★✧❁﷽❁✧★

★✧❁﷽❁✧★

أنجمن علمی_فرهنگی أنصار المهدی عج

کانال پدر مهربان

کانال شکست مدعی یمانی

« اولین مجموعه تخصّصی مهدویت و نقد مدّعیان دروغین »


🔹🍃🌸⊰𖠁⊱⊰𖠁⊱⊰𖠁⊱━═━━═━ا

بخش دوم: روایات

روایت دوم، حدیث منزلت:

این حدیث را پیامبر صلی الله علیه وآله در جاهای مختلف خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند.

بعضی الفاظ حدیث: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی غیر أنّه لا نبیّ بعدی» یا: «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» یا: «إلاّ أنّه لیس نبیّ بعدی» یا: «إلاّ النبوّة».

ترجمه: «آیا راضی نیستی که جایگاه تو نسبت به من همان جایگاه هارون نسبت به موسی است إلاّ اینکه بعد از من پیامبری نیست».

بررسی سند حدیث:

این حدیث از احادیث بسیار معتبری است که دارای اسناد فراوان می باشد و از جمله در صحیح بخاری و صحیح مسلم ذکر شده است در حالیکه اهل سنت تمام احادیث آن دو کتاب را صحیح و غیر قابل انکار می دانند. (و البته آدرس های متعددی در پاورقی ذکر شده است) . نیز این حدیث دارای تأییدات بسیاری از اهل سنت نسبت به ثبوت و صحتش است از جمله:

الف) اعتراف به تواتر آن: 

1- حاکم نیشابوری: او این حدیث را در حد تواتر دانسته است. 

سیوطی: او این حدیث را در رسالة الأزهار المتناثرة فی الأحادیث المتواترة که مشتمل بر احادیث متواتر می باشد ثبت کرده است. همچنانکه شیخ محمد صدرالعالم نیز نقل کرده که سیوطی قائل به تواتر این حدیث بوده است.

ب) اعتراف به اجماعی بودن آن: 

گنجی شافعی می نگارد: بر صحت این حدیث اتفاق نظر شده و صحتش از طرف جمیع، اجماعی است.

ج) اعتراف به اینکه از صحیح‌ترین احادیث است:

1- ابن عبدالبر: این حدیث از ثابت ترین و صحیح‌ترین اخبار است. 

2- مزّی: این حدیث از ثابترین و صحیح‌ترین آثار است.

د) اعتراف به کثرت اسناد آن:

1- گنجی شافعی: او نام 18 تن از صحابه را ذکر کرده که این حدیث را روایت کرده اند. 

2- ابن کثیر: او نیز از ابن عساکر نام 18 تن از صحابه که راوی این حدیث بوده اند ثبت نموده است. 

و) اعتراف به صحت آن:

ابن تیمیه می نگارد: این حدیث بدون شک صحیح است. 

امّا

امّا با این حال می بینیم که بعضی از اهل سنت ، صحت یا تواتر این حدیث را انکار می کنند از جمله:

• آمدی: ابن حجر از او نقل کرده که گفته: این حدیث ناصحیح است؛ و از این گفتار او خشنود شده . ولی این در حالی است که ذهبی عالم بزرگ اهل سنت درباره آمدی نگاشته : این صحیح است که آمدی نماز را ترک کرد . حال آیا می توان به گفتار چنین فردی اعتناء نمود؟!

• قاضی عضد: او نگاشته: این حدیث ممنوع التواتر است و خبر واحدی در مقابل اجماع می باشد. 

• شمس الدین اصفهانی: استدلال به این حدیث از جهت سند ، صحیح نیست .

• تفتازانی: این حدیث ممنوع التواتر است و خبر واحدی در مقابل اجماع می باشد. 

• شریف جرجانی: صحت این حدیث ممنوع است.                                               و این همه چیزی غیر از دروغ و تعصب است؟!

🌄بررسی دلالت حدیث:

این حدیث تصریح می کند که جایگاه حضرت علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله همان جایگاه حضرت هارون نسبت به حضرت موسی علیهما السلام در جمیع جهات است مگر نبوت. و خوب می دانیم که حضرت هارون خلیفه حضرت موسی علیهما السلام بود هر چند که در زمان آن حضرت وفات نمود پس ثابت می شود که امیرالمومنین علیه السلام هم خلیفه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هستند. از طرفی چون لفظ حدیث شامل همه مقامات هارونی برای امیرالمومنین علیه السلام است اگر بر فرض، خلافت حضرت هارون علیه السلام هم ثابت نباشد، ثبوت دیگر مقامات ایشان برای امیرالمومنین علیه السلام در ثبوت خلافت برای ایشان کفایت می کند. مقاماتی که قرآن و روایات به آن تصریح کرده اند.

مقامات حضرت هارون علیه السلام در آیات قرآن:

الف) وزیر حضرت موسی علیه السلام. قرآن از موسی علیه السلام حکایت می کند که فرمود: «وإجعل لی وزیراً من أهلی هارون أخی: برادرم هارون را وزیر من قرار بده » و خدا جل جلاله پاسخ دادند: «قد اوتیت سؤلک یا موسی: درخواست تو اجابت شد ای موسی ».

ب) شراکت در امر نبوت. قرآن از موسی حکایت می کند که فرمود: «و أشرکه فی أمری: خدایا هارون را در امر نبوت من با شریک کن » و خدا جل جلاله پاسخ دادند : «قد اوتیت سؤلک یا موسی».

و حدیث منزلت با توجه به همین دو مقام اثبات می کند که امیرالمومنین علیه السلام نیز وزیر پیامبر صلی الله علیه وآله و شریک ایشان در امر نبوت بوده اند و کسی که دارای چنین مقامی باشد غیر او لایق خلافت نیست. و مراد از شراکت در امر نبوت به معنای نبی بودن فرد است اما از آنجا که پیامبری بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نبوده، این می رساند که حضرت علی علیه السلام دارای روح نبوت بوده اند ولی مقام پیامبری نداشته اند لذا اگر قرار بود پیامبری بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله بیاید او کسی غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام نبود همچنانکه در لفظی از الفاظ حدیث منزلت بدین تصریح شده که پیامبر صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمودند :«... و لو کان لکنته: اگر بعد از من پیامبری بود او تو بودی» . و عالم اهل سنت، ملاّ علی قاری نیز تصریح کرده که: در حدیث منزلت اشاره ای به این مطلب است که اگر بعد از پیامبر، پیامبری می بود او علی می بود .

ج) شدّ عضد. قرآن از موسی علیه السلام حکایت می کند:

«وأشدد به أزری: خدایا به واسطه هارون کمر مرا محکم کن ».

مقامات مشترک حضرت هارون علیه السلام و امیرالمومنین علیه السلام در روایات:

الف) حلیت نکاح در مسجد از جمله:

1- حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمودند :«خدا به موسی امر نمود که در مسجدش کسی را ساکن نکند و کسی در آن نکاح نکند و داخل آن نشود مگر هارون و نسل او و همانا علی نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی است و فقط او از میان اهلم برادر من است و مسجد من برای احدی حلال نیست که در آن با زنان نکاح کند مگر برای علی و نسل او».

2- حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمودند : « بیا ای علی همانا آنچه در مسجد برای من حلال است برای تو نیز حلال است آیا راضی نیستی که منزلت تو نسبت به من، منزلت هارون نسبت به موسی است مگر مقام نبوت»؟

3- حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمودند: «... پس خدا به موسی وحی فرستاد که مسجد طاهری انتخاب کن و در آن غیر موسی و هارون و دو پسرش شبر و شبیر ساکن نشوند و خدا به من وحی فرمود که مسجد طاهری انتخاب کنم و در آن غیر از من و علی و حسن و حسین ساکن نشوند» .

4- پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمودند: «همانا موسی از پروردگارش خواست تا مسجدش را برای هارون و نسل او طاهر کند و من نیز از خدا خواستم که مسجدم را برای تو و نسل تو بعد از من پاک گرداند» .

5- آن حضرت فرمودند: «خدا به پیامبرش موسی وحی فرستاد که مسجد طاهری برایم بساز که غیر موسی و هارون و دو پسرش در آن ساکن نشوند و خدا به من (هم) وحی فرستاد که مسجد طاهری برایم بساز که غیر از من و علی و حسن و حسین در آن ساکن نشوند».

6- حضرت فرمودند: «خدای عزوجل به موسی وحی فرستاد که مسجد طاهری برایم بنا کن که غیر موسی و هارون و دو پسر هارون شبر و شبیر در آن نباشند و خدا به من (هم) امر فرمود که مسجدی طاهر برایم بساز که در آن غیر از من و برادرم علی و دو پسرم حسن و حسین نباشند» .

7- ایشان فرمودند: «خدا به موسی و هارون امر فرمود که برای قومتان خانه هایی بنا کنید و به آن دو دستور داد که فرد جُنبی در مسجد آن دو نماند و کسی در آن با زنان نکاح نکند مگر هارون و نسل او و برای احدی حلال نیست که در این مسجدِ من با زنان نکاح کند یا جنبی در آن بماند مگر علی و نسل او.

ب) شدّ عضد. حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند:

«خدا مرا بر انبیائش برگزید و وصییّ برایم انتخاب نمود و من پسر عمویم را برگزیدم و خدا بازوی من را بواسطه او نیرومند ساخت همچنانکه بازوی موسی را به برادرش هارون نیرومند گردانید» .

ج) برادری:

روایات زیادی وارد شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله حدیث منزلت را به هنگام بستن عقد اخوت با امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که بر یکی از وجوه شباهت حضرت هارون علیه السلام و امیرالمومنین علیه السلام دلالت می کند.

📜موجبات حدیث منزلت:

الف) اعلمیت امیرالمومنین علیه السلام از همه اصحاب. همچنانکه حضرت هارون علیه السلام اعلم قوم موسی بود و عده ای از علماء اهل سنت به اعلمیت او بعد از موسی علیه السلام تصریح کرده اند .

ب) واجب الطاعه بودن امیرالمؤمنین علیه السلام بر جمیع امت. همچنانکه حضرت هارون علیه السلام بر همه امتش واجب الطاعه بود.

ج) افضلیت امیرالمومنین علیه السلام از همه. همانطور که هارون بعد از موسی علیهما السلام از همه امت افضل بود و کسی در این شک ندارد.

د) عصمت امیرالمومنین علیه السلام. همانطور که هارون مثل همه دیگر انبیاء علیهم السلام دارای مقام عصمت بود.

و) وزارت از حضرت رسول صلی الله علیه وآله. همچنانکه حضرت هارون وزیر حضرت موسی علیهما السلام بود. و ابن صباغ مالکی به این نکته تصریح نموده، نگاشته است: رسول خدا صلی الله علیه و سلّم علی را به منزله هارون قرار داد و(تنها) نبوت را استثناء نمود پس علی برادر و وزیر و... پیامبر است .


خوب آیا کسی که دارای این صفات ممتاز مثل اعلمیت و افضلیت و عصمت و غیره باشد سزاوار خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله است یا دیگران؟ بلکه هر یک از این مقامات برای سزاواری بر خلافت کفایت می کند.

ولی

ولی از آنجا که دلالت این حدیث بر ثبوت ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی آشکار است اهل سنت تا جایی که توانسته اند بر دلالتش اشکال کرده اند همچنانکه مشاهده کردید چگونه سند محکم و متواتر آن را ضعیف و ناصحیح خواندند. و از جمله اشکالات آنها از این قرار است:

🔴اشکال اول: خلافت هارون مربوط به زمان حیات موسی بوده و هارون قبل از موسی وفات یافته و بعد از موسی نبوده تا خلافتی داشته باشد لذا از یک طرف خلافتی برای علی بعد از پیامبر ثابت نمی شود و از طرف دیگر شباهت مطلق علی به هارون نفی می شود زیرا هارون قبل از پیامبر زمانش فوت کرده ولی علی بعد از پیامبر زمان خودش زنده مانده، و از همین جا متوجه می شویم مراد این حدیث، ثبوت همه مقامات هارون برای علی نبوده است.

🌄جواب: اولاً فوت هارون در زمان موسی علیه السلام جزء مقامات او نسبت به موسی علیه السلام نیست تا نبودش در حضرت علی علیه السلام عمومیت حدیث را خدشه دار کند ثانیاً وقتی خلافت هارون علیه السلام در زمان موسی علیه السلام ثابت شد روشن است که اگر بعد ایشان زنده می ماند همو خلیفه می گشت و نوبت به دیگری نمی رسید.

🔴اشکال دوم: (این اشکال ناظر به جواب اشکال قبل است) قاضی عبدالجبار می نگارد: حدیث منزلت تنها منزلتی را شامل می شود که برای هارون ثابت بوده نه منزلت تقدیری زیرا آنچه که در فرض و تقدیر است (که اگر هارون زنده می ماند خلیفه موسی می شد بالآخره) حاصل نشده و چنین چیزی نمی تواند منزلت باشد. بلکه این حدیث مقتضی ثبوت منزلتی از هارون (برای علی) است که معروف باشد (و حتی منزلت ثابت غیر معروف را شامل نمی شود) پس چگونه شامل منزلت تقدیری می گردد ... و ما می دانیم که خلافتی برای هارون بعد از موسی حاصل نشد (چون هارون قبل از وی فوت نمود) ... و هرچند بر فرض حیات هارون بعد از موسی، خلافت برای او ثابت می شد اما بالآخره این منزلت در حقیقت برای او ثابت نشد . در نتیجه آنچه از منزلت هارون ثابت است خلافت او در زمان حیات موسی است که همین قدر برای علی ثابت می شود اما خلافت بعد از وفات پیامبر از آنجا که برای هارون ثابت نشده، برای علی هم ثابت نیست.

🌄جواب: اولاً اگر چیزی که حاصل نشده، بر تقدیری حتماً در آینده حاصل می شود، از همین حال دارای ثبوت تقدیری است و شما هم اقرار کردید منزلت آن چیزی است که ثابت باشد لذا آنچه که دارای ثبوت تقدیری است نیز منزلت محسوب می شود بنابراین این گفتار صحیح است که: یکی از منزلت های هارون علیه السلام این بوده که اگر زنده می مانده، قطعاً خلیفه حضرت موسی علیه السلام می شده و همین منزلت طبق حدیث منزلت برای حضرت علی علیه السلام ثابت است و ردّ خلافت امیرالمومنین علیه السلام به خاطر زنده نماندن حضرت هارون علیه السلام و به تبع، به خلافت نرسیدن ایشان صحیح نمی باشد. در مثال اگر کسی بگوید: اگر محسن آمد ماهانه به او 10 هزار تومان بده و بعد از مدتی بگوید: حسین را در منزلت محسن قرار بده و این در حالی است که محسن اصلاً نیامده پولش را بگیرد. در این صورت آن وکیل نمی تواند به حسین بگوید: از آنجا محسن از عطاء ماهانه محروم مانده و تو هم در منزلت او قرار داده شده ای پس تو هم باید از عطاء ماهانه محروم بمانی.

ثانیاً بر فرض که خلافت تقدیری حضرت هارون علیه السلام بعد از وفات حضرت موسی علیه السلام منزلت تلقی نشود چونکه بالآخره برای ایشان به ثبوت حقیقی نرسیده، اما استحقاق خلافت برای ایشان دارای ثبوت حقیقی است و منزلت محسوب می شود و همین منزلت برای امیرالمومنین علیه السلام نیز ثابت است . در نتیجه این حدیث می رساند که اگر علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله زنده بماند تنها او مستحق خلافت است.

🔴اشکال سوم: (این اشکال بیان دیگری از اشکال قبل است و می گوید) حدیث منزلت نه تنها بر امامت علی دلالت نمی کند که بر عدم آن دلالت دارد زیرا یکی از منازل هارون نسبت به موسی این بود که به علت فوتش قبل از موسی بعد از او خلیفه وی نشد و علی نیز چنین است.

🌄جواب: اولاً حضرت هارون استحقاق خلافت را داشت ولی زنده نماند تا بدان برسد و همین منزلت استحقاق برای حضرت علی علیه السلام ثابت است در حالیکه ایشان بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله زنده ماند پس هم ایشان خلیفه بر حق است.

ثانیاً سبب نرسیدن هارون علیه السلام به خلافت، فوت ایشان در زمان حیات برادر بود که چون این سبب برای علی علیه السلام رخ نداد، مسبَّب آن نیز که عدم رسیدن به خلافت است از ساحت ایشان منتفی است.

ثالثاً عدم خلافت هارون بعد از وفات موسی علیهما السلام که منزلت نیست تا همان برای امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به ثبوت برسد زیرا منزلت یعنی مرتبه ثابت همچنانکه جوهری گفته: منزلت یعنی رتبه و خلیل گفته: رتّب یعنی ثبت و امر راتب یعنی امر ثابت . در نتیجه منزلت یعنی مرتبه ثابت و چیزی که ثابت نشده یعنی عدم خلافت حضرت هارون بعد از حضرت موسی علیهما السلام منزلت تلقی نمی شود. غیر از اینکه ابن اثیر در معنای مرتبه نگاشته: یعنی منزلت رفیعه و از آنجا که جوهری، منزلت را هم معنای مرتبه دانسته، می فهمیم که رفعت در معنای منزلت دخیل است و به چیزی می گویند منزلت که دارای رفعت باشد. حال آیا عدم رسیدن هارون علیه السلام به خلافت دارای رفعت است که منزلت محسوب شود و همان برای امیرالمومنین علیه السلام نیز ثابت گردد؟!

رابعاً معقول نیست کسی بگوید: علی در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله مثل هارون مفترض الطاعه بوده اما با وفات آن حضرت بی هیچ دلیلی این منزلت از ایشان سلب شده است!

🔴اشکال چهارم: با خلیفه شدن هارون از موسی فتنه های بزرگی ـ همچون گوساله پرست شدن عده زیادی ـ رخ داد و اگر شیعه عقل داشت این حدیث را برای استحقاق علی بر خلافت ذکر نمی کردند زیرا حدیث منزلت، علی را در خلافت به هارون تشبیه کرده، در حالیکه از خلافت هارون چیزی جز فتنه بزرگ و فساد کبیر حاصل نشد لذا از خلافت علی هم همین حاصل می شود همچنانکه از کشتار مسلمین در جنگ جمل و صفین و سست شدن ارکان اسلام در زمان خلافت او با خبری.

این اشکال از یوسف اعوَر واسطی است و می بینید که روی گردانی او از حقیقت، چقدر وی را جسور کرده که خلافت هارون علیه السلام را تحقیر می کند و تمام مشکلات بعد از آن را مربوط به خود خلافت می داند و نمی فهمد که این خلافت توسط پیامبر اولوالعزم خدا یعنی حضرت موسی علیه السلام حاصل شده و ایشان بهترین مصلحت را برای امتش در نظر گرفته بوده است. و این مشکلات صرفاً از فقدان آن پیامبر حاصل شده نه خلافت هارون علیه السلام. همچنانکه مشکلات متعددی که در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام رخ داد نه از شگون بد خلافت آن حضرت بود نعوذ بالله و نستغفر و نتوب إلیه.

🌄اما جواب: در چند سطر قبل بیان کردیم که منزلت بر این چیزهایی که اشکال کننده ذکر کرده، اطلاق نمی شود بلکه منزلت به مقام ثابتی که دارای رفعت باشد گفته می شود و این چیزها که او شمرده، جزء منزلت نیست تا برای امیرالمومنین علیه السلام هم ثابت شود و اگر هم بر فرض، منزلت محسوب شود همین قدر می رساند که در خلافت امیرالمومنین علیه السلام هم فساد بزرگی در میان مردم رخ خواهد داد ولی این نمی رساند که خلافت آن حضرت بی ارزش یا به ضرر مردم است همچنانکه خلافت هارون علیه السلام نیز بی ارزش یا باطل نبود.


غیر از اینکه اگر حدیث منزلت بر فضاحت خلافت امیرالمومنین علیه السلام دلالت می کرد چرا عمر آرزو داشت که ای کاش این جمله را پیامبر صلی الله علیه وآله درباره او می فرمودند؟ از عمر نقل کرده اند که گفت: من از رسول خدا شنیدم که در مورد علی سه خصلت گفت که اگر یکی از آنها برای من بود از هر چه که خورشید بر آن طلوع می کند برایم محبوبتر می بود ... و اینکه فرمود: ای علی تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی . نیز سعد ابی وقاص آرزو نمی کرد و نمی گفت: ... اگر یکی از آنها مال من بود از دنیا و ما فیها نزدم محبوبتر می بود ... و این گفته پیامبر: ای علی تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی .

🔴اشکال پنجم: این حدیث را زمانی پیامبر صلی الله علیه وآله به علی فرمود که او را به هنگام رفتن به جنگ تبوک جانشین خود در مدینه کرد و در مدینه کسی به غیر از زنان و کودکان و سالخوردگان و بعضی منافقان نبودند. لذا حدیث منزلت تنها ناظر به خلافت موقت علی است همچنانکه خلافت هارون هم موقت بود و تنها تا زمانی بود که موسی از میقات برگشت.

🌄جواب: اولاً پیامبر صلی الله علیه وآله این حدیث را در جاهای فراوانی بیان کرده اند که اتفاقاً دیگر مقامات هارونی را نیز برای حضرت علی علیه السلام ثابت می کند از جمله:

الف) در ماجرای عقد برادری که پیامبر صلی الله علیه وآله به هنگام بستن عقد برادری با حضرت علی علیه السلام این حدیث را فرمودند و این، مقامِ اخوت حقیقی را برای آن حضرت اثبات می کند همچنانکه هارون حقیقتاً برادر موسی علیهما السلام بود.

ب) هنگام ولادت امام حسن و امام حسین علیهما السلام 

ج) روز فتح خیبر .

د) هنگام نهی از خوابیدن در مسجد 

س) در ماجرای سدّ ابواب که پیامبر صلی الله علیه وآله درهای همه خانه ها را که به مسجد باز می شد بستند تا هیچ کس با حالت جنب وارد مسجد نشود مگر درب خانه علی علیه السلام را که این برای حضرت و خانواده شان اشکالی نداشت همچنانکه برای هارون بی اشکال بود. 

ش) روزی در خانه ام سلمه 

ل) در ماجرای خواستگاری دختر حمزه علیه السلام 

م) روزی در حالیکه به علی علیه السلام تکیه داده بودند 

ن) در کلامی با برادر حضرت، عقیل 

و) در روز غدیر


ثانیاً موقت بودن خلافت هارون علیه السلام ادعایی بیش نیست و دلیلی بر عزل ایشان بعد پایان یافتن میقات موسی علیه السلام وجود ندارد همچنانکه درباره خلافت امیرالمومنین علیه السلام نیز که در جنگ تبوک ثابت است دلیلی بر موقت بودن آن وجود ندارد. و اگر اشکال شود که پیامبر صلی الله علیه وآله در زمانهای گوناگون افراد مختلفی را جانشین خود در مدینه می کردند در حالیکه این خلافتِ موقت آنها دلیلی بر استحقاق خلافت بلافصل برای ایشان نیست، پاسخ می دهیم: بله ولی در هیچکدام از آن خلافت ها حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله این جمله را درباره احدی از آنها نفرمود و فقط درباره علی علیه السلام فرمود لذا جایی برای تشبیه خلافت موقت دیگران با خلافت امیرالمومنین علیه السلام با توجه به صدور این حدیث وجود ندارد.

🔴اشکال ششم: استدلال به این حدیث برای اثبات خلافت بلا فصل علی زمانی صحیح است که لفظ آن عام باشد و شامل همه مقامات هارون شود در حالیکه در حدیث نیامده که همه مقامات هارون برای علی ثابت است لذا لفظ حدیث، خود دلالت می کند که مراد از این منزلت، همان خلافت موقت هارون از موسی در نبودِ موقت موسی است همچنانکه خلافت علی از پیامبر در ماجرای تبوک نیز موقت بوده و این هیچ مطلبی را ثابت نمی کند.

🌄جواب: هر کس با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد به خوبی می داند که بعضی هیئت ها یا قوانین برای اراده معنای عام به کار می روند و همیشه نیاز به لفظ صریح عام نیست. در نتیجه با اینکه در حدیث منزلت کلمه «کل» نیامده و نفرموده کل مقامات هارون علیه السلام برای امیرالمومنین علیه السلام ثابت است اما در آن، هیئت هایی وجود دارد و نیز قوانینی بر آن منطبق است که همگی بر عام بودن لفظ حدیث دلالت می نماید از جمله:

الف) صحت استثناء دالّ بر عموم است. اگر استثناء کردن از چیزی از نظر معنی صحیح باشد این می فهماند معنایی که می توان از آن، چیزی را استثناء کرد عام است. بیضاوی در اینباره می گوید: ملاک عام بودن معنی روا بودن استثناء است . کمال الدین امام الکاملیه می گوید: و ملاک عام بودن معنی روا بودن استثناء از آن است یعنی عام بودن معنی با روا بودن استثناء از آن فهمیده می شود . جلال الدین المحلی می نگارد: و ملاک عام بودن معنی صحت استثناء است پس هرچه که استثناء کردن از آن صحیح باشد آن عام است . محبّ الله بهاری می نویسد: روا بودن استثناء ملاک عام بودن معنی است . همچنانکه در فواتح الرحموت آمده: استثناء، ملاک عام بودن مستثنی منه است .

نتیجه:

از آنجا که استثناء شدن چیزی از منزلت های هارون علیه السلام از علی علیه السلام صحیح است طبق قاعده مذکور، مراد از ثبوت منزلت هارون علیه السلام برای امیرالمومنین علیه السلام تمام مقامات وی می باشد.

ب) اسم جنس مضاف، دالّ بر عموم است. اگر اسمی که دلالت بر ماهیت چیزی می کند به اسم دیگری اضافه شود رساننده معنای عام است. قاضی عضد در اینباره می گوید: صیغه های عموم در نزد محققین این ها هستند: ... و اسم جنس معرفه یا مضاف . فرغانی عبری می گوید: ... اسم جنس نیز زمانیکه دارای «ال» یا مضاف باشد عام است . نظام الدین خطائی می نگارد: اسم جنس مضاف از ادوات عموم است . چلپی نگاشته: اسم جنس زمانیکه به کار رود و نشانه ای بر اختصاصش به بعضی موارد وجود نداشته باشد در استغراق جنس (عموم) ظهور دارد .

نتیجه:

از آنجا که کلمه«منزلت» اسم جنس است که به کلمه هارون اضافه شده، طبق قاعده مذکور رساننده معنای عام و شامل تمام مقامات هارونی می شود.

ج) مفرد مضاف، دالّ بر عموم است. جلال الدین المحلی در اینباره می گوید: مفرد مضاف به معرفه برای عموم است . نظام الدین می نگارد: مفرد مضاف نیز از الفاظ عموم است و چگونه نباشد در حالیکه استثناء از آن صحیح است و صحت استثناء، ملاک عام بودن معنی است . ابوالبقاء نگاشته: و مفرد مضاف به معرفه برای عموم است . نیز ابن نجیم مصری می نویسد: مفرد مضاف به معرفه برای عموم است .

نتیجه:

لفظ «منزلت» مفردی است که به لفظ هارون اضافه شده و طبق قاعده مذکور شامل تمام مقامات هارونی برای امیرالمومنین علیه السلام می شود.

و) تشبیه در جایی که احتمال عموم می رود دال بر عموم است. عبدالعزیز بخاری در اینباره از شمس الائمه نقل کرده که گفته: کاف تشبیه نزد ما در جایی که احتمال معنای عام می رود موجب عموم است .

نتیجه:

در این حدیث نیز منزلت امیرالمومنین علیه السلام به منزلت هارون تشبیه شده و احتمال عمومیت معنی می رود پس طبق قاعده مذکور، مفید عموم است.

هـ) قرار دادن یک چیز به منزله چیز دیگر، مستلزم آن است که شئ تشبیه شده، دارای احکام و خصوصیات چیزی که به آن تشبیه شده، باشد و همین معنی درباره حدیث منزلت جاری است.

نتیجه:

از آنجا که در حدیث منزلت، نسبت علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت هارون به موسی علیهما السلام قرار داده شده، و به منزلت خاصی تخصیص نخورده، می رساند که جمیع منازل هارونی برای حضرت علی علیه السلام ثابت است.

ی) وجود استثناء متصل دالّ بر عموم مستثنی منه است. توضیح آنکه استثناء بر دو قسم است: متصل و منفصل(منقطع). اگر چیزی که از ما قبل خود استثناء شده، جزءِ همان باشد ، استثناء متصل است و اگر جزءِ آن نباشد، استثناء منفصل می باشد و استثناء متصل بر عام بودن معنی مستثنی منه دلالت می کند. در مثال اگر بگویند: حاجی ها آمدند الاّ احمد و احمد هم جزء حاجی ها بوده، این استثناء، متصل است و می رساند که مراد از کلمه «حاجی ها» همه آنها بوده است ولی اگر گفته شود: ملائکه سجده کردند مگر ابلیس در حالیکه ابلیس اصلاً جزء ملائکه نبوده بلکه از اجنه بوده،این استثناء، منفصل است و نمی رساند که مراد از ملائکه، همه آنها بوده اند لذا خدای متعال در آیه مربوطه با لفظ «کلّ» و«اجمعون» می فهمانند که مراد همه ملائکه هستند و تمامشان سجده کردند مگر ابلیس.

نتیجه:

از آنجا که در این حدیث، از منزلت هارون علیه السلام نسبت به حضرت علی علیه السلام فقط نبوت استثناء شده و این استثناء نیز متصل است ـ زیرا نبوت جزء منزلت های هارون علیه السلام بوده که استثناء شده است ـ می فهمیم که مراد از منزلت هارون علیه السلام تمام مقامات ایشان بوده است.

🔴اشکال هفتم: (این اشکال ناظر به این وجه آخری است که بیان کردیم و می گوید:) این استثناء، متصل نیست زیرا جمله «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» تأویل به مصدر می رود و می شود: «إلاّ عدم النبوّة» و عدم نبوت جزء منزلت هارون نیست تا از آن استثناء شود.

🌄جواب: 1. اصل در استثناء، متصل بودن است و تا وقتی می شود استثناء را متصل گرفت، حمل آن بر منقطع غلط است. ابن حاجب در اینباره می نگارد: علماء سرزمین ها استثناء را بر منفصل حمل نمی کنند مگر زمانیکه متصل معذور باشد .عضدی در شرح کلام او می گوید: استثناء منقطع(نوعی) مَجاز است برای همین علماء سرزمین ها استثناء را بر منقطع حمل نمی کنند مگر زمانیکه متصل معذور باشد؛ حتی برای حمل استثناء بر متصل بودن، با ظاهر کلام مخالفت می کنند و چیزی در تقدیر می گیرند تا استثناء متصل گردد. بهاری می گوید: علماء سرزمین ها تا وقتی امکان استثناء متصل هرچند با تأویل بردن معنی باشد، استثناء را بر منقطع حمل نمی کنند . عبدالعزیز بخاری می نگارد: استثناء متصل، حقیقت است و تا زمانیکه امکان حمل استثناء بر معنای حقیقی وجود دارد بر همان حمل می شود . نیز می نگارد: حمل کردن استثناء بر متصل بودن با در تقدیر گرفتنِ چیزی بهتر از حمل کردن آن بر منقطع بودن است .

نتیجه:

از آنجا که در این حدیث نیز حمل بر استثناء متصل امکان دارد راهی برای منقطع دانستن آن وجود نخواهد داشت. و این به یکی از سه طریق ذیل است:

الف) اضمار و تقدیر. اینکه بگوییم: کلام در تقدیر اینگونه بوده: «انت منّی بمنزلة هارون إلاّ النبوة انّه لا نبیّ بعدی» که مستثنی منه در اصل، کلمه «النبوّة» است.

ب) مجاز گیری. به این بیان که در این حدیث، مسبَّب به جای سبب یا ملزوم به جای لازم ذکر شده، زیرا نفی نبوت از امیرالمومنین علیه السلام مسبَّب و لازمه آن است که نبوتی بعد از نبی اسلام صلی الله علیه وآله نبوده است. و این مجازگویی در کلام عرب فراوان است و با اینکه استثناء منقطع هم نوعی مجازگویی است اما این مجاز به خاطر وفورش در کلام عرب بر مجاز استثناء منقطع ترجیح دارد.

ج) از قاعده حمل بر معنی استفاده می کنیم و جمله «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» را بر «إلاّ النبوّة» حمل می کنیم و استثناء را متصل می گیریم. و وجه صحت این حمل، همان لازم و ملزوم بودن این دو است. سیوطی درباره قاعده حمل بر معنی می نگارد: حمل بر معنی در لغت عرب جداً وسیع است.

و بعضی علماء اهل سنت تصریح به حمل معنی در این حدیث کرده اند از جمله:

الف) ابن طلحه شافعی. او می نگارد: رسول خدا صلی الله علیه و سلم نبوت را به گفتارش: «غیر أنّه لا نبیّ بعدی» استثناء کرد. 

ب) ابن صباغ مالکی. او می نگارد: رسول خدا صلی الله علیه و سلم علی را به منزله هارون قرار داد مگر منزلت نبوت که بواسطه گفتارش: «غیر أنّه لا نبیّ بعدی» آن را استثناء نمود.


2. استثناء منقطع در اینجا صحیح نیست زیرا صحت منقطع بودن استثناء مشروط بدان است که ما قبل استثناء با ما بعد آن به نوعی مخالفت داشته باشد. عضدی در اینباره نگاشته است: در صحت استثناء منقطع لازم است که بین مستثنی (با مستثنی منه) به وجهی مخالفتی وجود داشته باشد و قطب شیرازی تصریح کرده که این شرط مورد اتفاق نظر کل علماء است.

نتیجه:

اگر استثناء در حدیث، منقطع باشد دیگر مستثنی منه دارای عموم نیست و در این صورت، عدم نبوت با ثبوت منزلت هارون علیه السلام برای امیرالمومنین علیه السلام مخالفتی ندارد تا بتواند از آن استثناء شود پس شرط استثناء منقطع در اینجا وجود ندارد لذا استثناء مذکور متصل است.


3. بعضی از احادیث منزلت با لفظ «إلاّ النبوة» آمده که در متصل بودن استثناء صریح است از جمله: ابن کثیر با سندی که صحیح دانسته، روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمودند: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ النبوة» . و همین لفظ را سبط بن جوزی با سند دیگر از احمد نقل نموده است . همچنین نسائی احمد در فضائل خوارزمی و ابن عساکر همین لفظ را روایت کرده اند.


4. بعضی علماء اهل سنت اشاره کرده اند که استثناء این حدیث متصل است از جمله:

الف) محمد بن طلحه شافعی. او می نگارد: رسول خدا صلی الله علیه و سلم علی را به منزله هارون قرار داد و برای او همه چیز غیر از نبوت را اثبات کرد و نبوت را استثناء نمود لذا همه منازل غیر از نبوت برای علی ثابت است. 

ب) ابن صباغ مالکی. او می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و سلم علی را در منزلت هارون قرار داد و نبوت را به گفتارش که: «غیر أنّه لا نبیّ بعدی» استثناء نمود. 

ج) محمد بن اسماعیل الامیر. او نگاشته: تشبیه به واسطه تنزیل علی به منزلت هارون توسط رسول صلی الله علیه و سلم تمام است و ایشان غیر نبوت را استثناء نکرد. 

و پر واضح است این سه برداشت زمانی درست است که استثناء متصل فرض شود.


5. بعضی علماء اهل سنت تصریح کرده اند که استثناء این حدیث متصل است از جمله:

الف) طیبی: معنای حدیث اینست که: تو به من متّصلی و جایگاهت نسبت به من جایگاه هارون به موسی است و در آن، تشبیه مبهمی است (که از چه جهت؟) و این گفتار: «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» آن را روشن می کند و می فهماند که اتصال ذکر شده بین آن دو از غیر جهت نبوت است. 

و پر واضح است که استثناء متصل روشن کننده معنی می باشد نه منقطع، زیرا استثناء منقطع ارتباطی با قبل ندارد تا مبیّن آن باشد.

ب) شمس علقمی .

ج) قسطلانی: رسول به واسطه گفتارش که: «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» آشکار نمود که اتصال علی به ایشان از جهت نبوت نیست.

🔴اشکال هشتم: (این اشکال در راستای اشکال قبلی است و می گوید:) استثناء در این حدیث منقطع است زیرا بعضی منازل هارون مثل اخوت نسَبی، فوت هارون قبل از موسی،مسن تر بودن هارون از موسی و افصحیت وی از موسی قطعاً برای علی موجود نبوده است و ما با توجه به این نکته درمی یابیم منزلت ذکر شده در حدیث، عام نیست.

🌄جواب: اولاً چیزهایی که واضح الإنتفاء است در حکم مستثنی است لذا عدم افصحیت و مسن تر نبودن حضرت علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله ضرری به عمومیت کلمه «منزلت» نمی زند همچنانکه تفتازانی و قوشجی همین معنی را درباره اخوت نسبی گفته اند. هرچند که درباره اشکال عدم اخوت نسبی می توان گفت: قبول که حضرت علی علیه السلام دارای اخوت نسبی با پیامبر صلی الله علیه وآله نبودند اما دارای اخوت ایقاعی بواسطه عقد اخوت بودند و این از کلام بعضی علماء اهل سنت آشکار است از جمله:

الف) ابن طلحه شافعی. او می نگارد: باقی منازل به غیر از نبوت ـ که استثناء شده ـ برای علی ثابت است مثل اخوت علی نسبت به آن حضرت. 

ب) ابن صباغ مالکی. او نگاشته است: رسول خدا صلی الله علیه و سلم علی را به منزله هارون قرار داد و (تنها) نبوت را استثناء نمود پس علی برادر و وزیر و... پیامبر است. 

ثانیاً آنچه در تشبیه معتبر است مشابهت در اوصاف مشهور بر زبان هاست نه تک تک صفاتی که عرف به آنها توجهی ندارد.

ثالثاً مراد از منازل، فضائل نفسانی و مقامات روحانی است نه اینکه هر صفتی که حضرت هارون علیه السلام داشته ـ مثل بلند بودن قدشان ـ و هر اتفاقی که برایشان رخ داده، برای حضرت علی علیه السلام هم بوده یا رخ خواهد داد و مثلاً سن وفات هر دو، تعداد فرزندان، جنگهای هر دو ووو همه یکی باشد. غیر از اینکه حدیث منزلت، مطلق منازل حضرت هارون علیه السلام را برای امیرالمومنین علیه السلام در نظر نداشته، بلکه منازلی را که نسبت به حضرت موسی علیه السلام داشته اند ثابت نموده است لذا وفات حضرت هارون علیه السلام قبل از برادرشان اولاً جزء منزلت نیست ثانیاً از منازل ایشان نسبت به برادر محسوب نمی شود.

رابعاً غرض از اثبات عموم منازل، منازلی است که اثباتش ممکن باشد و آنچه معلوم الإنتفاءست و از مستثنی منه خارج است ضرری به عمومیت منزلت نمی رساند همچنانکه جامی در شرح الکافیة می نگارد: «قرأت إلاّ یوم کذا» صحیح است زیرا قرینه وجود دارد که مراد متکلم از مستثنی منه بعض معیّن است به خاطر ظهور اینکه مراد متکلم همه ایام دنیا نیست (بلکه مقداری است که قابل اثبات باشد) .


Report Page