...
t.me/Horny_ArmLsبعد از اینکه از سر کار اومد هرچقدر جیمین رو صدا کرد جوابی نشنید. همه جای خونه رو گشت و در آخر به حموم رسید. آروم در زد.
_جیمین؟
+من اینجام جونگکوک.
شنیدن صدای آروم و آرامش بخش عشقش باعث شد که نگرانی که داشت ترکش کنه و خوشحالی و ذوق دیدن معشوقش وجودشو پر کنه.
آروم در حموم رو باز کرد و سرش رو از لای در داخل برد.
_خوبی عسلم؟ نگرانت شدم
+خوبم جونگکوکی. از تو حموم صداتو شنیدم و جوابم دادم ولی تو نتونستی صدامو بشنوی.
جونگکوک کامل وارد حموم شد و بعد در اوردن لباساش وارد وان شد و جیمین رو توی آغوش بزرگش کشید. سرشو توی گردنش فرو برد و نفس عمیقی کشید و بوی صابون هلویی رو وارد بینیش کرد
_دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور
بعد از گذشت چند دقیقه جیمین دیک کمی سخت شده جونگکوک رو پشت کمرش حس کرد. با حالت گیج و تعجب به سمت جونگکوک برگشت
+جونگکوک واقعا الان ؟
_چی الان ؟
+تو تحریک شدی؟!
جونگکوک تو یه حرکت جای خودش و جیمین رو عوض کرد
_خب میدونی کنترل کردن اون پایینی دست من نیست. و وقتی که دلش هوس اون حفره سرخ و تنگتو میکنه نمیتونم رو حرفش حرف بزنم. نظرت چیه که کمک کنی تا بخوابونمش ؟
و با خنده شیطانی لباشو روی لبای جیمین کوبید و بوسه خشن و عاشقانه ای رو شروع کرد.
جیمین و جونگکوک پسرایی که بعد از کلی سختی بازم عاشقانه پای هم مونده بودن و همدیگه رو میپرستیدن اون شب برای صدمین بار باهم یکی شدن.