┌────── ⋆ ──────┐

┌────── ⋆ ──────┐

 ᭨ Last time ᭨
. The hands are connected by a chain of blood .


🔪توجه‌: قبل از خوندن این پارت لاولیا باید این بهتون بگم که اگر روحیه خیلی سافتی دارید و تحمل خون خون ریزی خشونت ندارید به هیچ عنوان نخونیدش🖤



بعد از پک زدن به سومین سیگاری که بین لب هاش گیر افتاده بود ؛چسب نقره ای رنگُ روی پلک های نفر اخر که مرد میان سالی بود ؛ تنظیم کرد .



معلومه که دیدن چشم های اشکیشون لذت مرگ باری بهش القا میکرد و هیچ جوره قرار نبود بزاره با پلک زدن این لذت ازش بگیرند. 


اونا قرار نبود با بستن چشم هاشون برای چند لحظه هم که شده جهنم که توش قرار دارند به فراموشی بسپارند . 



پکی به سیگارش زد دودشو از حفره های دماغش روی صورت اون مرد خشک زدع فوت کرد.



 همیشه همین بود تا به سومین سیگارش میرسید جیغ داد های لذت بخششون به ناله های خفه تبدیل میشد؛ ناله هایی که ترس اندوه داخلشون بلند ترین‌نفس هارو میکشید 


هری رو از قبل راضی تر میکرد .



از ارامش مرگ باری که اطراف شو دربر گرفته بود نفس اسوده ای کشید؛ چهره های در هم رفتشون به تنهایی میتونست دلیل قهقه های وحشیان ش باشه . 



همه چیز وقتی خوشایند تر میشد که قیافه های درهمه شون گرهه خورد به زانو زدن های دست پا بست شون ختم میشد ‌.



این صحنه حتی اگر ثانیه های به دقیقه رسیده ساعت های به روز مبدل شده ماه های به سال تبدیل شده میرسید بازم شیرین‌ترین تلخی دنیا رو براش زنده میکرد . 


 


بعد از برداشتن ساکش از روی کاشی های شطرنجی؛ با قدم های نا مطمئنی سمت همه اعضا قدم برداشت. نفر اول کی بود ؟ کی قرار بود شکنجه بشه اول؟  



با دیدن دختری که صورتش داشت به قرمزی میزد با ذوق زدگی به سمتش پا تند کرد؛ اما لحظه اخر با صدای انفجار مهیب منفجر شدن شیشه های داخل بانک خط فک تیزش سمت کارمند بقل دستش خم شد. 



زین: خب هنوزم نمیخوای گاو صندوق هارو باز کنی؟ 


اما قبل از اینکه اون‌ دختر جواب بده بی حس ادامه داد 



زین: اشکالی نداره که نمیخوای منم نمیخوام دیگه صدای نفس هاتو بشنوم چه طوره ؟ 



با باز کردن یهویی چسب دهنش چپوندنه نارنجک کوچولویی توی دهنش؛ انگشت اشاره کشیدشو جلوی‌ نرمین های صورتیش گرفت پشت بندش برای بار دوم دود سیگار از سوراخ دماغش به بیرون فوت کرد .


جلوی چشمای به خون نشستش بای بایی کرد با فاصله گرفتنش بدن بی حس شدش و به وحشتی نفس گیر واداشت.



بعد از یک ثانیه با لب زدن یک ؛ صدای انفجار پرت شدن تیکه به تیکه گوشت بدنش و جلوی‌دچشماش تماشا کرد ؛ حتی قرمزی خون هم خواستار الوده کردن گونه های سفیدش به ناپاکی بود و


 داد فریاد های بقیه سعی در ابدی کردن این گناه فراموش نشدنی؛ حفظ کردن ادرنالین خون زین‌ داشتند. 



 با سرگرمی به زجه زدن های بقیه گوش داد بی وقفه سمت کارمند دیگه ای شتاب برد نفس هارو توی سینه قفل کرد .



زین: خب( به پیکسل روی سینش نگاه کرد نا مطمئن لب زد ) لورن تو هم نمیخوای به من کمک کنی؟ 



با ناراحتی فیکی گفت فیلتر سیگارشو جلوی زانوش روی زمین توف کرد . 



لورن به شدت سرشو چپ راست تکون‌ داد با چشماش به گاو صندوق اشاره کرد


تایمر روش عدد پنج رو نشون میداد؛ اگر پنج ثانیه بعد اون هم منفجر میشد یعنی این بار دوتا ادم قرار بود کشته بشند اما نه به سادگی قبل بلکه با درد زجر دو برابر بیشتر‌. 



زین: میخوای رمزشو بگی؟ اوه لورن تو دختر خوبی‌هستی عزیزم 



دستشو توی‌ موهاش فرو کرد دنبال خودش روی زمین کشید؛ اما این فقط یه درد کشیدن شدن مو ساده نبود بلکه درد تیغ های ریز روی دست کش های چرمی زین هم بهش اضافه شده بود .



با دست پا زدن های لورن محکم روی زمین پرتش کرد شندین خورد شدن فک دندون هاشو باهم شنید .



زین: شکنجه شدن دوست‌داری نه؟ 



روی صورت له شدش خم شد فریاد زد.



باشه من کاری میکنم توی خودت بپیچی ؛ فقط تماشا کن.



با تموم کردن حرفش با کندی عذاب اوری پاهای باریک رو فرمشو بالا برد با محکم ترین حالت ممکن بوت های چرمشو روی انگشتای ظریف دختر کوبید صدای شکستن استخون هاشو برای بار دوم بلند کرد ؛


کسی حق نداشت باز دم اضافی بکنه چه برسه به تقلا کردن!



لورن جیغی از ته دلش کشید هق هق های وحشت ناکش بلند شد . اما با شنیدن صدای زین گازی به دستمال دور دهنش زد پاهاشو روی زمین کوبید با اخرین باقی مونده توانش بهش چشم دوخت . 



زین: الان نظرت چیه؟ هنوزم بهم میتونی کمک کنی پرنسس؟ 



بعد از مالیدم کف بوت های کثیف شدش روی کاشی های سفید مشکی بانک گفت . 



لورن گردنشو به زور تکون‌ داد زین دقیقا روی ثانیه یکم نارنجک خاموش کرد .



زین به گاوصندوق ها اشاره کرد "تیک تاکی زیر لب زمزمه کرد " اون دختره دست پا بسته فقط دوازده ثانیه وقت داشت بقیه گاو صندوق هارو باز کنه وگرنه باید با زندگیش خداحافظی میکرد. 



با سرعت صورتشو‌ جلو بردبا دماغش روی دکمه های گاو صندوق ضرب گرفت اما از شانس خوب یا بدش از کشون کشون شدنای مک میدید که بی هیچ ری اکشنی دنبال زین میاد تا بقیه گاو صندوق ها رو باز کنه.



این یعنی وقتش داشت تموم میشد پس 



با ترس سریع تر دماغشو روی دکمه ها فشار داد سعی کرد با وجود درد وحشتناک فک ش عدد هارو به یاد بیاره بالاخره دومین تلاش موفق شد 


اما دیگه خیلی دیر شده بود مک داشت دومین سیو‌ باکس باز میکرد .



سیو باکس کنارش خیلی وقت بوده که داشت روی ثانیه های یک پا فشاری میکرد اما به یه لمس برای متلاشی شدن نیاز داشت که لمس لورن اولین اخرین تلاش برای متلاشی شدنش بود. 



لورن به عقب پرت شد این بار حتی چسب روی چشماش هم جلوی بی هوش شدنشو نگرفت. 



خونه جاری شده از پشت سرش نشون میداد ضربه بدی خورده قرار نیست حالا حالا ها وحشی گری های زین ببینه . 



مک اروم اشک میرخت با درد بقیه گاوصندوق هارو باز میکرد صورت عروسکی لورن داغون شده بود ؛شیشه های پرتاب شده روی صورت بقیه لک های کثیف قرمزی به جای گذاشته بود . 



برای نجات دادن جون بقیه خودش نگاهشو از لورن گرفت به سرعت سیو باکس اخر باز کرد با باز شدن در کرمی رنگ سیو باکس نفس راحتی کشید؛اما این راحتی دوامی نداشت نه وقتی که صدای طنین افکن امیخته به مرگ زین؛ توی غضروف های گوشش ارتعاش ایجاد کرد . 



با گشاد تر شدن مردمک چشماش به زین چشم دوخت که افرینی زمزمه میکرد به سرعت برق باد پول های داخل سیو‌باکس توی ساک جا میداد . 



نمیدونست تاملینسون _رئیس بانک _ الان در چه حالیه اما میدونست امروز هیچ کسی از این در سالم به در نمیبره! 



زین بعد از خالی کردن سیو باکس اخر توی ثانیه هفتم؛ میتونست زبانه های ریز اتیش حوالی سه سیو باکس اولی که منفجر شده بودند ببینه. نشیخندی زد با گرفتن پشت یقه مک جلوی پولای در حال سوختن پرتش کرد با ضربه زدن به کمرش شنیدن دادش؛ توی مرکز سوختگی قرارش داد .



اتیش انقدری نبود که بخواد سریع بسوزونتش بلکه داشت اروم اروم شعله ور تر میشد مک ذره ذره میسوزوند .



برای اینکه نمایش جذاب تر بشه با فرو کردن خنجر هاش دقیقا توی کف دستاش میخکوب کردنشون به روناش قدرت هر گونه حرکتی ازش صلب کرد . 



مک صداش گرفته بود دیگه نمیتونست حتی جیغ هم بکشه فقط به دستاش که چه جوری روی روناش میخکوب شده بود زل زده بود.



 معلوم بود که بدنش دیگه توانایی این همه درد نداره پس با لرزش های شدیدش چشماش بسته شد توی اون گرمای عذاب اور هوشیارشو از دست داد . 



بقیه حقیقتا زبانشون بند اومد بود توانایی هضم هیچ چیزی نداشتند ؛


اگه توانایی گاز زدن زبان هاشون داشتند الان فک هاشون مملو از سرخی های بی پایان بود . 



زین بهشون چشمکی زد سمت کارمند ارشد لویی_ کسی که رمز در اتاق ش داشت رفت_ قلاب هاشو بیرون کشید . اون میدونست که در اتاق مدیر بانک به این لوکسی؛ قطعا رمزی داره و ضد گلول س و در مواقع ضروری قفل میشه .



پس اون پسر 30 ساله باید میدونست که رمزش چنده نه؟ 



با دو خودش و به سمتش رسوند با گرفتن فکش قلاب هارو توی پلکاش فرو کرد از حال رفتن نفر پنجم به چشم دید. 



سرشو تکون داد با ضربه زدن توی شکمش اون دختر روی زمین برگردوند . 



دختره با دیدن دوباره چمشای به خون نشسته سورن جیغ های بلند بدون وقفه ای سر میداد با کشیدن پاهاش سعی میکرد خودشو عقب عقب بکشه. 


 زین با کشیدن نخ قلاب ها به دنبال خودش گردن دخترو گرفت با شوکر برقی گردنشو محکم بست. 


دختر دستاشو محکمتر کشید زانو هاشو محکم بهم کبود اما این کار ها در مقابل دردی که میکشید هیچ بود .



زین دیگه وقتی برای تلف کردن نداشت "بدرودی" زمزمه کرد با وارد شدن ادم های سیاه پوش از بین شیشه های ترکیده زین سورن به سمت اتاق لویی کشوند .



پسر با بستن پلکاش سعی در کم تر کردن خون ریزی چشماش داشت که با کنار کشده شدن چسب از روی لباش 



زمزمه کرد :203065



زین سریع دکمه هارو فشار داد با خالی کردن یه گلوله توی مغز اون پسر بی حرکت وارد اتاق شد.



زین: نمیخوای در مقابل جوکر واقعی تعظیم کنی؟ تاملینسون؟



وقتی جوابی ازش نشنید به سمت صندلیش رفت تا برش گردونه گلوله ای توی مغزش خالی کنه اما با دیدن جنازه تاملینسون که روبه روی پاش روی زمین لیز خورد؛ نیشخندی از تعجب زد اخم‌ظریفی کرد 


داشت چیزای جالبی اتفاق میوفتاد.



 روی صورتش خم شد تا بتونه حدس بزنه چند دقیق س که مرده اما با لمس شدن شون ش شنیدن عطر جدید اما گول زننده اون فرد بی مهابا دستشو پیچوند به سمتش برگشت . 



اخم غلیظی کرد دماغشو چین داد با صدای بمی زمزمه کرد 



زین: تو دیگه کدوم خری هستی؟؟



لویی: یادمه تاملینسون صدا زدی



زین: واتتتت؟



لویی بعد از ازاد کردن دستش مثل اب خوردن کوبدن زین به دیوار چنگ زدن به فکش زمزمه کرد 



لویی : اینجا چه غلطی میکنی زین



هری:اسم‌ منو از کجا میدونی؟



با حرص زمزمه کرد 



لویی: میخوای بگی نمیدونی اون مرتیکه‌ خرفت گری عه؟ 



فشار دستشو دور فکش محکم تر کرد پوست حساسشو قرمز تر کرد .



 زین با فشار دادن زانوش ببین پاهای لویی عقب کشیدتشو؛ با بالا اوردن دستاش انگشتای خونیشو توی دهنش ساک زد .



زبونشو دور انگشتاش میکشید خون های روشو‌ که هنوز خشک‌نشده بودند مک‌ میزد .‌



جلوی‌چشمای حریص لویی اروم زمزمه کرد. 



زین: ااوممم روی انگشتام گریی نبود سو نمیشناسمش کیلر 



لویی به حرفای هری گوش نمیداد فقط به حرکت زبونش که داشت خونارو لیس میزد توجه میکرد 


پلک هاشو با نیشخند روی هم گذاشت وقتی این بار زبون زین روی نیش قرمز شدشو هدف گرفت چشمک ریزی زد .



زین: خب مدیر بانک که مرده

پس کیو نجات بدم ؟ 



اما اجازه حرف زدن به لویی نداد سمتش حمله ور شد. اون بلوری های مغرور زیادی داشتن بهش حس کوچیک بودن دست پا چلفتی بودن میدادند زین اصلا از این موضوع خوشش نمیومد. 



لویی اما با بی تفاوتی جای خالیی میداد مشت های زین بی جواب باقی میزاشت. 


لویی با یه حرکت هردوتا دست زین گرفت به‌پشت کمرش قفل کرد؛ قفسه سینشو روی میز کوبید از پشت پاشو به روناش فشار داد تا هر گونه حرکتی از طرف زین دفع کنه .



لویی: هنوزم مثل قبل وسط حرفم‌‌ میپری



زین: قبلی وجود نداره تاملینسون 



لویی: حاح( تک خنده عصبی زد ادامه داد) میخوای یه دور همه چیو مرور کنیم؟



زین: خنده داره که یه روح داره بازیم میده 


 


بعد از تموم شدن کلمش چشماشو به لویی دوخت با گاز زدن ساعدش؛ کوبیده شدن قنداق کلتشو به جون خرید . 



دندوناشو فاصله داد با وول خوردن خودشو ازاد کرد ؛ دستشو روی لپ درد مندش کشید.



 نگاه خیره لویی روی مویرگ های پاره شدش دید؛ میتونست حس‌کنه لپش قرمز کبود؛ قطره های قرمز رنگ روش فقط زیبایی هاشو چند برابر میکنند.



پاشو بلند کرد محکم به کلت توی دست لویی کوبید با قرار گرفتن دست لویی زیر رونش تعادلش از دست داد محکم روی لویی افتاد .



از وقت استفاده کرد مشتاشو حواله صورتش کرد اما حواسش نبود خنجر های توی دست لویی سمت کمرش حرکت میکنه نقاشی های جدیدی به وجود میاره.



هیس بلندی از چنگ زده شدن کمرش کشید ضد گلوله لویی توی مشتش گرفت.



 لویی غلطی زدحالا اون روی هری بود .



لویی: قرمزی خونه بهت میاد زد



زین چشماشو چرخوند وول خورد تا از زیر لویی بیاد بیرون 


اما زیاد‌موفق نبود مدتی میشد که چاقوی لویی زیر چشمش داشت خط های ریزی به جا میزاشت 


نمیتونست حرکتی کنه تا مبادا اون چاقو جای غلطی بلغزه .



وقتی دست لویی عقب رفت ؛ زین با عصبانیت لویی سمت دیگه ای پرت کرد چاقوی لویی ازش گرفت با ایجاد کردن بریدگی بزرگی روی شکمش

لیسی به چاقو عه توی دستش زد 



زین: هومممم تیستیی



لویی فاکری زیر لب زمزمه کرد اما تا بخواد واکنشی نشون بده صدای داد بیداد پلیس ها خبر میداد که ده دقیقه به‌پایاین رسیده اونا مجبورن از بانک بیرون بزنند.



زین مسلسلشو از پشت لباسش بیرون کشید رو به لویی گرفت گفت : خب خوش گذشت 



لویی هم کلتشو بیرون اورد‌ ادامه داد:



 تنهایی نمیتونی بری بالا ولی؛ باشه من بهت لطف میکنم میزارم کل ادمای اون پایین شاهد ابدی شدنت بشند زد‌.



زین با عصبانیت اسلحشو روی زمین پرت کرد با گرفتن اسلحه لویی دنبال خودش کشوندش


لویی رمز در زد با هری به سمت اسانسوری که به پشت بوم ساختمون راه داشت رفت .



زین کشیده ای توی صورت لویی زد پاشو محکم له کرد 



لویی برای تلافی با بندایی -که واسه رفت امد احتمالی از پشت بوم به لباسش وصل کرده بود_ شروع کرد به فشار دادن گردنش .



لویی: فقط یه بار دیگه دستات بیار بالا تو خودم واست خوردشون کنم 



زین خنده ای از فشار طناب های دور گردنش کرد گردنشو عقب تاب داد تا فضای بیشتری به لویی بده .



لویی : قهقه بزن !دوست دارم ببینم‌ وقتی لبای پار شدت تا گوشات جر دادم بازم همین جوری میخندی ؟



زین خنده خفشو تموم کرد دلخور پلکی زد اون بانک میزد پول‌ دار میشد لویی نفس ادمارو میگرفت صدای جیرینگ جیرینگ سکه های توی جیبش بیشتر میشد 


کار اونا باهم فرق داشت اما هدف یکی بود هر دوی اون ها فقط داشتن به اینکه هروقت اسلحت سردی حس‌کرد وقته ابدی شدنته اشاره میکردند .


اما این وسط پاراگراف نا نوشتنی وجود‌ داشت که همه چیز از ریشه به نابودی میکشوند .



فلش بک: 



بعد از توف کردن لخته های خونی که توی دهنش داشت مزه گس اهن تشدید میکرد ؛ به ال استار های فاق بلندش زل زد . 


با شدت بیشتری خون توی‌ دهنش بیرون توف کرد تا کفشای پارچه ایشو با قرمز ترین‌رنگ دنیا نقاشی کنه .



اما با گیر افتادن یقه لباسش کشده شدنش به سمت بالا چشم کبود شدشو به دماغ کجش از سر موشت های بی وقفش دوخت نیشخندی زد 


حالا با روشنی که از سر سوختن برج عمارات به وجود امده بود میتونست ترک برداشتن استخونش به وضوح حس‌کنه .



لویی: برای اخرین میگم مالیک مراقب باش اشتباه هدف نگیری ! دفعه سومی‌ وجود نداره



( منظورش اینه از جاهایی دزدی نکنه که لویی قراره بره توشون ادم‌ بکشه ) 



بعد از رها کردن زین روی زمین اخرین زمزمه هاش زیر همون برج اتیش گرفته به گوشش رسید



زین: و دفعه بعد تاملینسون ( حرکت معروفش تکرارکرد خون روی انگشتاشو مکید) این اسم تو عه که روی نوک انگشتام جیغ میکشه! 



اتمام فلشبک× 



توی این شهر ویران شده دیگه خبری از امنیت های سیاسی معنوی نیست تا نشونه‌ گیری نکنی کلاف زندگیت نشونه‌گیری خیلی های بی رحم تره تقدیر روزگار میشه!




وقتی به طبقه بالا رسیدند زمزمه لویی پشت گوشش شنید



لویی: همون چیزی که دوسش داری واستاوردم سویت بیبی



زین با دیدن بقیه ادمایی که از توی بانک بیرون اورده شده بودند منتظره نابود شدن بودند نیشخندی زد بعد از گاز گرفتن لپ لویی سر خوش سمتشون قدم برداشت .



لویی نیشخندی از خوشحال کردن اون کیتن تخس بی عصاب زد از دور به کشته شدنه اون ادم ها نگاه کرد 


همشون به سادگی‌توسط زین از ارتفاع پرت میشدند با بی رحمی تمام کشته میشدند. 



جالب نیست پنج تا ادم با فاصله زمانی ثانیه روی زمین پرت بشند؟


یه‌چیزی تو‌ مایه های بارون با بوی‌ زننده خونه چند نفر بیگناه. 


اونا میتونستند توی بانک مثل بقیه سوخته شده ها بسوزند یا کشته بشند اما لذتش به همین زجر کش کردن خلاقیت به خرج دادن توی کشتنشونه 


این طور نیست؟



زین‌بعد از هل دادنشون ؛بوصی برای لویی فرستاد میخواست از ارتفاع بپر که لویی دستای زین توی صدم ثانیه گرفت عقب کشیدش با خودش به سمت نرده ها کشید.



اما قبل از اینکه زین بتونه اعتراضی بکنه دستاش با دسبتند به نرده های محافظتی پشت بوم قفل کرد جلوش ایستاد .



لویی: عا عا انتظار نداری که بزارم به همین زودیا بری؟ 



زین: دستامو باز کن عوضیی



لویی : برگشتی وجود نداره به فرشته مرگت سلام کن! 



برای جالب تر شدن فضا پودری که توی جیبش داشت بیرون کشید روی صورت زین فوت کرد . 



دید زین به سرعت تار کرد نفس هاشو سنگین تر کرد ؛ حالا میتونس خنده های وحشت زدش و بشنوه ؛ بدنش بی اختیار میلرزید خنده هاش هر لحظه بلند تر میشد . 



پودر توهم زا قطعا قشنگ ترین گزینه برای انتخاب بود .



لویی: خیلی دوست دارم بدونم ( توی صورتش خم شده خنده های جیغ مانندشو بلند کرد ) کدوم کابوستو داری دقیقا جلوی صورتت میبینی 



قبل از اینکه پلیس ها به پشت بوم برسند با پرت کردن کانیه که داشت ساک پول های تقلبی از روی پله کان های طنابی ماننده هلیکوپتر به سمتشون پرت میکرد ؛روی زمین و انداختن ساک دقیقا بقل دستش 


با لمس کردن دست بندا قفلشون باز کرد زین سکسه کن که خنده هاش تمومی نداشت دنبال خودش کشید .


سوار اون هلیکوپتر که مال زین بود شد .



لویی: یالا برو سمت مونیخ 



با گرفتن ماشه به سمتش داد شو‌ بلند تر دستورشو محکم تر جلوه داد .



بقیه انقدری ترسیده بودند که با دیدن بدن بی جون لرزون زین به حرف لویی ‌گوش بدند هیچ چون چرایی نیارند. 


.


.


.


.


.


مونیخ یک ساعت بعد: 



هنوزم رده دستای قط شدشو‌ میتونست روی بدنش حس کنه که طناب سرد دور گردنش حلقه میکنه برای اویزن شدنش تلاش میکنه.



با دیدن صورتی که با کرم های جا گرفت توی‌ حفره های پوستش به سمتش نزدیک میشد ؛ خنده های بلندش از سر گرفت‌ پاهاش روی‌زمین کشید ؛الان میتونست حس کنه که بسته شده نمیتونه هیچ حرکتی بکنه.



با هر قدم نزدیک شدن فرد مقابل بهش کرم ها محو میشدند سرش بیشتر گیج میرفت دستاش به دنبال چنگ زدن اون دست قط شده در حال چنگ زدن به دسته صندلی بودند. 



لویی: خوش گذشت؟



زین: ازت متنفرمم



بعد از اوق زدن زمزمه کرد بی حال به صورت لویی زل زد.



با قرار گرفتن قلاده ای دور گردنش چشماش به گشاد ترین حالت ممکن تبدیل شد ؛ شروع کرد به وول خوردن.



زین: وات د فاک داری چه غلطی میکنی؟؟ 



لویی جوابی نداد دستشو باز کرد با فشار دادن شونش باعث شد جلوش زانو بزنه بازم با دیدن تصاویر مهو تن به کنترل شدن بده .



گلاده رو دنبال خودش کشوند وسط اون کار گاه مخروبه وایساد .



جلوش روی زانو هاش نشست با بستن دستاش پشت کمرش قفل کردن موچ پاهاش به قلاب های اطراف دیوار 



به سمت گردنش حمله ور شد با بی رحمی تمام دندون هاشو توی پوست کبود شدش فرو کرد. 



زین: ووللممم کننن وللممم کننننن



اما دهنش با گگ بالی که دست لویی بود بست شد .



لویی: نمیخوام صداتو بشنوم 



لباشو روی گردنش حرکت داد با لیس زدن رد‌کبودی ها گاز گرفتن دوباره اون پوست متورم جیغ و خنده های عصبیش و به اخرین حد خودش رسوند . 



دستای سرد زخم دارش و دور لباس مزاحمش حلقه کرد با یه حرکت از تنش بیرون کشید تقلا هاشو بیشتر کرد .



حالا بدنش بدون هیچ پوششی رو به روش بود اماده درد کشیدن!!



 لویی به اون پوست برنزه ای که کبودی های روش به رد های کم رنگی تبدیل شده بودند خیره نگاه کرد با فاصله گرفتن از زین به سمت قفسه که گوشه اون فضای نمناک قرار داشت پاتند کرد.



لویی: کدومش بیارم؟؟هومم کاش میتونستی کمکم کنی 



نیشخندی ضمیمه حرفش کرد با برداشتن بال ها گیره های سینه قدم های با طمانینه ای سمتش برداشت.



چشمای بی حالش که روی دستاش در حال رفت امد بودند بدن روبه کبودیش؛ نشون میداد که به شدتاز دستاش وحشت داره ولی نمیخواد به روش بیاره .



روبه بدنش که از ناتوان در قهقه زدن به لرزه افتاده بود زانو زد دستاشو روی روناش گذاشت روی نیپل هاش خم شد دوست داشت محکم گازشون بزنه کبودشون کنه.



پس با خم کردن کمر زین به سمت عقب قوس دادن به بدنش به جون نیپل هاش افتاد .



با نوک‌زبونش نیپل راستشو لمس کرد بین دندون هاش فشوردش .



لرزیدن بازو‌های زین میدید اما نمیدونست بابت درده یا بابت ترسه پس بی توجه به افکارات در هم برهمش به سمت نیپل چپش رفت تا گاز بگیره مکش بزنه. 



هر سری تا گوشت نرم صورتی رنگشو بین‌دندون هاش له نمیکرد ول‌کن نبود .‌بعد از چند دقیقه گاز گرفتن های محکم چنگ زدن های زین به زمین گیره های مکش دار روی سینه هاش گذاشت .



خم شد از توی جیب زین یه نخ سیگار برداشت اتیشش زد ؛نیشخندی روبه قیافه متعجب ش زد دستاشو سمت باکسرش برد .



برای اولین بار اروم بودن چمشای بی حس زین مدید که به دستاش خیره هست ؛ رونای نرمشو حس میکرد که روی دستاش کشده میشن قفسه سینش که از هیجان بالا پایین میشد اما بازم التماسی در کار نبود.



باکسر مشکیشو بدون وقت تلف کردن جر‌ داد دیکه نیمه سفت زین دید 



لویی: هاح تحریک شدی؟ کامان این بازی قراره خیلی طول بکشه 



اما زین با چشم غره رفتن کوبیدن روناش روی زمین بهش هشدار داد. 



هردوشون هم خوب میدونستند که یه ساعت دیگه قراره همه چیز تموم لشه.



بعد از پک زدن عمیق به سیگارش فوت کردن دودش به بیرون به هوای خط خطی تر کردن اون بدن بی نقص فیلتر سوختشو روی قفسه سینش ریخت تا از حرکت استخونای دندش زیر سوختگیاش لذت ببره .



با هر سوزش میتونست خنده های خفه زین کشده شدن بیشتر روناش روی زمین بشنوه.



لویی پک دیگه ای زد با لذت زمزمه شو‌ زیر گوشش فوت کرد : نمیتونی تصور کنی چقدر جذابی وقتی جلوم داری از درد توی خودت میلولی لیتل دال 



این بار پوست اطراف ترقوش بود که سوزشش حس میکرد.



از درد نیپل هاش بلند بلند میخندید روناشو بهم فشار میداد عملا جلوی لویی داشت وا میداد.




لویی : نظرت راجب این چیه؟



چشم بند قرمز رنگ شو به سمت چشمای بی حس زین که رو به بسته شدن بود برد ؛که با حرکت گردنش به سمت چپ راست مواجه شد.



 پس با زدن سیلی محکمی روی لپاش تشدید تر کردن رد گم شده بوت هاش با خشونت چشماشو بست.



بارانی مشکیشو از تنش بیرون کشید قبل از اینکه خنجر توی‌ جیبیشو توی‌ دست بگیر اولین خط از ترقوش تا زیر وی لاینش بکشه.



زین بدنشو از درد به عقب تاب داد تا حدی که سرش روی زمین قرار گرفت کمرش به منعطف ترین حالت تبدیل شد معلومه که اون کیتن تاحالا درد‌ نکشیده بود ؛این دردا واسش خوده جهنم بود‌ .



 با کشیده شدن گلاده دور گردن ش متورم تر تر کردن پوست به زوق زوق‌ افتادش؛ گگ بال گاز گرفت منتظر سوزش های بیشتر شد.




لویی خنجرشو تا روناش پیش برد رد‌به جا گذاشت.



لویی: هومم چقدر رنگ قرمز بهت میاد 



بعد از خندیدن پاهای زین محکم از هم باز کرد با فشار دادن رون هاش سوزش زخم های سر بازشو بیشترکرد .



لیسی به‌ دور لب هاش زد بال ها رو توی دستش گرفت.



لویی: به نظرت چند تاشو میتونی توی خودت نگه داری زد؟



زین دستاشو محکم تر کشید جیغی از پشت لب های قفل شدش کشید .



لویی: عا نمیفهمم چی میگی چرا امتحان نکنیم؟ 



خودش بین پاهاش رسوند انگشتای شصتشو به سوراخش رسوند 



انگشت اول داخل رینگ نسبتا تنگش کرد با شصت دومش به دیوار هاش فشار وارد کرد از هم فاصلشون داد که فشار اوردن زانو هاشو رو پهلو هاش حس کرد.



انگار با اون عروسک یکم خشن رفتار کرده بود اگه انگشتاشو بیرون میکشید دردش خوب میشد نه؟ 



انگشتاشو از رینگ تنگش بیرون کشید اولین بال با فشار توی سوراخش فرو کرد .



حالا اشکای زین میدید که روی لپ قرمزش غوطه ور میشد دردشو بی صدا فریاد میزد .



از طناب بال گرفت یکم بیرون کشیدش دوباره داخلش کرد بدون وقفه هر سه تا توپ‌ داخل سوراخش کرد هق هق زدناشو برای اولین بار شنید .



نیشخندی زد به تصویر روبه روش نگاه کرد رونای خونی قفسه سینه سوخته سوراخ ملهتب قرمز کمر قوص‌ گرفته با یه گلاده.



از این قشنگ تر هم میشد؟؟ 



تنها نگاه کردن به گردنش میتونست سفته سفتش بکنه چه برسه به دیدن بدن پر از خط خراش رو به روش.



با عجله شلوار تنگ جرمشو از تنش بیروش کشید روبه روی زین که از درد توی خودش میپیچید وایساد گگ بال از دهنش بیرون کشید اما قبل اینکه شروع کنه به خرف زدن بکنه؛



دیک سفت شدشو‌توی دهنش فرو کرد طناب بال هارو توی دست گرفت 


قرار نبود لباشو جر‌ بده؟ 



این سری خنجرش گوشه لب هاش نشستند لب هاش دور کلاهک دیکش فشورده شدند .



از درد لب هاشو دور دیکش‌منقبض کرد بود به ناخواست کلاهکشو به لپش می مالوند.


 باعث میشد قطره های قرمز رنگ از روی لپش روی زمین چیکه چیکه کنند لویی راضی تر نگه دارند.



زین‌ دیگه طاقت این همه درد نداشت سوراخش افتضاح ترین درد داشت لباش به شدت نیاز به استراحت داشتند اما عاه کشدن های لویی فشار دادن کلاهکش به لپش فاصله دادن لب های زخمیش از هم باعث میشد



 مشتاشو روی زمین بکبوبه هر چه زود تر بخواد خلاص بشه. بالاخره طاقتش تموم شد لباش شل شدند بدنش روی زمین رها شد .



لویی: لیتل شت بیدار شو 



محکم توی صورتش کوبید اما وقتی نتیجه ای نداشت دیک شو از دهنش بیرون کشید پری کام کش اومدشو روی سینش ریخت .



کاندوم خارد دار روی خودش گذاشت با کشیدن همزمان توپ ها زین هوشیار کرد .



بدنش لمس بود نای گریه کردن به خاطر درد سوراخ شو نداشت .ممنون بود چشماش بستن نمیتونند افتضاح های توشون به لویی نشون‌بدند .



قبل از اینکه بدنش کمی به ارامش برسه قبل از اینکه بدنش کمی به ارامش برسه فرو رفتن خار هایی توی سوراخ حس کرد.


 بی اختیار جیغ کشید خودشو منقبض تر کرد



خار ها روی زخمای سوراخش کشیده میشدند دردشو‌صد برابر میکردند .



لویی: هومممم فاک یو بچ خودتو شل کن ؛یالا 



روی رونش کوبید ضربه های محکمشو شروع کرد .روی زین خم شد دور لبای گلگونشو‌لیس زد ضربه هاشو به عمیق ترین حالت ممکن رسوند.



زین: هااا..عااححححح اایییی بسسسههه



لویی: ههیششش نشنونممم



لویی به‌دیک زین فشار میاورد جهت های مختلف ضربه میزد .



بعد از پیدا کردن پروستات زین دیدن گاز گرفتن لباشضربه هاشو نا منظم کرد نفس هاشو منقطعه کرد. 



زین: ااخخخخ ااییییی ووللممم کننن وللمم کننن



لویی: ولیی ..حرکت‌.. کمرت ااه.. یه چیز دیگه میگهه



زینن: لوییییییی هاااااااعااححححح 



زین با حس ضربه های محکم لویی روی پرستاتش حرکت گیره ها روی‌ سینش به اجبار ارضا شد بی جون روی زمین افتاد .



لویی بعد از سه ضربه اه مردونه ای کشید با تنگ شدن زین دور دیکش خودشو توی‌کاندوم خالی کرد از سوراخ نبض زین بیرون کشید.



 به سوراخ زخم شدش نیشخندی زد با هومی از سر لذت جلوی چشمای بی حال زین کلتشو بیرون کشید زمزمه کرد : هومم خوش گذشت گفتم که دفعه بعد اخرین باره 



این صدای خفه شلیک لویی بود که جسمه گرم‌ زین به سردی بی پایان فرو برد نفس هاش قط کرد.










🖤قلب لونا برای شما🖤


امید وارم از قلم دارکم خوشتون بیاد جدی کمرم شکست سر این پارت ببخشید اگر ادیتش خوب‌نیست 🦋


https://t.me/BiChatBot?start=sc-54526-XjWgBaw


نظر ندید بهم قهر میکنم میرم :)سر این پارت خیلی جر خوردم😅

Report Page