┌────── ⋆ ──────┐

┌────── ⋆ ──────┐

᭨ White eyeliner ᭨

Luna

You provoke me dangerously🤤


https://t.me/iHarfBot?start=3508921506💛❤️

اولین لری اسماتمه شدید به نظراتون نیاز مندم و اینکه حس میکنم قلمم دیگه دوست ندارید :) بیاید بهم بگید اره یا نه؟


با شنیدن زمزمه های الوده شده به قدرت اون صدای ارامش بخش ؛ اهسته پلک های درگیر شده به خستگی های درونیشو باز میکنه .


لرزش نگاه خیرش؛ قفله انعکاسش روی اینه قدی خبر از استرس هیجان بیش از اندازش میداد .

هرچند معلوم بود اولین روزش نباید انقدرام ساده اروم پیش میرفت .


اما از پسش بر میومد نه؟ 


در ثانیه‌امید کمرنگی داشت جون میگرفت که_


اما اگر بر نمیومد چی ؟ 


با روشن تر شدن قسمت دوم سوالش در ذهن مغشوش ؛ کلافه تر دستای مرمریشو‌ که به سمت اون مایع های اکلیلی شاینی میبرد ؛ عقب کشید با اخم کردن 

نفس عمیقی؛ 

 از سر بیچارگی کشید به ثانیه نرسیده اشکای جمع شده گوشه چشمش با لجاجت روی‌گونه هاش با شتاب فرود اومدند. 


اون عاشق لمس شدن بود اما شاید این یکم براش ترسناک بود .


داشت ارزو‌میکرد که پلک‌بزنه ببینه همه چیز‌ تموم شده روی تخت مرتب تمیزش دراز کشده؛


 الیویا واسش سوپ‌درست کرده توش رشته های شکل دار ریخته داره؛ با بیرون کشیدن پستونکش از دهنش بلند کردن صدای جیرینگ جیرینگ مروارید

 هاش قلقلک‌ دادن گردنش با روبان بنفشه پستونکش بیدارش میکنه ؛ تا بهش غذا بده. 


بین تصوراتش رد نگاهشو به سمت میز سوق داد با دیدن اون توپ های شیشه ای که توشون پر از گردالو های رنگی رنگی‌؛ شکلی دار بود جیغ خفع ای کشید به سرعت لمسشون کرد.


روی اون میز کوچولو‌ پر از لوازم ارایش رنگی رنگی وسایل اکیلی گوگولی بود .


 لپ های قرمز شده از خنده های ذوق زدشو با دستاش پوشوند به وول خوردن گوی های شیشه زل زد. 

تا اینکه یکی از اون پشمالو های سبز رنگ به یکی از اون لوازم ارایش مایع/رنگی چیده شده جلوی اینع 

برخورد کرد باعث شد با صدای بلندی روی میز فرود بیاد .


 با ترس به اون مایع رنگی زل زد اب دهنشو محکم قورت داد؛

از استرس یهوییش دل درد بدی گرفت بود حس میکرد که کار بدی کرده . 


برای درست کردن خرابی که به وجود اورده اهسته دستشو‌ جلوبرد با حبس کردن نفسش؛


اون شیشه رو برش داشت ؛ بین مشتاش گرفتتشو با چشمای درشت شدش به خوشگل ترین سفیدی که دیده بود زل زد ؛


دهنشو سعی کرد ببنده تا قبل اینکه اب دهنش کش بیاد ولی بعدش با جیغ دخترونه دیگه ای بی فکر‌ در اون مایع باز کرد با دیدن اکلایلی نقره ای توش


ضعف کردع از خوشگلیش هقهق فیکی‌ کرد .


چند ثانیه بعد؛ این لویی بود که با زبون اویزن شده از لبای ابنباتش ؛ اون خط‌ چشم مایع رو پشت پلکاش میکشید از برق زدناش لباشو از شدت خوشحالی گاز میگرفت . 


وقتی کارش تموم شد به خط نازک پشت پلکش خیره نگاه کرد به نظرش درست کشیده بود ؛ اون دقیقا هرکاری که الویا موقع تمرین روش انجام میداد تکرار کرده بود .


اما یه چیزی کم بود اما چی ؟ هرچی فکر کرد نتونست بفهمه چی‌کمه پس با کوبیدن پاهاش روی‌زمین اخمو اون کش سر های توپ توپی رو دور موچ های خوردنیش انداخت از اتاق زد بیرون .



بدون اینکه متوجه باشه داخل سالن‌دخترا شد با شنیدن جیغ ملیسا - دختر مهربون اون اکیپ- ترسیده به عقب قدم برداشت .


اما دیگه دیر بود ملیسا با تمام وجود بغلش کرده بود اون به سینه هاش فشار میداد .



ملیسا: چقدر از دیدنت خوشحالم لوییی بچه ها این دوست من لویی عه تازه وارده اذیتش کنید خودم موهاتون میکننمممم 


و‌بعدش با در اوردن غرش یه گربه خنده های لویی بلند کرد . 

 

ملینا: مگه کسی میتونه این کیوتک اذیت کنه؟


ملیسا: نوچ ؛ صبر کن ببینم لویی تو‌مگه نباید بری روی صحنه؟


لویی : چرا چرا 


ملیسا: بدو برو لباساتم در بیار افرین


ملینا: خط چشمت خیلی بهت میادد


لویی: م .. ممنونم 


کورتنی: هیی صبر کن یه یچزی یادت رفته 



ملیسا _ملینا: چی؟


کورتنی: مشخص نیست؟ ریمل! 


روبه دو تا خواهر دوقولو‌ گفت 


با نیخشند؛


 ریمل ضد اب به پلکای نیمه بور لویی کشید بعد از مطمعن شدن از فر خوردنشون پر حجم تر شدنشون چشمکی زد گفت : برو‌ بترکون لویی


لویی زیر لب تشکر کرد از اتاق زد بیرون . 


تابلو ها داشتن بهش میگفتند که به سمت چب بره


با در اوردن هندز فری هاش قط‌‌ شدن صدای بیلی پخش شدن صدای سلنا به جاش سر خوش قری به بدنش داد باسنشو باهاش تکون داد 

دیگه خبری از استرس چند ثانیه پیش نبود !


ژاکت سفیدشو در اورد شلوار گشاد اسمونیشو که پاهای برهنشو کاور کرده بود پشت بندش روی‌زمین انداخت؛ این تقصیر لویی نبود از کفشاش متنفر بود با جورابای پنبه ایش یا پا برهنه راحت تر بود. 


این بار جوراباشو که برای زخم‌نشدن پاهای نرمش پوشیده بود در اورد پنجه‌پاهای تپل کوچولوشو روی فرش مشکی تمیز اونجا کشید از قلقلک‌‌ اومدنش خنده ریزی کرد.


به سرعت وارد اتاقک شد تا‌ بتونه لباس مناسبی برای خودش پیدا کنه......


به خودش امید‌ داد امروز قرار بود بهش‌خوش‌ بگذره باهاش بازی کنند چی‌از این بهتر؟

.

.

.

.

.

.

ده دقیقه ای میشد که با استرس پاهاشو روی زمین شیشه ای میکشید ؛ اون فضای خفگان اور تحمل میکرد .

 

میترسید با هر وول خوردنش شیشه زیره پاش ترک بخوره؛ این به تنهایی باعث میشد با استرس سعی کنه وزنشو کمتر روی اون تیکه؛

 شیشه بندازه.


 اما دریغ از نتیجه با نا امیدی به وضعیت الانش اخمی کنه بخواد یه گوشه بشینه از ته دل گریه کنه؛


 همه چیز‌ وقتی فاجه تر شد که از گوشه کنار های اون مکعب دود به داخله اتاقک روانه شد. 



اب دهنشو قورت داد توی خودش جمع شد؛ هر لحظه بیشتر از قبل دورو برش محو در دود میشد؛ ضربان لویی بالا بالا تر میبرد.


داشت به صدای پاهایی که بهش نزدیک میشدند گوش‌میداد تا؛


با قرار گرفتن دستی دقیقا کنار سرش به ثانیه نکشیده جیغی کشید به هقهق افتاد ..



هری: 


بعد از اینکه دوشم تموم شد بی توجه به دیر‌ کردنم به سمت مرکز بار رفتم تا کارمو هرچه زود تر تموم کنم 

بینش از مکسنس یه لیوان تکیلا گرفتم پشت بندش عطرمو زدم حالا توی‌اون اتاقک


به اون پسر بچه فسقلی که جلوم‌ وایساده بود نگاه میکردم.


مت با خودش چه فکری کرده بود که یه تاز کار براش فرستادع بود ؟ الان باید به یه بچه دلداری میداد ..

چقدر حوصله سربر!


بعد از کمی برنداز کردنش میتونم بگم ؛عی بد نیس با هودیم جذابه.

تازه کاره ولی حداقل قیافه داره . 


شایدم بد نباشه یه درس حسابی به اون فسقلی گریون ترسیده بدم تا بفهمه جایگاهش کجاست !


اما نمیتونستم نیشخندمو برای خط چشماش انکار کنم و صد البته گزگز دستامو برای لمس رون های پوشیده شده از چرمشو.


یکم باهاش بازی میکردم ضرری نداشت داشت ؟ 


دید سوم شخص 


دستشو به سمت فک اون‌ پسر بچه گریون برد نوازش وار تا گردنش کشید ؛ دستشو دقیقا روی‌گوی گردنش متوقف کردو با چسبوندن لبای تر شدش به لاله گوشش  


با تحکم زمزمه کرد : گریه عصبیم میکنه بیب بوی


با لبخند زجر اورش دستشو تا بازو های پوشیده شده لویی برد با کشیدن دستش بدنشو قفل بدنش کرد .


دود بخار اب کم کم داشت محم تر میشد؛ اون زن مرد های پولدار دور تا دور اون مکعب قابل تشخیص میشدند. 


 هری نشخندی زدو دسشتو از پشت به رون های لویی رسوند 

خیره گی نگاه چندین نفر روی دستش بهش حس قدرت میداد .


اون بچه هنوزم گریه میکرد همین باعث میشد هری بخواد تا مرض بیهوش شدن باهاش بازی کنه عصبانیتشو سرش خالی کنه. 


دستاشو ها به سمت لپاش برد با فشار داد نشون؛ در‌اوردن صدای اخش از بالا زبونشو توی دهنش چبوند .


برق فلز قلبی دور چرم رون های لویی؛ از زیر مه با واضخ تر شدن توی اون مکعب چشم هارو به سمت خودش میخکوب میکرد. 


برق اشکاش با وجود مهو بودن درد عذاب اوری به پایین تنه هاشون تحمیل میکرد . 


دود مزاحم فقط فقط همه چی غیر قابل تحمل میکرد... کنج کاوی بقیه رو برای دیدن بالاتنه اون دوتا پسر بیشتر . 


صدای اخ ریز اون کیتن با رونای تو‌پر نرم برف رنگش دیوونگی به هریی بقیه میداد‌ تا به جون اون پنبه ها بیوفتن با گاز گرفتن موی‌رگ هاشو‌ پاره کنند.


و دستای خشن هری که با فشار دادن صورتش زبونشو توی دهنش میچرخوند صدای خیسش فقط فقط باعث میشد عاح های غیر ارادی

اون جمع بلند بشه. 


لویی با حس کردن زبون هری توی دهنش اب دهنشو‌ قورت داد عاه ارومی کشید .


حالا بقیه میتونستن کل پاهای هری و محوی کوچیی از بازی زبون هاشون ببینند.


لویی همچنان به خاطر ترس چند ثانیه قبلش اشک میریخت اما لرزش بدنش به خاطر گریش نبود به خاطر وول خوردن داغی زبون هری بود که بدون اجازه برای همراهی توی دهنش کنکاو میکرد. 


هری تستی زیر لب زمزمه کرد دستشو از رون لویی به زیر هودش ها داد لپاش صورتشو ول کرد.



روی لپ های گلگونش حالا رد دستای هری خود نمایی میکرد؛

 روی رونش دون دون شده بود .



واو‌حساس × 


دوتا دستاشو روی پهلو هاش گذاشت این بار لباشو روی لباش کوبید از پشت با حرارت بوصیدش


از مزه تمشکی لبای لویی هومی کشید سرعت بوصه رو بیشتر کرد .


اشک های چشمای خمار لویی دیگه تموم شد بود ؛ بوصه منظم تری شکل گرفته بود .



بعد از احساس نفس نفس زدن اون برای خفه نشدن عقب کشید 


اما قرار نبود با اون پسر با لطفات رفتار کنه پس 


با کمتر شدن دود دور شکماشون دستشو زیرد هودیش برد هم زمام با واضح تر شدن بالا تنه هاشون بالا کشید .


با هر اینچ لمس بدنش

اون پارچه سفید نرم کیوت اما به شدتچ تحریک کننده رو با عذاب به سمت بالاکشید از دلار هایی که دور شیشع پرت میشد احساس رضایتی کرد



  


لویی که انگار ترسش برای شکستن شیشه رو فراموش کرده باشه با ترس به اون مرد که فقط یه باکسر تنگ بولیز مشکی دکمه دار تنش بود زل زد .


در عرض چند ثانیه لویی به شیشه روبه روش کوبونده شد لبای هری به جون اون گردن سفید نرم افتادند 


با اولین لمس اه لویی بلند شد وحشی شدنای هری بیشتر. 



زبونشو دورانی روی گردنش ادامه میداد دماغشو به زیر گوشش میمالید 


لویی : هاااححح اوممم


هریی: ناله های نیاز مندتو دوست دارم لیتلوان


لویی: م _من 


اما حرفش تموم نشده بود که با گاز گرفته شدن رگ متورمش جیغی کشید نفس های همه حتی هری حبس کرد 


فقط جیغ نازکش.... میتونست هری سفته سفت کنع 


فاکی از جیغش گفت دیک نیمه سفت شدشو به پهلوش مالید 


سرشو برد بالا تا به اون الهه برفی زل بزنه 


با دیدن چشمای ابیش که بین تار های مشکی پلکاش زیر اکلیل ها گیر افتاده بود ؛واسه هری دلبری میکرد عاح ریزی کشید .

لباشو روی خط فکش کبوند.


یکی از دستاش موچ لویی چنگ زد دست دیگش با نیپلورم شدش ور رفت .


لویی رونای لرزونشو بهم چسبوند از لمس شدن نیپلش از لذتی که توی بدنش سرازیر میشد سرشو به عقب تاب داد موچشو توی‌دستای هری تکون داد .

مثل همیشه زیر لمس رفتن بدنش براش لذت بخش بود . 


لویی بر عکس کیوت کوچولو‌ معصوم بودنش عاشق لمس شدن بودن ... دقیقا یه بیب بویی که هر ددی دلش میخواد .


هری لب هاشو به سیبک گلوش رسوند نیپل شو یه سمت جلو کشید 


لویی: عااایییییی هاهحححح د درد داشتت 



هری: ولی تو دردشو دوست داری اسلات



زانشو به دیک سفت شده لویی فشار داد دستاشو روی قفسه سینش کشید فشاری به دنده های برجستش وارد کرد 


لباشو تا نافش پایین کشید ناف برجتسشو خیس بوسید گاز ریزی ازش گرفت که فشار رون های لویی روی‌لپاش حس کرد ‌



از پایین با نیشخند بهش زل زد قورت دادن اب دهنشو دید .


لویی داشت توی ذهنش برای خوشگل بودن اون پسر جیغ میکشید ضعف میرفت اما نمیتونست از هنگ بودن به خاطر لمساش دربیاد.



اون فندوقی های کوتاه لبای صورتی یشمی های خوردنیش... لویی تا مرض مردن میکشوند 


با برخورد چرم دور رونش به پوستش اخیی‌گفت با اشک به هری زل زد .


هری با لجاجت اون چرمو بین دندوناش میگرفت بعد ول میکرد تا دور رونش هاش رد بندازه 


هنوزم میتونست اسکناس هایی که دوروشن ریخته میشه رو ببینه پس ؛


با لیس زدن رونای پنکیکی اون پسر گاز گرفتن لباش ؛چشمک‌زدن به حال روزش .

دمای اون اتاقک لعنتی صد برابر کرد .


دستای استخونیش به روناش چنگ میزدن دندونای تیزش پوستشو کبود میکردند .


لویی حس میکرد از لذت زیاد باید بلند تر گریه کنه .


هری با یه حرکت ناگهانی زانو زد رون لویی پشت گردنش گذاشت لباشو عمیق تر به کشاله رونش چسبوند.


بوسه ای روی لاو بایتاش گذاشت بعد از لیس ریزی که روی باکسر چرمش گذاشت .



لویی: اخخ پلیززز


هری: چیکار برات بکنم عروسک؟


لویی : باهام بازی کن


هری لباشو از روی شکمش تا گردنش بی حرکت بالا کشید با نفسای گرمش روی ترقوه هاش زمزه کرد چع شکلی؟؟


لویی: ههووممممم اون اون جوریی که دردم تموم شه🥺


هری گاز محکمی گرفت تا وقتی که مثلثاش بنفش کبود بشن کارشو ادامه داد .


لویی دیگه طاقت نداشت سعی کرد هری پس بزنه اما بدون اینکه خودش بدونه دستش هنوزم به اون شکلی که توسط هری بالای سرش گذاشته شده بود .


پس سعی کرد با دست راست کنارش بزنه ولی به جای کنار زدن دستشو توی موهاش کرد بعد چند دیقیقه متوجه شد داره نوازشش میکنه .


هری که روی موهاش حساس بود از هر نوازشی چرب شدنی متنفر بود ؛این بار با حس نوک انگشتای سرد لویی با لذت از بین زانو هاش بلند شد؛

 چنگی به باسن قلمبه لویی زد. 


دستشو از اون بدن کبود شده قرمز پایین برد دور باکسرش حلقه کرد. 


لویی با دیدن اون همه ادم هورنی تر از قبل نفس نفس میزد نا خداگاه توی بدن هری وول میخورد تا از شر کش باکسرش که روی کلاهک دیک سفت شدش فشار وارد میکرد خلاص بشه .



هری : ارمم باش دال 


لویی به ناچار چشمی گفت مظلوم پلک زد که هری برای قورت دادن اون کیتن سفید بی تعلل به لباش حمله کرد ؛بازم از طعم شیرینشون با گسی خونه این بار بلند ناله کرد .


دستشو زیر باکسر لویی میبرد اما بدون لمس پایین میکشد .


دوباره دلار ها دورشون روی زمین پرت میشدن همه مشتاق این بودن تا باسن اون پسر بدون پوشش ببینند؛


هری باکسر لویی نصفه پایین میکشید با لجاجت دوباره بالا کشید تا وقتی که به نظرش دلار ها کافی اومد

 یه ضرب باکسشرو پایین کشید از دیک کبود شدش نیشخند‌ دوباره ای روی لب هاش پدید اومد. 


لویی خجالت کشیده سرشو از پایین به گردن هری فشار داد توی بدنش جمع شد .


هری: چیه تاینی خجالت کشیدی ؟ 


لویی : اوهوم 


لپشو به سر شونه هری مالید خنده اهسته هری بلند کرد .


هنوزم نمیتونست درک کنه لویی چه جوری انقدر معصوم در اینه حال درتی بود. 


دستشو به سمت دیکش برد اروم لمسش کرد که قوس‌گرفتن کمرشو‌حس کرد .


بعد از کمی هنجاب دادن به دیک لویی شندین عاح های عمیقش.


با برگردوندنش بهش اشاره کرد که پاهاشو دور کمرش حلقه کنه .


اما در ثانیه ای نفسش برید چنگ محکمی به لپای باسن لویی زد.


اون بات پلاگ تپل گردو که یه پاپیون صورتی کوچولو داشت حسابی پین لپاش قایم شده بود...

 هری حالا سفت شدن کاملشو حس میکرد .


با دوتا دستاش روی لپای درشت ژله ایش ضربه زد ؛

لویی سرشو توگردن هری کرده بود اروم گریه میکرد اسپنکا درداشن اما خارششون خیلی لذت بخش تر از دردشون بود.


با هر ضربه رینگش دور بات پلاگ تنگ تر میشد لپاش قرمز تر.



هری دم گوشه لویی زمزمه کرد : اومم یه کیتن با یه بات پلاگ ؟؟درش بیار الان !


بغ خشم گفت با چلوندن لویی منتظر شد تا دستای کوچولوش که دور موچش کش پشمالو  شیشه که بی شبیح به پلاگش نبود؛ به سمت پلاگ بره با طمانینه از سوراخ متورمش فاصله بدع .


لویی اروم اون پلاگ کوتاه کم قطر از سوراخش بیرون کشید؛ این کام سفید رنگ بود که رونا چرماشو کثیف کرد  


سفتی خیسی عذاب اوری برای بقیهبه وجود اورد


هری که نمیدونست کدوم احمقی بیب شو کام‌کرده هیستریک انگشته اولشو توی بیب ش فروکرد ناله شوبلند 

کرد 


هری: اره ؟ تو انقدر تشنه ای که کام‌ شده جلوی من برای به فاک رفتن التماس میکنی ؟؟؟ 


بعد از حرفش لویی مظلوم دید که از پایین بهش زل زده لپاشو باد کرده ببسیدی زمزمه میکنه روناش از کام برق میزنند.


اسپنکی با دیکش به رینگش زد برای تنبیح بهش اشاره کرد که داگی بشه.


اون جنده هورنی حق نداشت کام شده جلوی هری داگی بشه دیک هری تا مرض سفت شدن ببره .


روش قرار گرفت جلوی چشمای چندین نفر دیکشو با قدرت نوی سوراخش کوبید از خیسی داغشی لباشو گاز گرفت .


لویی : ددح عاخ عاییی اومممم ا اروم تر تر


هری دلیل تنگ بودنشو درک نمیکرد پس با حرص زمزمه کرد : بالاخره یه جنده تنگ 


هری کمر باریک لویی گرفت ضربه های محکم پر سرعتشو از همون اول شروع کرد به خاطر صدای خیسی که رینگ لویی میداد به ادم عالم فحش میداد .


اون انجل سکسی که زیر داشت جیغ میزد با اون چشمای گربه ایش

لوس ترین شای ترین نگاهشو به سبزای تشنش هدیه میداد .



لباشو به گودی کمرش چسبوند به قصد پیدا کردن پروستاتش عمیق تر کمر زد.


لویی: دددحححح عااای عاححح اوووممم هم همونجااااا


هری : بدنت داره داغ تر میشه کیتن دوسش داری نه ؟ داری از دیک ددیت لذت میبری؟ 


لویی : اوهومم من منن عاخخخ ماما خیلی 


لپای قرمزشو از زمزمه های درتی هری که بهش میگفت فقط باید برای اون هرزه گی بکنه درخواست بکنه تا به وحشیانه ترین حالت ممکنه به فاک بره ؛ فقط برای اون باید رینگش به خون بیوفته قایم کرد . 


تحمل نداشت دیگه نمیتونست بدنشو اروم نگه داره پس با وجود فشار های دست هری روی دیکش با فشار خودشو روی شیشه ها خالی کرد 

بلافاصله این کام داغ هری بود با داغ بودنش رینگشو منقبض تر از قبل کرد.

 از زیادیش عاه کشید خنده ی لوندی پشت سرش کرد. 


ارضا شدن پیشه چندین نفر هم گریه شو در میاورد همم بهش لذت عجیبی میداد .


هری اسپنک محکمی به دو طرف لپاش زد بدن پخش شده لویی اروم از پشت بقل کرد تا از لرزش کم کنه .


اروم خودشو بیرون کشید دستشو‌به رینگش کشید‌با دیدن کمرنگی قرمز رنگ دور دستش 


با گاز گرفتن لاله گوشش زمزمه کرد : اینم تنبیح کام‌شدنت لیتل دفعه بعد ملایمتی نیست! 


لویی چشمی گفت بعد از فین فین کرد سرشو به سینه هری مالید با خوشالی نیپلشو توی دهنش برد میکید اون از پستونکش خوشمزه تر نرم تر بود 


درسته هری باهاش با خشونت برخورد کرده بود بی ملاحظه از اول دیک بزرگشو توی سوراخش با بیرحمی فر کرده بود از همون اول تلمبه زدن شروع کرده بود ؛ اما نمیتونست به این اعتراف نکنه که راضی بود . 


درد سوراخش وحشتانک بود اما خوابش قوی تر پس تسلیم خواب شد نفهمید کی هری اونو


از توی بار بیرون کشید به خونش خودش برد .




و حالا بعد سه ماه لویی تا ابد مال هری بود هری تا ابد مال لویی بود این الویا بود که به حلقه های درخشان جواهری لویی حلقه ساده هری با ذوق زل میزد .


و لویی ممنون بود از رفتنش به اون بار به خاطر علاقش به سکس و اون الان یه هری داشت که تا وقتی نفس کم بیاره 

چشمامش بسته بشن

قلبش دیگه نزنه

میبوصیدشو میبوصیدشو‌ میبوصیدش باهاش عشق بازی میکرد قلب بلورینشو با سبز ترین عطر جهان رنگین‌میکرد . 

.

.

.

.

.


.....



هی هی²⁵/ ⁴ هپی مپی تون باشه عشقام امید وارم این وانشات کام سبز ابی بدوستید اولن اسمات لری م قابل قبول شده باشه

زیام دی مون با سانگ غمگین اما مملو از عشق زین رنگین تر خشنگ تر شد شمارو نمیدونم اما من واسه اهنگ‌لیریکس و... چندین ساعت اشک ریختم هق حس میکنم کور شدم خودتون که میدونید

قشنگ تر

رنگین تر

فرشته تر

رنگین کمونی تر

ریل تر

قرمز زرد تر

نفس تر

پاک تر

قند عسل تر

و....

از زیام نیست :)

محض یاد اوری زیام کاری باهامون میکنه به تختشون حسادت کنیم از دور بقل هاشون تصور کنیم

باهاشون زندگی کنیم از فرسنگ ها فاصله قلبمون واسه اونا بدونیم عاشق دو نفری هاشون باشیم

زیام یعنی خندیدن هایی که پشت بندش لپات از لغزیدن شوری گلوله های براقت به گلگونی ترین رز دنیا تبدیل میشوند ❤️💛💙💚

زیام یعنی نا گفته هایی که روی برگه های سفید تموم شده خط خطی ترین خاطرات رقم میزنه T^T


Report Page