:]

:]


Write by Nyayesh

تهیونگ ، رئیس قدرتمند ترین پک کشور به طرز دیووانه واری عاشق جفتی بود که حتی ملاقاتشم نکرده بود . به خاطر این علاقه تهیونگ حاضر شد تمام کتاب هایی که درمورد یک امگا بود و مطالعه کنه و حتی آوازه ی این که تهیونگ عاشق جفت امگاشه همه جای کشور پخش شد . تهیونگ امیدوار بود هر چه زودتر امگاش و ببینه و حتی حاضر نشد با کسی غیر از امگای خودش رابطه ای داشته باشه . هر چند انتظارش زیاد طول نکشید و تونست جفتش و ببینه ... یه پسر با چهره ی بینهایت جذاب . تهیونگ اون روز اولین چیزی که ازش پرسید نوع گونش بود و بعد از فهمیدن اینکه جفتش یه امگاعه نه بتا ! (درست شبیهه آرزوهاش ) لبخندی از رضایت زد و بعد از اون خیلی زود با جفتش جئون جونگ کوک ازدواج کرد ! هر چند تهیونگ سخت تلاش میکرد همه چیز و شبیه خواسته های یک امگا برای کوک فراهم کنه ولی همیشه حس میکرد چیزی بین رابطشون عجیبه . تهیونگ هر چیزی که یه امگا دوست داشت برای جفت عزیزش انجام میداد ولی با این حال حس میکرد کوک به زور اون خونه رو تحمل میکنه . خیلی زودتر از زمانی که جونگ کوک فکرش و بکنه ، گرگش از کلافگی به خاطر زیر سلطه رفتن دیگران ، از کنترلش خارج شد و تهیونگ تونست رنگِ چشم های گرگِ جفتش و ببینه :

- اوه! تو یه آلفایی؟؟

Report Page