.......

.......

فاحشه بی گناه

پارت_6


برای دومین بار امروز به حموم رفتم.

از حموم که خارج شدم، صدای زنگ گوشی بد جوری رو مخم بود، 

تماس و قطع کرده، گوشی روخاموش کردم.

برای امروز بس بود حسابی خسته بودم.

از اون اتاق کذایی که مثلا اتاق کارم بود خارج شدم، درش رو قفل کردم تا کار بعدی.

حالم از اون اتاق بهم میخورد.به اتاق پناه بردم.

رنگه سیاهش آرامشی تو وجودم ایجاد می کرد که از صبح به دنبالشم.

به سمت آینه قدی اتاقم رفتم.کبودی گردنم به وضوح مشخص بود.

اون کوروش عوضی گردنم و کبود کرده بود ، مست بود و هر چی می گفتم حالیش نمی شد . 

هنوزم جای انگشتاش رو صورتم بود اون با چه حقی به من سیلی زد؟مردک روانی!

دلم شدید تشنه سیگار بود.

رفتم از پذیرایی بسته ماربالوم رو برداشتم.

برگشتم تواتاق و رو مبل تک نفره سیاه رنگم نشستم.

همه چیز این اتاق سیاه بود ،

پرده ها ، دیوار ها ، تخت و مبل ، وسایل ها ، خلاصه همه چیز،این رنگ و دوست دارم.

خیلی زیاد ، سیاه مثله زندگی که به دست آدمی تباه شد.

سیگار و به لبام نزدیک کردم و پک عمیقی بهش زدم ؛هنوزم از موهام آب می چکید.کاش منم کسی و داشتم 

که بشه همدم و همرازم.

ولی کی با فاحشه ای مثل من دوست میشه؟

کی می فهمه فاحشه که از اول فاحشه نبوده؟

فکر نمی کنن شاید دنیا نامردی کرده و اون دختر فاحشه شده‌.

وقتی اسم فاحشه به گوششون می خوره،قضاوت می کنن و میگن"خرابه"

حتی حاضر نیستن حرفای طرف و گوش بدن.

خسته ام از این دنیا و آدم های نامردش.

فقط به امید یک چیز زنده ام.

کارم و که انجام بدم از این دنیا میرم تا خودم و راحت کنم.

فقط یک کار مونده و یک حرف و به لجن کشیده شدن زندگی کسی که دنیام و به آتیش کشید .

Report Page