🛎

🛎


📝 تاریخ نگاری آکادمیک از عصر پهلوی تا کنون از وجاهت تا انحطاط

                                                        

✍🏻 عباس قدیمی قیداری


موضوعی که بحث در باره آن از سوی نشریه وزین فرهنگ امروز به عهده من گذارده شده: سیر وجاهت تاریخ نگاری آکادمیک ایرانی از عصر پهلوی تا کنون است. ابتدا باید روشن کرد منظور از « تاریخ نگاری آکادمیک » چیست؟ اصطلاح تاریخ نگاری آکادمیک می تواند ناظر بر دو معنا باشد: استفاده از روش ها و شیوه های دانشگاهی در پژوهشهای تاریخی ، و نگارش تاریخ و پژوهش تاریخی در دانشگاههای کشور یا پژوهش های تاریخی اعضای هیات علمی گروههای تاریخ دانشگاههای ایران. پرسشی که بلافاصله بعد از طرح موضوع بالا، مطرح شده این است:« چرا مورخان آکادمیک ایرانی در دهه های حیات خود نتوانسته اند در تاریخ نگاری ایران جایگاهی یابند؟» طرح آن موضوع و این پرسش مشخص می سازد که منظور از « تاریخ نگاری آکادمیک» به معنای دومی است که اشاره کردیم و نتیجه ای که از آن موضوع و این پرسش گرفته می شود این است که پژوهش های تاریخی در دانشگاههای کشور از تاسیس دانشگاه تهران تا امروز نتوانسته است به جایگاهی شایسته در میان پژوهشهای تاریخی در ایران معاصر دست یابد. این ادعا که طرفداران زیادی هم دارد باید مورد بررسی قرار گیرد که اولا پژوهشهای تاریخی در ایران قرن بیستم توسط پژوهشگران خارج از دانشگاه و محققان بیرون از حوزه تاریخ و علوم وابسته از چه وزن و جایگاهی برخوردار است و چه حاصلی داشته است؟ ثانیاً آبشخور و سرچشمه این ادعا کجاست و اعتبار آن تا چه اندازه است؟

دیدگاه های انتقادی دو تن از پژوهشگران ایرانی در باره تاریخ نگاری ایرانی سبب ساز این دیدگاه نه چندان درست و دقیق شد. فیروز کاظم زاده و فریدون آدمیت از جمله مشهورر ترین افرادی بودند که تاریخ نویسی ایرانی در دوره معاصر را به نقد کشیدند. کاظم زاده در مقاله ای تحت عنوان« تاریخ نگاری ایرانی» ، با بررسی کلی و سریع آثار برخی مورخان ایران معاصر ،مدعی شد «تاریخ نگاری» در ایران معاصر از دیدگاه اصول و روش های جدید در پژوهش های تاریخی، چندان توفیق نیافته و حاصل چشمگیری نداشته است. (1) فریدون آدمیت هم در مقاله ای که ابتدا به فارسی و سپس به انگلیسی انتشار داد کل جریان تاریخ نویسی ایرانی را مورد انتقاد قرار داد. در حالیکه نقد کاظم زاده عمدتاً گرایشهای سیاسی و فکری در آثار مورخان جدید ایران را در برمی گرفت ، انتقاد آدمیت که تندی آن بیشتر متوجه تاریخ نویسی در عصر صفوی و تاریخ نویسی در ایران معاصر و تاریخ پژوهی در دردانشگاههای ایران بود، فقدان تحلیل تاریخی در آثار تاریخ نویسان ایرانی، نبود روش علمی نقد، عدم توجه به طبقه بندی منابع تاریخ ایران و ارزشیابی آنها ، صدور حکم های تاریخی نسنجیده و قیاس های نابجا و عدم آشنایی مورخان با جامعه شناسی و فلسفه تاریخ را نشانه رفته است. (2) اما مهمترین بخش مقاله آدمیت حمله بی محابای او به شعب تاریخ دانشگاهها بود. (3) آدمیت « شعب تاریخ دانشگاهها را گرفتار فقر و افلاس علمی» دانست که در آن به همه چیز می پردازند« جز به تحقیق و تدریس صحیح تاریخ»، عین نوشته آدمیت چنین است:

  « کانون اصلی تحقیق و ترقی هر رشته ای از دانش و فن و هنر دانشگاهها می باشند.اما حقیقت این است که شعبه تاریخ دانشگاههای ما گرفتار فقر و افلاس علمی است و به همه چیز می پردازیم جز به تحقیق و تدریس صحیح تاریخ. ضمن تدریس « تاریخ تحولات فکری و اجتماعی ممالک آسیایی در برخورد با مدنیت غربی» به تجربه دیدم که شاگردانی که دوره لیسانس تاریخ را تمام کرده اند با اصول نقد تاریخی آشنایی صحیحی ندارند و از مراحل عالی تر آن یعنی« تعقل تاریخی»هیچ نمی دانند، در اقلیم تاریخ نویسی جدید ویلان وسرگردانند، اما آنان گناهی زیاد ندارند، بیشتر مربیان مسئول اند.خلاصه اینکه دانشکده های ما در دایره تعلیمات و تتبعات دانشگاهی یکسره ورشکسته اند.»


از دیدگاه آدمیت در دوره اخیر کسانی فن تاریخ را ( به معنی اخص کلمه) تا درجه ای ترقی داده اند که پیشه اصلی آنان ( مگر در مورد یک نفر)تاریخ نگاری نبوده است: میرزا حسن خان مشیرالدوله، احمد کسروی، عباس اقبال و محمود محمود. اگر فریدون آدمیت در این مقاله تاریخ نویسان دانشگاهی را به نقد کشید ،در رساله کوتاه« آشفتگی در فکر تاریخی» به«مسخ کردن واقعیات تاریخی، تحریف حقایق تاریخی،وقایع را زیر منگنه مانوسات ذهنی قرار دادن» از سوی برخی روشنفکران و سیاسیون و فلسفه بافان و افراد غیر متخصص در تاریخ حمله برد. (4) او در این رساله کوتاه کج فهمی ها و آرای تاریخی غیر علمی این افراد را به نقد تندی کشید. هر چند این نقد علمیِ را با طرح مطالبِ تندِ بی ربط با اصل موضوع درآمیخت. انتقادهای آدمیت از تاریخ نویسی و تاریخ نویسان معاصر تنها محدود به این دو فقره نبود او کتاب « تاریخ ایران بعد از اسلام» عبدالحسین زرین کوب را کتابی دانست که« مطلب با معنی تازه ای ندارد، از تعقل تاریخی یکسره خالی است و از نظر فن تاریخ نگاری جدید، دست کم سیصد سال عقب افتاده است.» (5) در سنجش منابع تاریخ مشروطیت هم صرف نظر از چند اثر، اغلب منابع را فاقد اعتبار علمی دانست. (6)

فریدون آدمیت پژوهشگری صاحب سبک و توانمند بود و نقد او بر تاریخ نویسی ایرانی و به ویژه فقر و ورشکستگی پژوهش های تاریخی در دانشگاهها به دیدگاه پذیرفته شده ای تبدیل گردید به گونه ای که بعد از قریب به نیم قرن هنوز این دیدگاه در باره تاریخ نویسی ایرانی و تاریخ نویسی در ایران معاصر مطرح  و تکرار می گردد. دیدگاه کلی آدمیت با هیچ گونه نقدی روبرو نشد و تنها راجر سیوری صفویه شناس مشهور سالها بعد دیدگاه آدمیت را آنهم تنها در باره آنچه که مربوط به تاریخ نویسی در عصر صفوی بود به نقد کشید.(7)

 بررسی اجمالی سیر جریان تاریخ نویسی در ایران معاصر می تواند پرتویی بر دیدگاههای انتقادی آدمیت بیاندازد. ابتدا باید دو نکته را روشن کرد نخست «انحطاط تاریخ نگاری» در ایران که آدمیت از آن سخن می گوید و دیگر فقر و افلاس علمی پژوهش های تاریخی در دانشگاهها. واژه انحطاط، تباهی و کیفیتی نازل نسبت به وضع پیشینی را می رساند. تاریخ نویسی ایرانی بعد ازدوران درخشان ِقرن چهارم و پنجم روندی رو به انحطاط را طی نمود که این وضع تا سالهای آغازین قرن چهاردهم تداوم یافت. تنها با تاریخ آیینه سکندری میرزا آقاخان کرمانی می توان گفت که تاریخ نویسی در ایران وارد دوران جدید خود گردید. بعد از کرمانی ، ناظم الاسلام کرمانی، احمد مجدالاسلام کرمانی، حسن پیرنیا، احمد کسروی، عباس اقبال و نصرالله فلسفی تاریخ نویسی در ایران معاصر را ترقی دادند. پرسش دقیقاً از این جا شروع می گردد که انحطاط تاریخ نویسی که آدمیت از آن سخن می گوید، نسبت به کدام وضع و موقعیت درخشان پیشینی صورت گرفته است؟ در ثانی تاریخ نویسی پدیده ای متفاوت از سایر پدیده های علمی و فرهنگی نیست که راه و مسیر جداگانه ای را طی کند و نسبتی با شعب دیگر علوم انسانی نداشته باشد. مگر دیگر شعب علوم انسانی در دوره مورد بحث آدمیت چه حاصل درخشان و چه جایگاه بالایی داشتند که تاریخ نویسی از آن برخوردار نبود؟


برمی گردیم به دیگر انتقاد آدمیت که لبه تیز آن متوجه آموزش و پژوهش تاریخ در دانشگاهها بود. دانشگاه در ایران پدیده نوظهوری است در مقیاس تاریخ جدید جهان. قبل از تاسیس دانشگاه تهران در انجمن معارف که در سال 1315 قمری تاسیس شد ، تدریس ، آموزش و تحقیق علمی تاریخی برای نخستین بار مورد توجه قرار گرفت.(8) بعد از انجمن معارف ، در مدرسه سیاسی یا علوم سیاسی که در سال 1317 قمری تاسیس شد ، تدریس تاریخ به شیوه جدید را جزو برنامه های آموزشی قرار گرفت.(9) در این مدرسه محمد علی فروغی، عبدالحسین خان میرپنج و اردشیر جی تاریخ درس می دادند. با تاسیس دارالمعلمین مرکزی و سپس عالی، تاریخ نیز جزو برنامه های آموزشی جدید قرار گرفت. با تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 شمسی رشته تاریخ و جغرافیا به عنوان رشته واحد دانشگاهی شکل گرفت. نسل اول استادان رشته تاریخ عبارت بودند از عباس اقبال آشتیانی ، غلامرضا رشید یاسمی، عبدالحسین خان شیبانی ، نصرالله فلسفی، خانبابا بیانی ، علی اکبربینا و سعید نفیسی. این افراد در فاصله 1313 تا 1318 به دانشکده ادبیات وارد و عهده دار تدریس و آموزش تاریخ شدند. در میان اینان، عباس اقبال از کسانی بود که اصول و شیوه تحقیق علمی و آکامیک را بنیان نهاد. (10) تحقیق تاریخی به شیوه علمی و جدید در نخستین سالهای دوران پهلوی قبل از تاسیس دانشگاه تهران مورد توجه دستگاه فرهنگی دولت قرار گرفته بود. وزارت فرهنگ در سالهای اولیه سلطنت رضا شاه تالیف یک دوره مفصل تاریخ ایران را بین حسن پیرنیا(مشیرالدوله)، سید حسن تقی زاده و عباس اقبال آشتیانی تقسیم نمود. بر این اساس پیرنیا تاریخ ایران باستان را تا پایان اشکانیان در سه جلد تالیف نمود که هنوز هم این کتاب به عنوان پژوهشی ارزشمند به شمار می رود. حسن تقی زاده نیز تالیف تاریخ ایران از ورود اسلام تا حمله مغولان را عهده دار شد که تنها مقدمه آن با عنوان « از پرویز تا چنگیز» منتشر گشت. عباس اقبال هم تالیف تاریخ ایران از استیلای مغولان تا اعلان مشروطیت را تقبل نمود و آن را در سال 1312 به اتمام رسانید.اقبال در دوران تدریس در دانشگاه تهران در سال 1318 نیز تاریخ ایران ازصدر اسلام تا استیلای مغول را نوشت و روی هم یک دوره تاریخ مفصل ایران از ورود اسلام تا انقراض قاجاررا پدید آورد. اقبال آثار دیگری چون « کلیات تاریخ تمدن جدید»، «شرح حال عبدالله ابن مقفع» و« خاندان نوبختی» را هم با تکیه بر اصول علمی تحقیق به رشته تحریر کشید. مقالاتی که اقبال در باره موضوعات خاص تاریخی و نیز شیوه نگارش تاریخ به ویژه تاریخ معاصر در مجله یادگار و دیگر مجلات انتشار داد، از اهتمام و پایبندی او به اصول و روشهای علمی تحقیق تاریخی ، خبر می دهد. از نسل اول استادان تاریخ دانشگاه، رشید یاسمی « آیین نگارش تاریخ» را تالیف نمود که از اولین تاملات نظری در باره نگارش تاریخ در دوره پهلوی به شمار می رود. نصرالله فلسفی نیز آثار معتددی را نگاشت که ازمهمترین آنها می توان به «زندگانی شاه عباس اول» و « تاریخ روابط ایران با اروپا در دوره صفویه» اشاره نمود. او پژوهش درخشان زندگانی شاه عباس اول را بر اساس منابع ایرانی و خارجی و اسناد و آرشیوها و نسخ خطی و با اتکا به اصول علمی و آکادمیک نگاشت. علی اکبر بینا از استادان نسل اول هم چند سال بعد تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران را منتشر ساخت. نسل اول در پژوهش های خود سنت گرایی را با تجدد درآمیخت. از حیث گستردگی دایره موضوع های پژوهشی که ادبیات و جغرافیا و تاریخ و عرفان و تصحیح متون قدیم را در بر می گرفت از سنت های پیشین میراث می بُرد. برای آنان بیشتر دوره های تاریخی و شخصیتهای مهم تاریخی موضوع پژوهش بود تا مسائل تاریخی. مثلاً عباس اقبال هم متون کهن را تصحیح می کرد، هم کلیات عبید زاکانی را چاپ می نمود و هم در جغرافیا کتابی می نوشت و هم در باره امیرکبیر و ابن مقفع و خاندان نوبختی تحقیق می کرد. از جهت به کار بردن اصول جدید پژوهش و نگاه انتقادی راه تجدد و نوگرایی را می پیمود.

از پژوهشگران خارج از دانشگاه در دهه های آغازین قرن چهاردهم شمسی که به شیوه علمی و جدید پژوهش ههای تاریخی را پیش بردند، باید از احمد کسروی نام برد که می توان از جهاتی اور ا پیشگام تحقیق جدیدِ انتقادی در تاریخ نویسی در ایران معاصر دانست. کسروی نخستین ایرانی است که به دید انتقادی به بررسی دیدگاههای ایرانشناسان اروپایی نشست ، در اصول پذیرفته شده تاریخی تردید نمود و اصول جدید پژوهشی را با تعقل حیرت انگیز تاریخی درآمیخت. شیخ صفی وتبارش، شهریاران گمنام و تاریخ پانصد ساله خوزستان را کسروی قبل از تاسیس دانشگاه تهران نگاشت. تاریخ هیجده ساله آذربایجان و تاریخ مشروطه ایران را هم بین سالهای 1313-1321 انتشار داد.(11) محمود محمود هم در این دوران به مهمترین پژوهش تاریخی خود: تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19 مشغول بود که در اواخر دهه بیست مجموعه کامل آن را منتشر ساخت. بخشی از پژوهش های تاریخی نسل اول البته با اغراض و اهداف سیاسی حکومت پهلوی همراه شد و کسانی مانند سعید نفیسی و علی اکبر بینا از محیط های دانشگاهی و ابراهیم صفایی در فضای خارج از دانشگاه کتابهایی در باره خاندان سلطنت و برنامه های فرهنگی حکومت پهلوی نگاشتند که این البته نشان از انحطاط تاریخ نویسی داشت.

 بعد از نسل اول از پژوهشگرانی باید نام برد که به عنوان نسل دوم ، پژوهش تاریخی دانشگاهی را چند گام به جلو بردند از میان آنان می توان به محمد محمدی ملایری ، عباس زریاب خویی، ایرج افشار،محمد ابراهیم باستانی پاریزی،محمد اسماعیل رضوانی ، عبدالحسین زرین کوب، غلامحسین صدیقی ،منوچهر ستوده ، فرشته نورایی، هما ناطق، عبدالهادی حائری و منصوره اتحادیه و... اشاره نمود. پژوهش های تاریخی این افراد بعضاً با گرایش های فلسفی و تحلیل های علمی و انتقادی و نگاه جامعه شناسانه به رویدادهای تاریخی همراه گردید و پژوهشهای ارزنده ای حاصل آمد. بیرون از محیط دانشگاه هم فریدون آدمیت، جهانگیر قائم مقامی و ... تحقیقات تاریخی را پیش بردند. آثاری که از این افراد به ظهور رسید هنوز در زمره بهترین آثار پژوهشی قرار می گیرند. هر چند برخی اثار این دوره با برخی جهت گیر یهای سیاسی و فکری توام گشت.کارنامه نسل اول و دوم با توجه به زمان اندکی که از آشنایی ایرانیان با اصول و روش های جدید علمی تحقیق می گذشت، با وجود اینکه به مسئله روش و روش ها که از مهمترین ویژگی های تاریخ نویسی جدید بود نپرداخت و موضوعات جدید را موضوع پژوهش قرار نداد. کارنامه قبل دفاع و ارزنده ای است. برجسته ترین و پژوهشی ترین آثار در حوزه تاریخ در این دوران به ظهور رسید. برخی از این آثار با وجود کهنگی در میان پژوهشگران تاریخ و سایررشته های دیگر به عنوان منبع مهمی تلقی می گردد. نقد کاظم زاده و آدمیت بر تاریخ نویسی در ایران معاصر با فضای سیاست زده و ایدئولوژیک دهه چهل و پنجاه ایران عصر پهلوی همراه گردید و تاریخ نویسی علمیِ خارج از هیجا ن های سیاسی و حزبی، به شدت مورد طعن و تحقیر قرار گرفت. در این فضا البته جریان تاریخ نویسی چپ و مارکسیستی هم حضور فعالی داشت. صرف نظر از برخی تحلیل های قابل توجه در نزد پژوهشگران چپ، این تاریخ نویسی تقلید و رونویسی از آثار مورخان مارکسیست شوروی بود که در فضای هیجانی و سیاسی این دهه ها البته با محبوبیت هم همراه می گردید. آنان پژوهش تاریخی را با انگیزه های سیاسی و عقیدتی آلودند در این فضا تبلیغ نقش مهمی ایفا می کرد تا ارزش و اعتبار پژوهشی و علمی یک اثر. جریان تاریخ نویسی مارکسیستی حاصلی در تاریخ نویسی ایرانی نداشت هرچند برخی مورخان چپ آثار ارزنده ای در سالهای اخیر منتشر ساختند.

واقعیت این است که باید از انحطاط تاریخ نویسی در روزگار ما سخن گفت. تاریخ نویسی در زمانه ما نسبت به دوره پیشین به تباهی و ورشکستگی رفته است. صرف نظر از برخی پژوهش های ارزنده و آکادمیک در فضای دانشگاهی فعلی و نیز درخارج از دانشگاه که مسائل تاریخی را مورد توجه قرار داده و گاه خوانش جدید از متون تاریخی و رویدادها را دنبال می کند ، می توان گفت که چند تحقیق تاریخی در ایران معاصر تا دهه پنجاه به کل تاریخ نویسی سی سال اخیر می ارزد. پژوهش تاریخی در زمانه ما که بحث در باره آن مجالی دیگر می طلبد،  با توجه به ضرورت ها و امکان ها، دچار انحطاط و قهقرا شده است. هنوز موضوع تاریخی در چهارچوب تاریخ سیاسی و زندگی قهرمانان و علل و عوامل فلان حادثه تاریخی گرفتار است، کمتر به موضوع های جدید اقتصادی ، فرهنگی، فکری ، هنری و اجتماعی پرداخته می شود. مسائل فروتاریخی،تاریخ فرهنگی، زندگی اقتصادی و... اساساً مورد توجه قرار نمی گیرد یا به ذهن خطور نمی کند. تکرار موضوعات تاریخی و بی موضوعی از نشانه های انحطاط تاریخ پژوهی در روزگار ماست. بی دانشی و کم سوادی و بی اطلاعی استاد و دانشجو از پژوهشهای صورت گرفته در یک موضوعی سبب می شود آن استاد و دانشجو کار خود را کار جدیدی بپندارد ، غافل از اینکه در آن موضوع پژوهش های مهمی قبلا صورت گرفته است. و بدینسان ما گرفتار تکرار بیهوده و بدون حاصل شده ایم. موضوع خوب و جدید حاصل مطالعه جدی و مستمر و خوانش جدید از رویدادها و متون و اسناد است چیزی که اکنون یافت نمی شود. از سوی دیگر محققی در مطالعه به اصطلاح بین رشته ای خود منابعی را در زمره منابع اصلی خود قرار می دهد که از دید اهل تاریخ فاقد کمترین ارزش و اعتبار هستند. پزشکان و مهندسان بی محابا تاریخ می نویسند و بدبختانه نگاشته تکراری و بی ارزش آنان محل رجوع استاد و دانشجوی دکتری و فوق لیسانس قرار می گیرد نه برای نقد بلکه برای استفاده از داده های دست چندم و تحلیل های تکراری ، نادرست و گاه جهت دار این آثار.

باید در اینجا به صراحت خواست که غیر متخصصان، تاریخ را رها سازند و پژوهش تاریخی را به اهل تاریخ و مورخان حرفه ای بسپارند. اهلی علوم انسانی هم که به آثار تاریخی رجوع می کنند مقوله طبقه بندی و شناخت منابع و مآخذ تاریخی را جدی بگیرند و هر کتابسازی را یک پژوهش تاریخی نپندارند.اگر پژوهش های تاریخی نسل اول و دوم در زمانه خود در مقیاس مدت آشنایی ایرانیان با اصول تحقیق جدید قابل دفاع است ،پژوهش های تاریخی در روزگار ما به هیچ وجه متناسب با امکانات و ضرورتها و وضع جدید و معیار های جدید جهانی نیست. به این ترتیب باید گفت اگر آدمیت دوباره سر از خاک بیرون می آوُرد تاریخ نویسی نسل اول و دوم تاریخ نویسی در ایران معاصر را تخطئه نمی کرد و ورشکسته نمی دانست، بلکه تاریخ نویسی و تاریخ پژوهی امروز را تخطئه می نمود و شاید نام مقاله خود را در دفاع از تاریخ نویسی نسل اول و دوم « تاریخ نویسی در ایران معاصر از وجاهت تا انحطاط »می گذاشت.

🔻 ارجاعات:

 1- Firuz Kazemzadeh, “Iranian Historiography “, in: Bernard Lewis and P.M. Holt, Historian of the Middle East , New York, Oxford University press,1962.

 2- فریدون آدمیت،«انحطاط تاریخ نگاری در ایران»،سخن،سال17،شماره1،فروردین1346.

 3- در زمان نگارش مقاله آدمیت رشته تاریخ از جغرافیا که سالها با هم یک رشته واحد به شمار می رفتند، جدا شده و به عنوان رشته ای مستقل در دانشگاههای تهران ، تبریز و یکی دو دانشگاه دیگر به شمار آمد. رشته تاریخ و جغرافیا برای نخستین بار به عنوان یک رشته دانشگاهی در دانشگاه تهران تاسیس شد و به دنبال آن در سال 1326 در دانشگاه تبریز دایر گردید. در سال 1342 این دو رشته از هم جدا شدند.

 4- فریدون آدمیت،آشفتگی در فکر تاریخی، تهران،انتشارات مجله جهان اندیشه،1360. این رساله کوچک در همان روزهای انتشار با دو نقد روبرو شد: نقد نخست را احمد کریمی حکاک در دو صفحه نوشت که از نقد تنها جنبه تمجید را در برمی گیرد و نقد دیگر را هرمزهمایون پور. برای هر دوی این نقدها بنگرید به: یادنامه فریدون آدمیت ،به کوشش علی دهباشی ،تهران ،افکار،1388، صص 855-857 و صص 867-875.

 5- فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، انتشارات خوارزمی، 1349، ص127. البته زرین کوب قبل از آدمیت در فصل اول تاریخ ایران بعد از اسلام در بررسی منابع و ماخذ تاریخ ایران کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر عباس اقبال را دقیق تر و مفید تر ازکتاب امیر کبیر و ایران آدمیت به شمارآورده بود. بنگرید به،: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعداز اسلام، تهران، انتشارات امیرکبیر،1371،ص152. رحیم رئیس نیا منشا اظهار نظر آدمیت در باره کتاب تاریخ ایران بعداز اسلام زرین کوب را همین دیدگاه زرین کوب در باره کتاب امیر کبیر و ایران می داند: بنگرید به: رحیم رئیس نیا،«نظری گذرا به محل تلاقی چند نظر» در: بهروزآنام، تاریخ پویا،تهران، انتشارات علم،2537،صص63-73. گویا بعدها آدمیت حدس رئیس نیا را تایید کرده بود.

 6- فریدون آدمیت ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، مجلس اول و بحران آزادی، جلد دوم، تهران، انتشارات روشنگران، بی تا، صص383-403.

 7- بنگرید به : راجر سیوری،«تحلیلی از تاریخ و تاریخ‌نگاری دوران صفویه»، ایران نامه، سال سیزدهم، شماره 3، تابستان 1374 (1995).

 8- بنگرید به: عباس قدیمی قیداری، تداوم وتحول تاریخ نویسی در ایران عصر قاجار،تهران، پژوهشکده تاریخ اسلام،1393،صص288-289.

 9- بنگرید به : چنگیز پهلوان، ریشه های تجدد،تهران، قطره،1383، صص 3-110.

 10- برای آگاهی بیشتر در باره آثار و شیوه تحقیق و تاریخ نویسی اقبال بنگرید به: سیمین فصیحی، جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، مشهد، نشر نوند،1372. صص 242-255.؛ حسن شایگان ، اقبال و تاریخ نگاری، تهران، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1383.

 11- بنگرید به این پژوهش ارزشمند: سهراب یزدانی، کسروی و تاریخ مشروطه ایران، تهران، اتشارات نی،1376.

🆔@hassanhazrati50

Report Page