🛎
📝 میراث تاریخ نگاری شیعه(4)
✍🏻 حسن حضرتی
مجموعه آنچه در بند 3 گفته آمد، شيعيان را به سمتي سوق داد كه اگر مي خواستند به تاريخ ورزي روي بياورند، توجه ويژه اي به مقولات كلامي داشته باشند و به گونه اي به گزارش تاريخ بپردازند كه انگار تاريخ تابعي از باورهاي كلامي آنان است و نه اينكه باورهاي كلامي آنان محصول تاريخ است و صدق خود را بايد از دل رويدادهاي طبيعي استخراج كند. اينكه عموما تاريخ نگاريها در همه جا معطوف به اثبات گرايش ها و اعتقادات است تا معطوف به اثبات واقعيات و حقايق، امري است كه در نگاه پسامدرني به تاريخ نگاري تا حدودي قابل پذيرش است. اما انگار غلظت اين ويژگي در تاريخ نگاري شيعي بيشتر است و چنبره علم كلام بر تاريخ ورزي شيعه سنگين تر.
شدت و ضعف اين موضوع هم البته در قرون مختلف اسلامي يكسان و يكنواخت نبوده است. در قرون نخستين اسلامي بسيار كمتر و در قرون متاخر بيشتر و بيشتر شده است. توضيح بيشتراينكه، در باور شیعیان به طور خاص، امامان در کنار مقام انسانی خود که همانند انسانهای دیگر، درون قواعد زندگی انسانی عمل ميکنند؛ برخوردار از مقام ثبوتی نیز هستند. مقام ثبوتی، شانی است قدسی و آسمانی که خداوند تنها به بندگان خاص خود اعطا ميکند و به واسطه آن مقام، ایشان را به ویژگیها و تواناییهای ویژهای مجهز مينماید. ویژگیهایی مانند برخورداری از کرامات و معجزات، آگاه به علم غیب و برخورداری از مقام عصمت و فراتر از همه اینها، واگذاری ماموریتی الهی در این زمین خاکی برای ایشان که موظف به انجام آنند. بر این اساس، امامان (ع) انسانهاییاند که هم شان انسانی دارند و در موارد زیادی مبتنی بر این شان انسانی عمل ميکنند و نیز دارای شان قدسی و الهیاند که در مواقع لزوم از آن برخوردار ميشوند و در جریان انجام رسالت الهی خود، از آنها استفاده ميکنند. آن زمان که لازم باشد معجزه و یا کرامتی از خود نشان ميدهند تا منکران را متقاعد به رسالت خود بنمایند و بدین وسیله نشان بدهند که پا در زمین دارند، اما سر بر آسمان ميسایند.
بنابراین ما از سویی با انسانهایی روبروییم که واسطه وحی و الهاماند و کلام خدا را دریافت و بیکم و کاست به مردم عرضه ميکنند. این بعد از شخصیت امام، مقام ثبوتی ایشان است. از سوی دیگر با انسانهایی روبروییم که باید اسوه و مقتدا و پیشوای عملی مومنان قرار گیرند و گفتار و کردار آنان برای ما انسانها، با تمام محدودیتها و موانع و خصوصیات ذاتی و وجودی، حجت و مبنای هدایت و رستگاری باشد. به این معنا که تمام ابعاد زندگی امامان قابل تقلید و الگوگیری امت بوده و راهنمایی برای زندگی خدامحور باشد. این نوع نگاه به زیست امامان، یعنی تاکید بر شان اثباتی ایشان که قابل فهم و درک و نیز تاسی جستن است. دانش کلام بیشتر ناظر به مقام ثبوتی و تبیین آن در امامشناسی است و دانش تاریخ بیشتر تاکید بر مقام اثباتی دارد و سعی ميکند تبیینی تاریخمند و طبیعی از سرگذشت امامان ارائه دهد. اما مساله اینجاست که امامشناسی، یک حوزه مطالعاتی میانرشتهای است. به این معنا که برای انجام پژوهشی تمام و کمال در حوزه امامان(ع) ـ به طور مشخص ـ لازم است که تاریخ ورزان و متکلمین به علوم یکدیگر التفات داشته باشند و از هم کمک بگیرند.
آنچه در طول تاريخ تاريخ نويسي شيعه اتفاق افتاده، نه اين دادوستد علمي مورخان و كلاميون، بلكه غلبه رويكرد كلامي در گزارش تاريخ امامان (ع) است. به زعم راقم اين سطور اين اتفاق، اتفاق مباركي نبوده و آفاتي را به دنبال داشته است. توضيح اينكه، به زعم این قلم، نسبت رویکرد کلامی و رویکرد تاریخی در یک بررسی تاریخی درباره انسانهای قدسی همانند امامان(ع)، نسبت تکمیلی است نه تنقیضی. به بیان دیگر و روشنتر، دانش کلام و دانش تاریخ ميتوانند مکمل یکدیگر باشند و با کمک هم پروژهی امامشناسی را تکمیل کنند. معنای این حرف این است که متکلمین و مورخین، هر کدام به تنهایی و صرفا با ماندن در درون دانش خود نمیتوانند پژوهش در حوزه امامشناسی را کامل انجام دهند و به ناگزیر باید از یکدیگر کمک بگیرند. پژوهش جزیرهای، به معنای این که هر کسی در درون دانش خود و بدون احساس نیاز به علوم دیگر بخواهد امام پژوهشی بکند، جواب نخواهد داد و نتیجه آن خواهد بود که برخی از پرسشها بیپاسخ بماند. اگر این گونه بشود و مورخان و متکلمان، فارغ از هرگونه مشکلههای معرفتی، به این داد و ستد علمی روی بیاورند و با کمک یکدیگر در چنین موضوعاتی به تحقیق و تفحص بپردازند، در گام دوم باید از نسبت تکمیلی این دو دانش دفاع کرد. چرا این نسبت تکمیلی است و نه تنقیضی؟ پاسخ این است که دانش تاریخ و کلام هر دو یک دغدغه را دنبال ميکنند و آن شناخت امام (ع) است. امامی که از دو شأن برخودار است؛ شان ثبوتی و شان اثباتی. این دو شان در انسانی بهنام امام جمع شده و شخصیت او را کامل کرده و او را تا حد انسان کامل بالا برده است، بدون اینکه وی را دچار تناقص رفتاری کند. به عبارت دیگر مقام ثبوتی و اثباتی در یک انسان جمع شده و او را تکمیل کرده است. حال چگونه نمیتوان به این فرآیند در قالب یک معرفت پرداخت؟ یعنی پژوهشی به مقصد شناخت هر دو مقام ثبوتی و اثباتی امام و با کمک گرفتن از علوم مربوط انجام بشود تا امامشناسی کاملی ارائه گردد. به بیان دیگر، ميتوان این گونه عنوان کرد که وقتی در حوزه هستیشناسی این دو شان در یک انسان جمع شده است، چگونه نمیتوان همین موضوع هستی شناختی را در سطح معرفتشناسانه به ارزیابی گذاشت؟
نکته این است که شناخت هیچ کدام از این دو شأن ممتنع نیست، اما شاید در درون یک دانش مقدور نباشد و همان گونه که گفته شد، لازم است علوم مرتبط با امامشناسی، از یکدیگر کمک بگیرند. بنابراین چه تناقضی ممکن است به وجود بیاید؟ حال فرض محال که محال نیست؛ فرض بگیریم تناقضی در باور کلامی به امامان از یک سو و فاکتهای تاریخی از سوی دیگر به وجود بیاید، چه باید کرد؟ پاسخ این است که مبنای کسب و آگاهی و شناخت نسبت به امامان، حتی این آگاهیها اگر اعتقادات کلامی باشد، دانش تاریخ است. بنابراین دادههای کلامی نیز باید به تایید مورخان برسد. به عبارت دیگر، کلام نمیتواند ادعایی بکند که دانش تاریخ آن را تایید نمیکند. چرا که کلام هر آنچه نسبت به باورها و اعتقادات دینی و به دفاع از آنها ميپردازد، ناظر به گذشته انسانی است و فاکتهای آن را از دانش تاریخ گرفته است. بنابراین، مدعیات دینی نیز آنجا كه خبري از گذشته را در دل خود دارد، باید مورد تایید مورخان قرار بگیرد. برای مثال: اگر متکلمی ادعا ميکند که «محمد امین رسول خدا بوده است»، تایید این گزاره را باید از مورخان بگیرد و گرنه نمیتواند اعتقادی بر پایه آن استوار کند. و حال اگر اعتقادی بر پایه این گزاره در جهان کنونی استوار شده است، به آن دلیل و علت است که مورد تایید مورخان قرار گرفته است و از آن جهت اسلام به عنوان دینی تاریخی هم شناخته ميشود و از افسانه و اسطوره و هر باور غیرتاریخی دیگر فاصله ميگیرد. براین اساس ميتوان ادعا کرد که به یک اعتبار دانش کلام ذیل دانش تاریخ است. مثلا متکلم برای اثبات شان ثبوتی امام نیازمند تایید تاریخ است ولی مورخ برای اثبات شان اثباتی امام نیازمند تایید کلام نیست. زیرا آنچه که به عنوان شان ثبوتی از آن یاد ميشود، اگر موجد رویداد و پدیدهای در گذشته بوده است، پس تاریخ شناس ميتواند آن را به عنوان گزارهای تاریخی نفی و یا اثبات نماید. بنابراین ميتوانیم بگوییم که اگر قرار باشد زمانی بین گزارهای کلامی و یا تاریخی به ناگزیر یکی از آنها را مورد تایید قرار بدهیم، اصالت با گزاره تاریخی است.
جدا از این برتری معرفتشناسانه، رویکرد تاریخی نسبت به رویکرد کلامی به جهات دیگری هم دارای رجحان است:
الف- همان طور که پیشتر گفته آمد، دانش تاریخ در امامشناسی بیشتر تاکید بر مقام اثباتی ایشان دارد و علم کلام بیشتر دغدغه مقام ثبوتی را. از این زاویه اگر به زیستنامه امامان توجه کنیم، به این دقیقه پی ميبریم که قاعده در حیات ایشان، انسانی زیستن و انسانی عمل کردن است، مگر در موارد ضروری که به ناگزیر از تواناییها و ویژگیهای فراانسانی استفاده کردهاند. به عبارت دیگر، بخش زیادی از کنشها و واکنشهای ایشان در قالب مقام اثباتی ایشان قابل فهم و درک است و بخش محدودی از کنشهای ایشان است که ذیل مقام ثبوتی قرار ميگیرد. نتیجهای که از این واقعیت تاریخی ميتوان گرفت این است که رویکرد تاریخی بیشتر از رویکرد کلامی با زیست انسانی امامان و سیره ایشان هماهنگ است. قاعده در زندگی امامان، انسانی زیستن است. بنابراین بخش زیادی از کنشهای ایشان قابلیت تبیین تاریخی دارد. یعنی ميتوان در توضیح و تبیین تکتک رفتارها و گفتارهای ایشان، به علل و دلایل تاریخی استناد کرد. در این میان، اگر چند مورد کنش فرا انسانی همانند معجزه و کرامت، از امامی رخ نماید، در صورت برخورداری از اصالت تاریخی، ماهیت آن را دانش کلام تبیین ميکند.
ب- رویکرد تاریخی به سیره امامان، به ما این اجازه را ميدهد که گفتار و رفتار آنها را به عنوان الگو و سرمشق برای خود قرار بدهیم و سعی در پیاده نمودن آنها در زندگی و زمانه خود داشته باشیم. از آنجا که امامان (ع) را مقتدای خود ميدانیم و معتقدیم که گفتار و کردار آنان باید برای پیروانشان الگو بوده و مورد تاسی قرار بگیرد، بنابراین از این زاویه باید بر تحلیل و تفسیر تاریخی از سیره ایشان تاکید کرد. در غیر این صورت، امکان اقتدا و الگوگیری از ایشان وجود نخواهد داشت؛ چرا که مقام ثبوتی ایشان، مقامی نیست که پیروان توصیه به پیروی از ایشان در آن وجه از افعال شان باشند. برای مثال، هیچ وقت امامان از ما نخواستهاند که کرامات و چگونگی انجام آن را از ایشان یاد بگیریم، چرا که شان فراانسانی ویژه ایشان است، اما همواره ایشان از ما خواستهاند که در مقابل ظلم و بیعدالتی سکوت نکنیم و برای اجرای عدالت مبارزه کنیم. رویهای که خود ایشان هم به گونههای مختلفی به دنبال تحقق بخشیدن به آن بودهاند.
بنابراین صحیحتر آن است که امامان معصوم (ع) را باید به صورت انسانهایی ببینیم که سری در آسمان دارند و پایشان بر روی زمین است. افعالی انجام ميدهند که در عین متصل بودن با آسمان، زمینی است و به گونهای است که انسانهای معمولی بتوانند از آنها درس بگیرند و بدانها تاسی بجویند.
ج- تاکید بر رویکرد تاریخی، این امکان را به ما ميدهد که امامان (ع) را به عنوان قهرمانان جهانی مبارزه علیه ظلم و استبداد و بیعدالتی معرفی کنیم. شان والای ایشان هم ایجاب ميکند که اینگونه باشد و این شخصیتهای جهانی را محدود و محصور در درون باوری خاص قرار ندهیم و فراتر از تعریف و تبیین خصوصی و بومی از شخصیت و کنشهای ایشان ـ بدان گونه که صرفا قابل فهم و درک و قبول برای شیعیان دوازده امامی باشد ـ ایشان را به زبانی بین المللی و در سطح جهانی و برای همه انسانهای آزاده، عدالتخواه و صلحطلب بشناسانیم. نكته اينجاست كه این امکان را تنها رویکرد تاریخی برای ما فراهم ميکند که ادبیات آن قابل فهم برای همگان، با هر آیین و مسلکی است. در حالی که رویکرد کلامی، رویکردی است که مبانی آن تنها در باور متعلق آن معرفت قابل فهم و تفسیر است.
د- رویکرد تاریخی تبیینهای متنوع و گونهگونی از کنشهای امامان (ع) ارائه ميدهد، در حالی که رویکرد کلامی معمولا پاسخهای ثابت و تکراری در اختیار قرار ميدهد. در رویکرد تاریخی، در مقابل پرسشهایی مانند این که چرا امام حسن (ع) صلح کرد؟ اما امام حسین (ع) قیام نمود؟ و چرا امام رضا (ع) ولایت عهدی را پذیرفت؟ و... پاسخها و تحلیلهای موردی و مبتنی بر شرایط و زمینههای تاریخی ارائه ميشود. پاسخهایی که خواننده با مطالعه آنها به این حقیقت ميرسد که امامان(ع) انسانهایی سیاستمدار و مصلح، با هوشمندی تمام، اطلاعات مربوط به شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه خود را جمع کرده و با درایت و کیاست و با لحاظ کردن جمیع جوانب، اقدام مناسب را انجام ميدادند و از سوی دیگر هم انسانهایی کاملا مکلف، مسئول و متوجه به وظایف دینی بودند که پیوسته اطلاعات و آگاهیهای خود را با وظایف دینی و شخصی ميسنجیدند و در موقعیت مناسب اقدام مطلوب و منطقی را انجام ميدادند. در حالی که رویکرد کلامی عموما پاسخهای یکسان و مشابه تحویل ميدهد، گرچه در صحت و درستی آنها تردیدی نیست؛ پاسخهایی از قبیل: "چون امام مامور بود"، "عمل به تکلیف کردند"، "چون اراده خداوندی چنین ميخواست" و....
این پاسخ ها هیچ کدام ناصحیح و ناصواب نیست، اما باید در پروژه امام شناسي، در جای خود نشانده شوند تا با تکمیل یکدیگر، مطالعات امامشناسی را کامل کنند. حذف و یا نادیده انگاشتن هر کدام از آنها، ميتواند امامشناسی را با نقصان روبرو سازد.
آنچه اكنون به عنوان معضلي اساس در تاريخ نويسي هاي مربوط به اسلام و به ويژه تشيع
نمود دارد غلبه ناصواب رويكرد كلامي و عدم توجه به الزامات رويكرد تاريخي در تاريخ نگاريست. معضلي كه دامن برخي از پژوهشگران دانشگاهي تاريخ را هم گرفته است و به رغم اشتهارشان به مورخ بودن بيشتر به كلاميون مي مانند. این قلم بر این اعتقاد است که با توجه به براهینی که در بالا در باب رجحان رویکرد تاریخی بر رویکرد کلامی گفته آمد، باید تلاش کنیم در پژوهش های تاریخی در باره اسلام و تشیع به الزامات رویکرد تاریخی پای بند بمانیم. این دغدغه را نه تنها تاریخ ورزان دانشگاهی برای خود کاملا حل کنند بلکه در تسری آن به دیگر محققان غیر دانشگاهی تاریخ اسلام بکوشند.
🆔@Hassanhazrati50