📬

📬

فرستاده شده توسط صندوق پستی بلورا

ماهِ کامل، شش ستاره مانده به طلوع.

از آستروفل به آستریا.

حال فرزندان ثریا چطوره؟ ..از آخرین باری که نامه نوشتم نصف فصل میگذره. پاییز روبه اتمامه و کم کم باید لباس های پشمی و کلاه های بافتنیم رو از جعبه زیر تخت بیرون بیارم. دیروز که از سالن تمرین برمیگشتم آسمون تاریک بود و باد سرد و متجاوزی از یقه لباسم به داخل خزیده بود برای همین سعی کردم با مشغول کردن ذهنم، به سرمایی که هر لحظه بدنم رو تسخیر میکرد بی توجهی کنم. و یاد میروپه افتادم.. فقط دوتا قطعه دیگه مونده تا آلبوم تورس کامل بشه و این منو بیشتر از همیشه هیجان زده میکنه. لو میگه با این اخلاق زیاده روی توی کارم نباید وقتی به خونه میرسم حتی نزدیک پیانو بشم، اما عشق به میروپه باعث میشه با تیر کشیدن انگشت هام یادم بیاد بازم بی رویه نواختم. صندلی کوچیک با روکش مخملیِ طلاییش امن ترین گوشه خونه امه. وقتی دستام رو به کلاویه ها میکشم و چشمامو میبندم، خودمو پشت تورس تصور میکنم که دارم توی دشت آسمون میگردم و به سمت ناشناخته ها میرم، اون حس توصیف ناپذیره.

فقط وقت هایی که لو با گیتارش بهم سر میزنه حاضرم کنج دوست داشتنیم رو ترک کنم و از کنار گلدون های قد و نیم قدم بلند بشم. گیاه های سبز و عزیزم رو درست کنار پیانو چیدم، اینطوری حس میکنم مادری هستم که برای بچه هام مینوازم.

لو میگه تو و وسایل مورد علاقه ات یک خانواده اید. البته که خودش همیشه بوی زندگی میده. با نون های گرم و تازه که از فروشگاه معروف وسط شهر برام میخره، کتاب های شعر یا داستانی که تازه خریده و میخواد من هم بخونم و بسته نودل و فیله های مرغی که میاره تا نهار یا شام رو باهم بخوریم. 

این شیوه زندگی منه. موسیقی، مطالعه، مد و عشق ورزیدن به علایقم. زندگی ستاره ای چه راه و روشی داره آستریا؟ به نظر من خیلی زیباتر و هیجان انگیز تر از زیستن روی زمینه. شاید یک جهان موازی درون کهکشان هایی که ما حتی کشفشون نکردیم وجود داشته باشه؟ با اینکه میدونم کاملا با منطق در تضاده ولی یکی از آرزوهای بچگی تا به الانم قدم زدن روی حلقه های نورانی و درخشنده زحله. میدونی؟ من همیشه تصور میکردم چی میشد اگر میتونستم اونجا راه برم و زیر پام رو تماشا کنم که پراز گازهای رنگی و اکلیل ماننده. منظره ای فوق زیبا...یا گاهی خیال پردازی میکردم یعنی ممکنه سیاره یا ستاره ای توی این هستیِ بی پایان وجود داشته باشه که من بتونم در آغوشش بگیرم؟

آه..من رو ببخش! اصلا حواسم نبود قول داده بودم توی این نامه از زمین و ساکنانش برات بگم. اونقدر فکر و حرف و خیال توی سرم بود که به خودم اومدم و دیدم دارم از رویاهام حرف میزنم. دفعه بعد حتما ازش صحبت خواهم کرد. لطفا مراقب ثریا و هفت دختران درخشانش و تورس باش.

باز هم نامه خواهم نوشت.

با عشق: ارورا.

Report Page