╔═.⋆.══════════╗

╔═.⋆.══════════╗

᭨ Naughty᭨
وقتی که دستات برای لمس کردن بدنم با عطر عشق رد هایی از خود به جای میگذارند ؛من درست بین نفس های گم شده در چند قدمی تنیده شدگی های دور بدنم محتاج تر از قبل نفس های رها شده از درونت را تا مرگ حبس وجود
💛⁦♥️تشنه ام میکنم

🦋قلب لونا برای شما 🦋

https://t.me/iHarfBot?start=3508921506🍩




النور : نه


اریک وقتی که دست همسرشو توی دستش قفل میکرد جواب داد : چرا 


النور : مشخص نیست ؟ چون منطقی نیست 



اریک : یعنی میخوای بگی حس زین غلطه ؟ 


وقتی که سرشو به سرش تیکه میداد‌‌ ادامه داد



النور: نیست ؟  


راجر : فکر نکنم حتی شماها هم نیاید من با زین میرم 


اریک: عزیزم باشه بیا منطقی باشیم 

 خودت که در جریانیی ما مگه دنبال یه فرصت نبودیم کول توی زندان بندازیم ؟


( مطمعن از ادامه حرفش با طمانینه ادامه داد)


 خب ؟ چرا از مدارک مون تو این موارد استفاده نکنیم ؟


النور به زمزمه های خالی از ایراد اریک گوش سپرد 

حالا که دقیق تر فکر میکرد این دقیقا همون فرصتی بود که کول زمین بزنه دقیقا؛ توی عروسی دخترش .‌اون موقع لیام هم میشد ازاد کرد 


النور بعد از امضا کردن قرار داد ؛ با اریک که جزوی از سرمای گذاران مطرح اپل در شعبای دیگش بود با کول دوستی دورادوری داشت صحبت کرد 


گویا اریک اتو های زیادی از کول داشت ولی به روی کول نمیاورد تا دستش به جاهای بلند تری از کصافت کاری های کول بند بشه

 پس زیر ابی رد اون پیر خرفت میگرفته تا بیرونش کنه ؛ میدونید بهتره بگم یه چیزی توی مایه های جنگ داخلی  

نیرو های منصف اپل 

در مقابل کول بی عدالتی های نیرو هاش در سر تاسر کشور 

جنگ عادلانه ای به نظر میرسید 


قدرت در برابر قدرت 



اریک: بزنید بریم گایز وقتشه بریم‌ تشکر کنیم از کول یه تشکر درست حسابی !




........

زین:


نفس نفس زدم و حتی ثانیه ای برا دریافت اکسیژن نایستادم ، نمیدونستم الان چه اتفاقی داره میوفته عجیب سردرگم بودم


یک ثانیه تاخیر ممکن بود تا ابد برام پشیمونی بوجود بیاره ، پس نفس کشیدن باید به بعد موکول میشد


از راهروی تزیین شده با ساتن ها و تور های سفید و قرمز گذشتم و به تالار اصلی رسیدم 


کشیش‌: کسی با ازدواج این زوج مشکلی نداره؟


کل سالن توی سکوت فرو رفت و به محض اینکه اون مرد لب باز کرد تا چیزی بگه فریاد زدم


زین: من


کشیش : پسرم چه مشکلی داری ؟ 


با چشمای ریز شدش گفت با مهربانی به سمت جمع دعوتم کرد 


لرزش پاهام با تلاقی شدن نگاهی که گمش کرده بودم بیشتر شد 

میخواستم سمتش پرواز کنم بپرم بقلش بقیشو بیخیال شم اما با خیره گیه نفر سوم 


خشمی عذاب اور مجبورم کرد بدو بدو برم سمتشون 

اره من اون لباس سفید بد ترکیب توی تنتو با لباسای مشکی زندادن عوض میکنم عروسک چینی


 وبعدش


 اون کت شلوارپوش سورمه _مشکی بقل دستتو که این بار هایلایت های زرد داره رو مال خودم میکنم اون جواهر ماله منه!


این مشکل من نیست خیره گی دختر کول اخرین نگاه دوخته شده به حرکاتم نیست 

هرچند به نظرم بهتره اینکه چشماشون روی لیام باشه .


اره احمقا بهم زل بزنید پیرهنای بد ترکیبتون روی چربی های اضافتون صاف کنید .


با پروگی همیشگیم که با دیدن لیام فعال تر میشد روی صحنه رفتم ؛


به لیام که دلبر تر از همیشه شد بود زل زدم؛ نیشخندم به قدری خورنده بود که پوز خند لیامم پرنگ کرد .


اره خب من اینو به معنی رضایت در نظر میگیرم 

جلوی لیام روبه روی دختر کول وایمیستم .


تور که روی ارایش غلیظش پوشیونده بود بالا میارم با کشیدن از موهاش پرتش میکنم روی چمنای باغ.



شریل : میدونی داری چه غلطی میکنی ؟


با جیغ گفت و دستش رو روی موهایی که از ریشه کشیده شده بود گذاشت


زین: شاید چون دلم خواست 


انگار که زین قبلی برگشته باشه نشیخندی به ان تایم اومدن النور اریک مامورا زدم ابرو هام واسه صورت سرخ شده از خشم شریل بالا انداختم 


 اون دست اشنا پشت کمرم داشت شیطنت میکرد بیشتر از هروقت دیگه بهم حس قدرت میداد  


مامور: شریل کول شما بخاطر رشوه خواری جعله اسناد هم دستی با جناب کول معامله واگذاری شرکت ها زمین های وارث دار دستگیر میشید.


 اجازه ی سکوت دارید و هر حرفی که بزنید در دادگاه بر علیهتون استفاده میشه.


 با همهمه ای که بین جمعیت بوجود اومد ، بالاخره بعد مدت ها لبخند زدم. این دقیقا چیزی بود که میخواستم ... رسوایی شریل کول جلوی بی مصرفا و کله گنده هایی مثل خودش



صدای کول دست بند به دست شنیدم که


 میگفت : منتظرم باش بچه کوچولو تورو با اون اریک به جهنم میفرستم 


لیام: به امید دیدار جناب کول 


با لحن عصاب خورد کنش گفت دلمو خنک کرد مرتیکع پرو واسه من زر میزنه میخواستی ادم باشی پا رو دمم نزاری بیریخت


النور اریک راجر بهمون نزدیک شدن 


النور : ل لیام _


لیام: میدونم 


النور : بزار حرف بزنم 


لیام : من همه چیو میدونم النور 


بی حس گفت تشکر خشک خالی از اریک کرد 


بدون در نظر گرفتن اریک برگرشت سمت زینی که تخس تر از هروقتی بهش نگاه میکرد 


دستاشو دور کمرش حلقه کرد 


لیام : خب باید از تو هم تشکر کنم نه؟ 


زین : معلومه من نجاتت دادم 


ذوق مزخرفمو از لمس کردنش با جیغ زدنای پیاپی سر خودم خفع کردم



زین: به جای اون عروسک چینی میخوای مال من باشی پین؟؟؟ 


توی صورتش طلبکار زل زدم خب نه میگفت هم باز من فکر میکردم اره گفته 


لیام بی مقدمه و بدون حرف ازم جدا شد و به سمت کشیش رفت ،چیزی کنار گوشش زمزمه کرد که اخم روی صورتم رو غلیظ تر کرد


با برگشتنش و دراوردن حلقش با تعجب و تحسین از خوش سلیقه بودنش انتخاب کردنم

 خیره شدم 

و وقتی کشیش شروع به دوباره گرفتن قول ها و ایندفعه با اسم من کرد ، اشک توی چشام حلقه زد


بعد از لیام بله ی ارومی رو زمزمه کردم و به حلقه ای که توی انگشتم فرو میرفت نگاه کردم



صدای راجر اریک النور بود که با شادی تمام مبارکع رو جیغ میزدند برای یه افتر پارتی حسابی داد بیداد میکردند...💙


لیام بدون توجه به اون بی جنبه ها:قول میدم بعدا حلقه ای رو بخریم که به سلقه ی خودته باشه بیب بوی‌!!!


بدون صبر کردن برای گرفتن جواب جلو اومد و ثانیه ای بعد این لب های نرمش بود که لب هامو به بازی گرفته بود 

میدونی داشتم انتقام نبودنشو از لباش میگرفتم

 از لبایی که اون‌ لحظه برام‌ خوشمزه تر حیاتی تر از هرچیزی بودند 


گذاشتم کنترل بوصه رو به دست بگیره با برخورد کردن زبونش به گوشه لبم‌جا خوش‌ کردن دندونش دور گوشت لبم‌‌ اخی‌ ریز گفتم‌ که‌ با نوازش بازوم بهم فهموند ساکت باشم 


که این‌جوریاست ؟ باشه باشه 


بدتر از خودش زبونمو‌به زبونش زدمو با وول دندونامو توی لبایی‌که بهم جون میدادند زین قبلی زنده میکردند فرو کردم 


ممنون بودم که بودنش در کنارم :) نمیتونستم نواز کردن لپشو‌‌ تموم کنم اونم بوصیدن منو 

.

.

.

.

.

با حس حلقه شدن دستای گرمی دور کمرم ، لبخند زدم و نفس عمیقی کشیدم


لیام : بوی غذات کل خونرو برداشته زینی !!


لبخندم عمیق تر شد و دستمو روی دستاش گذاشتم ، زیر گاز رو کم کردم و توی بغلش چرخیدم


انگشتاش رو بین انگشتام گرفتم و روشون بوسه زدم ، دستاش رو کامل باز کردم و به سختی دستای خودم رو از توی استین بافت مشکی رنگش رد کردم و بهش چسبیدم


ریز به غرغراش خندیدم و کمی خودمو تکون دادم 


زین : الان دیگه نمیتونن ازم جدات کنننننن


لیام : اگه خودت نزاری نری 


زین: پپییننننن


لیام : چته 


زین: من هرجا برم باز میام تا با زو هاتو چنگ بزنم 


دستام که از زیر لباسش چسبیده به روی انگشتاش اما دندونام که نچسبیده  


پس دندونام توی نرمی بازو هاش فرو کردم 


به چشم غره وحشت ناکش زبون‌ دارز کردم 



زین : چیه ؟ مال خودمه 


لیام: کندیش 


زین: قهوه ندادم حالیت میشه نباید انقدر خسیس باشی


لیام : عه؟ 


زین : ارهههحح


خندیدمو سرم به گردنش مالیدمو دستاش برای هم زدن سس مخصوصم اروم تر تکون دادم 


این لیام احساسی که داشت سعی میکرد خودشو از بین سکوتش ازاد کنه باهام حرف بزنه قلبمو‌ بدوزده


زیادی هوش از سرم پرونده بود 



لیام : دیگه‌ چقدر از لیست غذاهات مونده ؟ 


زین: اوم پنج تای دیگه پین

.

.

.

.

.




لبخندشو بین موهام حس کردم و ناخوداگاه لبخند متقابلی زدم


زین : پین ... قرار نیست بری و میز رو بچینی؟


لیام با بهت خنده ی کوتاهی کرد و همونجور که سعی در جدا کردن دست هام داشت گفت 


لیام : زین پین .... تو هنوزم پررو تشریف داری ، این تویی که چسبیدی به منم و نمیذاری برم


کل تایم چیده شدن میز با کل کل ها و خنده هلی گاه و بی گاهمون گذشت و حالا من به جایی که بهش تعلق داشتم برگشته بودم


توی اغوش لیامم و روی پاهاش


لیام : شوخی میکنی ؟ میخوای این سس تند بریزی روی این مرغای اتیشی؟ 


زین : اره مگه چشه پین؟ 


لیام : دهنت میسوزه ملیک پین 


زین: نمیسوزه 


لیام یه نگاه هر گهی دلت میخواد بخوری بهم انداخت من بدون تر دید سس بالا پایین کردم


تا روی مرغا بریزم نشونت میدم پیر‌مرد از خود راضی

 اما ... انگار فقط مرغام سسی نشده بود لپای لیامم قرمز شده بود 


 

او او فکر کنم وقتی داشتم بالا پایینش میکردم روی صورتش هم پخش شده 


جوری خندم گرفت که توی بقل لیام داشتم ویبره میرفتم از خنده میز گاز میگرفتم 


گادددددد صورت قرمز شده از سس ش باعث میشد انقدر بخندم تا مرغای توی دلم وول خورن


ولی با فکری به ذهنم رسید بشکون محکم لیام از رونم 


با پرو ترین حالت ممکن فکشو به سمت چپ خم کردمو 


مرغمو مالیدم به لپشو گشنه تر از قبل خوردمش 


زین : فاککک اوممم این عالیه لیومم


لیام : خفه شو زین من نمیبرتم بیمارستان دندونای وحشیتو از لپام دور کن 


زین : دلت میادد؟ 


لیام : نه


زین : ولی من دلم میاددد


افتتادم به جون لپاش لیسشون میزدم گازشون میگرفتم با مرغا میخوردمشون 


بهترین طعمه دنیا لپای لیام مرغ های تند کره ایه شک نکنید


کاش میشد اون چشمای عصبانتی بکنم بزارم توی مغزم تا همیشه برای من انقدر هات عصبی بشن دلبری کنند 



زین: اوممم لیلی لپات ... خیلی خوشمزننن 


یه گاز ریز از لپش گرفتم که گرفته شدن فکمشو توسط دستاش حس کردم


به سختی خنده ی دوباره ای کردم و دستام و رو به نشونه ی تسلیم بالا بردم


زین :اوکی اوکی پین ... آروم باش


بدون اینکه فرصت حرف زدن بهش بدم سرمو جلو بردم و لبامو روی لباش گذاشتم


برای اینکه تلافی کنه لباش میخواست فاصله بده که با بلند شدن روی زانو‌هام گرفتن گردنش این اجازه رو بهش ندادم 


حق نداشت لباشو ازم بگیره 


تک تک سلولای وجودم خواستنشو فریاد میزدن و خودمم طاقت نداشتم با شل شدن دستش از روی فکم ، بیشتر خم شدم روی صورتش بعد از کشیدن زبونم بین خط لباش 


لبامو به لباش فشار دادم مکشون زدم 


دستشو روی دیکم که به شکمش میخورد گذاشت از سفتیش اهی‌کشید 


شل شدن مو از حس خواستن حس میکردم دستاش فقط بد تر داشت روح روانمو به بازی میگرفت


با فشاری که به دیکم وارد کرد جیغی کشیدمو سرمو به عقب خم کردم


لیام : لخت شو زد 

حساس شدناش از یه کیس بهم نشون میداد نیاز داره بهم چیزی‌که منم‌ نیازش دارم



زین از روی پاهام بلند شد چهار دست پا روی میز رفت


شلوار مشکی زاپ‌دارشو به زور از روی رونای تپل تر شدش بیرون میکشه با باز کردن پاهاش با موچ ظریف پاش شلوارشو گوشه اتاق پرت کرد باکسر فوق تنگ ابی رنگشو نشونم داد



ناله ای از ندیدن بقیه باکسر به خاطر گم شدن بین لپاش کردم از چشمم‌دور نمیمونه که کمرشو میده بالا روی زانو هاش میشینه با خنده  


 میاد سمتم 


گاد این پسر منو دیوونه میکنه با این سکسی بودناش 


اما به جای زل زدن با نیاز؛ نشخندی بیشتر از قبل از عشوه هاش جواب نگاهاش شد 


با اون تیشرت گشاد بالا نافش که حتی سفت شدن نیپل هاشو از روش میتونستم ببینم روبه روم بین پاهام ایستاد


نیمفهمیدم چه طور لا این تیشرت سردش نیست 


دستامو از روی رون هاش به سمت بالا کشیدم و روی نیپل هاش متوقف شدم.


از روی لباس به بازیشون میگیرمو و آه زین بلافاصله با بیشترین ولوم ممکن از بین لباش بیرون میاد


سرشو عقب میندازه و برای لمس بیشتر درخواست میکنه 



دستاموش به زیر تیشرتش میفرستم و ایندفعه مستقیم نیپلاشو هدف میگیریم.


دید سوم شخص: 


پشتشو به میز تکیه میده به دستای لیام که دارن نیپل هاشو ذره ذره فشار میدن خیره میشه 

در لحظه درد بیشتر‌ پرس شدن نیپل هاشو امیخته با لذت حس میکنه بلند لیام صدا میزنه میز‌چنگ میزنه 


لیام : اروم باش زیزی


زین : ااوممممم فاک یوو‌


لیام : عاعا فاک یو زی


همزمان با حرفش شصت هاشو روی نیپل هاش دورانی حرکت میده 


دیکشو از روی شلوار به رونش فشار میده


زین : پین اذیتم نکننن 


لیام : این چیزی نیست که میخوای ؟ 


زین : عاایییییییییی چرا .. چر..ا


با چنگ خوردن پهلوش تیکه تیکه جواب داد 



لیام : نظرت راجبه یه بازی کوچیک چیه ؟ 


چاقویی که روی میز بود برداشت


به زینی که سعی داشع هیجان استرسشو پنهان کنه نزدیک شد 



دهنشو به گوشش چسبوند نوک چاقو نسبتا تیز از زیر تشیرتش ؛ دقیقا پایین کاروتید ش تا ویلاینش کشید 


زین : لیی


لیام : هیش ساکت باش بیبی 


زین منظور لیام کاملا فهمیده بود پس دست لرزونشو روی دیک لیام گذاشت با یه حرکت دکمه زیپشو باز کرد دستشو توی باکسرش کرد شروع کرد به مالیدن 



لیام: عااااا عالیه بیب بوی 


به حرکت چاقشو روی شکمش خیره شد با رنگ قرمز سسی که روی بدنش میموند زل زد از سردی اون تیکه فلزه قلقلک اور و صد البته تحرک کننده عاهی کشید 


لیام:با هر بار وایسادنت بیشتر‌فشارش..فاک.. میدم 


وقتی که حلقه دستای زین دورش تنگ تر شد زمزمه کرد مستقیما توی‌گوشش اه کشید فشار کمی بیشتر کرد عذابشو تا روناش ادامه داد 



زین لرزید ناله کرد این حس ترس لذت داشت دیوونش میکرد 


وقتی چاقو نیپلشو کمی زخمی کرد با هقهق لیام صدا زد اون درد نداشت برعکس عذاب اور تر بهش لذت وحشیانه ای میداد که اشکاش روی پارکت ها رد بندازدن دستاش عمیق تر دیک بزرگ راست کردشو بمالن



وقتی زیر گوش زبونشو روی لباش میکشید صداش توی مغزش اکو میشد با دستای لرزون دیک لیام روی سوراخش کشید 


زین : فاکککککک لیام لیام 


لیام : اروم لیتل دال 


نیپل سمت راستشو به بازی گرفت دست زین پس زد دیکشو روی سوراخش مالید اما وارد نمیکرد 


نوک چاقورو از وسط سینش تا کنار دیکش کشید 


زین : عااحح ااوممم من من فاککک 



قبل اینکه حرف تموم شه هورمون های بیش از حد تحریک شدش ارضا شد کامش ریز‌ریز از باکسرش روی روناش ریخت



وقتی که این عذاب لذت بخش تموم شد لیام چاقو رو از بدن زین فاصله داد گذاشت نورون


لیام روی پروستاتش جیغی کشید با فشار خودشو خالی کرد از کش اومدن پوست بدنش بین دندون های گرسنه لیامم ضعیف تر از هروقت دیگه ای با احساس خستگی


لباشو به لبای لیام چسبوند همزمان کامشو کامشو حس کرد که روی رونش چیکه چیکه خالی شد روی زمین قاطی اشکاش ریخت 



زین؛ اوه ماما چقدر زیاد داغهه



لیام: فاک با کام خوشگل تر میشی عشق من 



زین: ع عشق تو ؟ 


لیام زین : دوست‌دارم عشق من 


این زمزمه همزمان اون‌دوتا اعترافشون بود که این ازدواج مسمم تر واقعی تر از قبل شیرین خوشمزه میکرد 


خوشمزگی که بدن هاشون قلب هاشون در کنار اون رطوبت سردی خونه دنج مدرن کره ای راجر تیست میکرد در کنار هم باهم برای هم❤️💛





اینم اخرین پارت از زین کله شق؛ پرو ؛ عاشق لیام و لیام درون گرا ؛ پر مشغله .

زیام_فوراور#

همه زین ها همه لیام هایی که توی زندگی ما در ذهنمون جون میگردند ساخته میشن

درنهایت قشنگ تر از قبل زیام به همه دنیا ثابت نشون میدن

زیام یعنی قشنگی یعنی زیبایی چه در نقش زین ملیک خواننده چه در نقش لیام پین خواننده


چه در نقش های متفاوت به دور از ذهن



زین یعنی زین عاشق معشوقه لیام


لیام یعنی تدی بر زین عاشق معشوقه زازاش


امید وارم لذت ببرید برا فیک نوشتن های کوتاه دوباره بیشتر از هروقت نیاز به حمایت ها انتقاد هاتون دارم امید وارم دوسش داشته باشید راستشو بخواید دوست نداشتم تمومش کنم T^T

دوستون دارم شبتون زرد قرمز ⁦♥️⁩💛

Report Page