🐚

🐚

𝙽𝚒𝚔

[آلمان، برلین، 1953]


پسر جوان در گوشه از سالن بزرگ مهمانی ایستاده بود. بانووانی که با لباس های بلند ابریشمی و مردانی درحال صحبت کردن بودن. حوصله سربر بود! 


نقش و نگاره ها باشکوه سالن، روی سقف و دیوار تنها چیزی بود که توجهش رو جلب میکرد. 

با توجه به زنی که موهای مشکی و لباس بلند قرمز چرم و سیگاری بین لب هاش نزدیکش میشد فقط سعی میکرد حواسشو پرت کنه. مطمئن بود که اون فاحشه ایه که مثل بقیه دنبال فرد جدیدی میکرده. و دقیقا وقتی متوجه شد که بالاخره اون زن بهش رسید و دستاش روی شونه هاش پهن شد.


-"اوه مرد جوان! میتونم اسمتونو بپرسم؟"


"هان جیسونگ... خانم"


-"اوه یک کره ای با زیبا روی ایه بی همتا. انه! میتونین فقط انه صدام کنید... ج-جیسونگ؟"


"بله درسته. و میتونم بپرسم که چیشد به سمت اومدید؟"


-"تنها بودن شما ناراحت کننده بود شاید..."


صدای سرفه های مرد اشنایی بلخره اون زن پرحرف رو ساکت کرد" خانمِ آنه بهتر نیست هان جیسانگ رو تنها بزارید؟ دوستان شما منتظرتون هستن" اون زن دندون هاشو روی هم فشرد و با عشوه زیادی به پشتش برگشت" البته اقای لی!" و بلخره راهشو سمت مهمونی کج کرد.


-"ممنونم که منو از اون شکنجه وحشتناک نجات دادید"


"اقای هان خوشحالم که دوباره شمارو میبینم. و قابلی نداشت. زن های المانی منتظر این مهمونی ها هستن تا حتی برای یک شب باهاش باشن"


-"منم خوشحالم که دوباره شمارو میبینم."


مرد بزرگ تر که موهای کرم رنگی داشت لبخند کوتاه زد" نظرتون با یک گیلاس شراب چیه؟"

قبل از اینکه اون پسر جواب بده از سینیِ به اصطلاح خدمتکاری که کل سالن رو دور زده بود، دو گیلاس شراب برداشت. 


اون دوتا لیوان در پی صحبت هاشون تموم شد. تقریبا تو اون‌لحظه هیچکس حواسی نداشت و هرکس مشغول کار بود! صحبت، رقص و مزه کردن انواع الکلات. 

-"هان. حاضری حتی یک شب باهاشون باشی؟"


"اونا زن هایی هستن که زندگی جداگانه دارن.همچینین اینده. نمیخوام با یک شب زندگیشون خراب بشه. نه! مطمئنا نه."


لی مینهو که تحت تاثیر حرفش قرار گرفت، حتی شده دو سانت بیشتر نزدیکش شد. 

-"تاثیر گذار بود. این روز ها توی دنیای بی عدالتی کم افردای پیدا میشه که از زن ها، که نشان قدرتن استفاده نکنن!"


بیشتر نزدیک شد. حالا دیگه سرش توی گردنش بود و درحال استشمام بهترین رایحه دنیا بود و مرد جوان تر به لرزش امد.


-"نیم ساعت دیگه توی اتاقم. پله های مار پیچ سمت چپ سالن و بالا بیا و اتاق اخری رو داخل شو"


"برای یک شب؟"


-"برای یک شب نه! برای همیشه"

بعد از تموم شد جملش از کنارش کنار رفت و خیلی دور شد. چی در انتظارش بود. عشق یک شبه؟ یا عشق همیشگی؟!

Report Page