✎︵‿

✎︵‿

@Yunia_na2

سال پیش یونگهون رو ملاقات کرد. توی کافه نشسته بود که یهو یه نفر کنارش نشست.

جهیون از هم صحبتی باهاش احساس راحتی میکرد، یونگهون هم همینطور.

"هیونجه، من میدونم تو آدم خوبی هستی و من واقعاً ازت خوشم اومده. اما من آدم خیلی مضخرفیـم. متأسفم که ازت سو استفاده کردم."

"این دیگه چی بود؟"

"بدیهیـه که منو نشناختی؛ اما من یه بازیگر معروفـم."

جهیون فقط خندید و چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند.

"و من دوست پسر دارم. فقط این کار رو کردم تا توجه مردم از روش برداشته بشه."

جهیون به این فکر کرد که دوست پسر یونگهون هرکی باشه قطعاً خوش‌شانس‌ترینـه.

لبخند زد. "میتونم کمکی بکنم؟"

اینجوری شد که رفتن به آپارتمان یونگهون. و حالا اون کسی بود که میخواست سو استفاده کنه.

گذاشتن هر خبرنگار و عکاسی که میخواد ازشون عکس بگیره.

مهم نبود، صورت جهیون قرار نبود هیچوقت توی عکس دیده بشه.

شب رو با هم گذروندن، به مقاله‌ها و تصویرهای مبهمی که منتشر شده بود میخندیدن، غذا گرفتن و ویدیو گیم بازی کردن.

جهیون به این فکر کرد که اگه یونگهون یه قرن زودتر متولد شده بود، میتونستن چه دوست‌های صمیمی‌ای با هم باشن.

البته اگه یونگهون تا فردا جهیون رو یادش بمونه، میتونن دوست‌های خوبی بشن.

Report Page