***

***

#Gisha

_دستتو از روی چشمام بردار جئون جانگکوک. باش قول میدم ایندفعه دیگه میخوابم.


جانگکوک با نگاه زیرزیرکی که به جیمین انداخت آروم دستشو از روی چشمهای جیمین برداشت و آروم زمزمه کرد:

+خیر سرمون اومدیم اردو... ولی ببین هنوزم عین بچه ها میخوای درس بخونی.


جانگکوک درحالیکه نفسشو با فوت بیرون میداد کنار جیمینی که کنارش زیر پتو خوابیده بود دراز کشیدو ادامه داد:

+عاشق پسر خرخون مدرسه شدن هم سختی های خودشو داره ها ،ما جایی هستیم که به راحتی میتونیم باهم وقت بگذرونیم ولی تو هنوزم به فکر حفظ کردن سینوس و کسینوس هستی...آه این واقعاً زجر آوره،خوشتیپ ترین پسر دبیرستان دوست پسرته و تو حتی بهش توجه هم نمیکنی....


جانگکوک با حس دست جیمین روی دهنش چشماشو گرد کردوبه چشمای خمار و درعین حال عصبی جیمین نگاه کرد.

جیمین اخماشو توهم کشیدو آروم گفت:

_فقط سعی بکن ساکت باشی،من میخوام بخوابم،ok؟


جانگکوک اخمی کردو با تکون دادن سرش خودشو از دستهای جیمین خلاص کردو از جاش بلند شد .


جیمین درحالیکه پتورو تا زیر دماغش بالا برده بود چشماشو ریز کردو‌آروم گفت :

_میتونیم همو ببوسیم .

جانگکوک با شنیدن جملهٔ گفته شده با دهن باز به سمت جیمین برگشتو دستپاچه گفت:

+یااااا منکه هنوز ...هن..تو از من میخوای ببوسمت؟

_ازت نخواستم فقط بهت پیشنهاد دادم .


و بلافاصله دستهای تپلشو دور صورت جانگکوک قاب کردو لباشون و ضمیمهٔ هم کرد و سریع عقب کشید.


با دیدن صورت متعجب جانگکوک ،جیمین با لپ های قرمز شده ،دوباره خودشو زیر پتو مخفی کرد .ولی ایندفعه دستی مانع کارش شد .


جانگکوک با نگاه اغواگرانه ای روی جیمین خیمه زدو با خاموش کردن چراغ خواب آروم زمزمه کرد:

+نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم ،حالا که خودت شروع کردی عاقبتش هم پای خودت.

Report Page