🔞

🔞


Pt. 2

مرد فنجون قهوه اش رو روی میز کوبید. دست هاش رو بهم گره زد و به میز خیره شد. با تمام تلاشی که برای بالا نبردن صداش میکرد گفت: "جیمین تو میدونستی تهیونگ چرا کنارم مونده و بهم نگفتی؟ از تو عصبانی باشم یا از چشم های عاشق خودم که هیچی و ندید!"


جیمین قدم زدن توی اتاق رو متوقف کرد و روبروی مرد ایستاد. 

"من نمیدونستم مردی که ازش حرف میزنه شریک کاری منه، دست از سرزنش کردن من بردار.اگه خیلی عصبانی هستی معشوقه ای که 4 سال پیشت بود و تو نتونستی در مورد کارهاش چیزی بفهمی و از زندگیت بیرون کن."


جونگکوک با خشم از جاش بلند شد و دست هاش رو مشت کرد. جیمین چطور میتونست بدترین راه حل ممکن و پیشنهاد بده؟

"من بدون اون میمیرم جیمین! اگه خودش هم بخواد بره من نمیزارم."


جیمین با بی حوصلگی چشم هاش رو چرخوند و گفت:"کوک اون توی همین خونه است! من میرم؛ تو هم تکلیفت رو مشخص کن."


دقیقه ها بی رحمانه با سرعت میگذشتند و کوک وسط اتاق کارش بی هدف ایستاده بود. نميتونست بزاره کسی که قلبشو برای همیشه به امانت گرفته بود بره. تهیونگ با چیز هایی که میتونست بدون نقشه و فریب دادنش داشته باشه باعث شکسته شدن قلبش شده بود.


از اتاق کارش خارج شد و در اتاق مشترکشون رو باز کرد. ترکیب صدای زیبای تهیونگ و آب توی اتاق پیچیده بود و حتی الان که به شدت ازش عصبانی بود لطافت صدای فرشته اش باعث لبخندش می‌شد. لباس های مشکی رنگش رو در اورد و به سمت حموم رفت. 


از پشت پسر مو طلایی رو بغل کرد و گفت:"ته ته بغلتو میخوام، دلم آغوشت رو میخواد. دلم عطر آشنای وجودتو می طلبه، قلب من مجنون چشم های قشنگته. من دلم بغل میخواد ته ته، میشه این بار تو بغلم کنی؟"


تهیونگ به سمت مرد چرخید؛ صورت مرد رو با دست های ظریفش گرفت و لبخندی زد و گفت:"از 40 سالگیت تا آخر عمرمون بغلت میکنم جئون جونگکوک."


جونگکوک کمر پسر رو بیشتر به سمت خودش کشید. دست هاش رو روی بدن زیبای اغواگر رو به روش کشید و جلوی پاش زانو زد. به چشم های کشیده اش خیره شد و به آرومی لب زد:" تو نمیخوای تنهام بزاری؟!"


تهیونگ موهای مشکی رنگ مرد رو جمع کرد و گفت :"حتی اگه تو تمام اشتباهاتمو به روم بیاری و بهم بگی برو، من ترکت نمیکنم عشق من."

http://t.me/TAEKOOK_AREA

#Ganymede

Report Page