Ride Me
@Purple_BTSبا نیشخند به سمت پسر رفت و به کانتر تکیه داد. نگاهی بهش انداخت و لب زد:
_چه افتخاری نصیب اینجا شده که قهرمان سوارکاریش قبل از شروع مسابقه برای نوشیدن اومده؟
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و با خنده ادامه داد:
_عام... شاید چون این قهرمان میخواسته قهرمان دوم رو ببینه؟
مرد قهقهای زد و سرش رو تکون داد. ابرویی بالا انداخت و کمی روی صورتش خم شد. ابرویی بالا انداخت و لب زد:
_اووو... پس باید خیلی خوشحال باشی که منو دیدی... مگه نه؟
آخرین جرعه از شرابش رو نوشید و نگاهش رو به چهرهی جونگکوک داد. ابرویی بالا انداخت و لب زد:
_نظرت چیه خوشحالیم رو طور دیگهای بهتون نشون بدم؟
....
در اتاق رو بست و بعد از قفل کردنش، به سمت پسر رفت و از پشت در آغوش کشیدش.
تهیونگ با حلقه شدن دستهای کوک دور کمرش، با لذت خندید و خودش رو در آغوشش جمع کرد.
جونگکوک بوسهای روی گردنش نشوند و با خنده روی گردنش زمزمه کرد:
_به چی میخندی؟
+به اینکه...
نگاهی به ساعت مچیش انداخت و با حس مورمور شدن گردنش، سرش رو خم کرد و با خنده ادامه داد:
_۵۳دقیقه دیگه مسابقمون شروع میشه و ببین الان کجاییم؟
بوسهی دیگهای به گردنش زد و پشت بندش زبونش رو روش کشید که باعث شد نالهی کوتاهی از سمت پسر بلند بشه:
_خب... این پیشنهاد خودت بود که قبل از اینکه روی ماریا سواری کنی جئون کوچک رو امتحان کنی عزیزم...
انگشتهاش رو به سمت دکمههای پسر برد و همونطور که از پشت به گردنش بوسه میزد مشغول باز کردنشون شد.
تهیونگ قهقهای زد و در حالی که از لمس دستهای جونگکوک روی بدنش نهایت لذت رو میبرد لب زد:
_هی... بیخیال جونگکوک... هرکسی ندونه من خیلی خوب میدونم که به اسب قشنگم حسودی میکنی!
گاز محکمی از روی گردنش گرفت:
_آه... معلومه که حسودی میکنم اون لعنتی بیشتر از من تورو روی خودش داره!
آه غلیظی از بین لبهاش بیرون درز کرد و توی آغوشش چرخید. ابرویی بالا انداخت و درحالی که با اغواکننده ترین حالت ممکن دکمه های پیراهن مشکی جونگکوک رو باز میکرد لب زد:
_بایدم اینطور باشه آقای جئون... به هر حال باید دلیلی باشه که بهم انگیزه برنده شدن توی مسابقات اسب سواری رو از شما بده، اینطور فکر نمیکنی؟
چنگی به باسن پسر زد و پیراهن خودش رو از تنش کند. همزمان پیراهن قرمز رنگ تهیونگ هم از روی تنش روی زمین افتاد.
با حرص مجدداً دوباره تهیونگ رو چرخوند و از پشت بهش چسبید.
عضو نیمه سخت شدهش رو از روی شلوارش به باسن گرد پسر که توی اون شلوار قرمز رنگِ خوش پوش به شدت زیبا جلو میکرد فشرد و آه غلیظی کشید.
_آه تهیونگ... تو در همه حال دل رقیبت رو به لرزه میندازی... ولی این به این معنا نیست که میذارم مسابقهی امروز رو برنده بشی مرد...
ابرویی بالا انداخت و دستش رو روی گونهی جونگکوک گذاشت. سرش رو کج کرد و خیره و روی لبهاش زمزمه کرد:
_اما من اینبار هم مسابقه رو ازت میبرم جئون... حتی اگر ۵۰ دقیقه قبل از بازی بفاکم داده باشی!
#Yelital