.

.

.

سریع میدویدی که ازشون فرار کنی اما فایده نداشت اونا داشتن هر لحظه نزدیک تر میشدن، درسته همکلاسیای قلدرت، اینبار بد جور حالشون گرفته بودی و محال بود بیخیالت شن، نزدیک سالن ورزش مدرسه بودی، به امید اینکه کسی اون تو باشه درو باز کردیو خودتو انداختی داخل که چشمت به دوتا از سال بالاییات خورد که داشتن همبرگر میخوردن اولش فکر کرد‌ی متوجهت نشدن اما جه بوم بیخیال ی گاز از ساندویچش زد و گفت *برو تو رخت کن پسرا هیچ کس اونجا نیست، اینارو پسپار به خودمون.. * یونگجه غر غر کرد *داشتیم غذا کوفت میکردیما..*سرتو تکون دادی و تند تن. دویدی سمت رخت کن

یهو در سالن ورزش باز شدو ریختن تو جه بوم نگاهی بهشون کرد که سر دستشون که ی پسره هیکلی بود گفت*دنبال ا.ت میگردیم ندیدینش؟

جه بوم شونشو بالا انداخت *نوپ * پسر هنوزم اصرار داشت که تو اینجایی

جع بوم کفری شدو از حلش بلند شد *آیییییش میگم اینجا نیست یعنی نیست دیگه چرا فقط گورتو گم نمیکنی، ها؟ * با ضربه ای که تو گونه جه بوم خورد یونگجه از سر جاش بلند شدو حمله کرد سمتشون و دعوا شروع شد جه بوم از سر جاش بلند شد و رفت کمک یونگجه بعد چند تا زدو خورد همکلاسیات فرار کردن و تو آروم از تو رختکن اومدی بیرون که دیدی جه بوم و یونگجه رو صندلیا نشستن رفتی سمتشون که دیدی گونه جه بوم زخمه هول شدی و خواستی نزدیکش شی که نزاشت *خب خب خانوما چجوری میخوای این لطفو برام جبران کنی؟*

استرس گرفتی.. همشون مثل همن.. همشون..

کمی من من کردی*ه.. هر هرچی بخواین بهت میدم، تا لطفتو جبران کنم.. *

یونگجه پوزخندی زد که جه بوم گفت *همم هر چی که بخوایم؟ *

جه بوم نگاهی به یونگجه کردو خندید *نظرت چیه شمارتو بهم بدیو فرداشب بهمون شام بدی؟ *

Report Page