی جز تو باقی نمونده.


بیا بین خودمون بمونه مهربانم، من نویسنده هم حتی نیستم!


راستش،

نبودم حتی

میدونی از کی؟


گوشت رو بیار نزدیک و با صدایی آرام و نرم در گوشت پچ پچ کنم:

از زمانی که تو به زندگیم اومدی!


در بین کلماتم رخنه کردی و نوشته هام بوی تو رو میده.


من نویسنده ی تو فقط در عالم خودمونم و بس.


"تمام من تقدیمِ تو، ای پادشاهیِ نشسته بر تاج و تختِ سرزمین کوچک من..."

Report Page