🔞🔥🔞🔥🔞🔥🍂

🔞🔥🔞🔥🔞🔥🍂

Khabarooli

🔞🔥🔞🔥🍂
🔞🔥🍂
🍂
#تاوان_خیانت

#پارت_سی_و_پنجم
بیخیال شونه ای بالا انداختم و به طرف لباس هام رفتم و تا خواستم بردارم شایان زد رو دستم و گفت:
-چندبار بهت بگیم؟ این کار ماست.
چشم غره ای بهش رفتم و صورتم رو برگردوندم. بی توجه بهم شورتم رو برداشت و سعی کرد تو پام کنه که نتونست. عصبی سرش رو بلند کرد و تو یه حرکت ناگهانی زد به سینه ام که از پشت افتادم روی تخت!
با وحشت بهش نگاه کردم که لبخند خبیثی زد و شورت رو تو پام کرد و آخرسر بوسه ای از رو لباس وسط پام زد. دستش رو به کناره های رونم کشید و تا پایین سُر داد که به خودم لرزیدم. با قیافه ای خبیث رفت سراغ اون یکی لباس هام و دونه به دونه تنم کرد و هی دستاش رو به بدنم کشید.
با رضایت نگاهی بهم انداخت که اخمام رو توی هم کشیدم و سریع از توی اتاقش بیرون زدم. به طرف پله ها رفتم و تند ازشون پایین می رفتم و حرص می خوردم، انقدر ناخون هام رو تو مشتم فشار می دادم که مطمئنم پوست دستم خراش برداشت.
نمی تونستم همینجوری ساکت بشینم باید یه فکری می کردم، یه کاری که جلوشون رو بگیره و انقدر اذیتم نکنن. داشتم تند می رفتم پایین که یه دفعه محکم خوردم به چیزی و جیغ بلندی کشیدم، دستم و دراز کردم تا به جایی بند کنم و نیفتم که یه دفعه یکی دستم رو گرفت و کشید که تو بغل گرمی پرت شدم و سرم محکم خورد به
سینه اش که دستایی دورم حلقه شد.
با ترس نفس نفس می زدم که بعد از چند دقیقه موقعیتم یادم اومد، سریع چشمام رو باز کردم و از بغل اون شخص بیرون اومدم که چشمام چهارتا شد! با ترس بهش زل زدم، حتی نفسمم حبس کردم تا بوی تلخ عطرش مشامم رو پر نکنه.
-حواست کجاست؟ اگه نگرفته بودمت مخت پخش زمین می شد.
سرم رو تکون دادم و با صدایی آروم که به زور شنیده می شد
گفتم:
-هیچ...جا، مرسی.
نمی دونم تو نگاهش چی بود که سریع ازش فاصله گرفتم و تند از کنارش رد شدم و پایین رفتم. وقتی حسابی ازش دور شدم وایستادم و نفس عمیقی کشید، مگه ساعت چند بود که رادان برگشته بود؟
یعنی نیما هم اومده؟
-چیه تو فکری؟
با صدای نیما یه متر از جام پریدم، با ترس بهش زل زدم که نگران اومد جلو و دستش رو گذاشت روی صورتم!
-خوبی؟ چرا رنگت پریده؟
دستش رو گرفتم و پایین آوردم.
-خوبم.
دستم رو کشید طرف مبل ها و به زور نشوندتم و گفت:
-چرا انقدر یخی؟ کسی اذیتت کرده؟ اصلا چیزی خوردی؟
صداش بلند بود و هر لحظه هم بالاتر می رفت که استرسم رو
بیشتر می کرد. نریمان اومد طرفمون و نگاهی بهم انداخت، رو به روم نشست و گفت:
-چیه شلوغش کردی، ناهارش رو خورده، با شایان حموم بوده
حتما فشارش افتاده.

Report Page