...☆
Devilوقتی شب در حال سقوط است و شما راه خود را گم کرده اید
وقتی باران می بارد
و دنیایت خاکستری شد
وقتی گرگ ها منتظر بیرون هستند
و احساس می کنید جایی برای پنهان شدن ندارید
اوه ، نگران نباش ، فقط یادت باشد
یادت باشه وقتی گفتم
عزیزم ، چشم های خسته ات را ببند
همه چیز خوب خواهد شد
بگذار نسیم اشک هایت را پاک کند
نیازی به گریه نیست
شما می توانید دراز بکشید ، هیچ کس به شما آسیب نمی رساند
اجازه دهید ترسهای شما توسط جریانها حمل شوند
درخشش گرگ و میش مراقب شماست
بگذارید این لالایی رویاهای شما را هدایت کند
و وقتی صبح می شود
من کنارت خواهم بود
وقتی نهال ها به درختان تبدیل می شوند
و پلها به خاک تبدیل می شوند
وقتی به نظر می رسد که اشعه خورشید یخ می زند
و شمشیرها را زنگ زده است
وقتی در طبیعت سرگردان می شوید
و به نظر می رسد که صدایت همیشه آه می کشد
اوه ، نگران نباش ، فقط یادت باشد
سایه ها به زودی محو می شوند
عزیزم ، چشم های خسته ات را ببند
همه چیز خوب خواهد شد
بگذار نسیم اشک هایت را پاک کند
نیازی به گریه نیست