𔘓

𔘓


happiest birthday; by soobinie

اولین روزی که داخل چنل مینگی صبا دیدمت، هرچیزی که بهت مرتبط میشد زیبا و واقعی بود. ظاهرت، نوع قلمت، دیدگاهت، شخصیتی که پشت اون جملات قرار گرفته بود و تمام سختی هایی که باهاشون مبارزه میکردی؛ تمامشون از دید من زیبا بودن و برات هویت خاصی رو ایجاد کرده بودن که انگار فقط منتظر فرصتی بودم که بهت بگم درکت می‌کنم و تک تک اون حرفهارو از اعماق قلبم احساس میکنم. هرچیزی که نوشته بودی رو تجربه کرده بودم و اولین بار بود که با خوندن دیدگاه یک شخص، خودم رو توش میدیدم. دقیقا مثل حسی که ارتباط خونی اشخاص درون یک خانواده اون رو رقم میزنه. فکر میکردم میتونم به سادگی از طریق همون جملات بشناسمت؛ انگار که همیشه بخشی از زندگیم بودی و من بخشی از خاطراتت. شب سی‌ام سپتمبر که احساس ناراحتیت رو داخل چنلت بروز دادی، فقط خواستم اون حسی که همیشه به عنوان یک غریبه ازت میگرفتم رو با خودت در میون بذارم ولی با خودم فکر میکردم که ممکنه این تصمیم حتی اشتباه باشه؛ ممکن بود اون شخصی که بدون هیچ شناختی ازت توی ذهن خودم ساخته بودم، فاقد ارزش های واقعی جور شده با منطق من می‌بود و از طرفی دیگه امکان داشت که همون تو شخص باشی و از دست دادن فرصت اشنایی فقط اشتباهی باشه که بعد ها ازش پشیمون بشم. تقریبا جزو محدود دفعاتی بود که به چیزی که قلبم میگفت گوش کردم و برای اشنایی پیش‌قدم شدم؛ بهتره بگیم اولین دفعه ای هم بود که با گوش کردن به ندای قلبم، از تصمیمی که گرفتم پشیمون نشدم. هر لحظه که از حرف زدن باهات میگذشت، بهم یاداوری میشد که بودن این شخص توی زندگی من همون چیزیه که همیشه میخواستم و همیشه بهش نیاز داشتم. آنوشای من، تولدت مبارک. تو از محدود اشخاصی هستی که نه تنها از دور، بلکه از نزدیک زیباتر و واقعی تر به نظر میرسن. ممنونم که بهم اعتماد کردی، ممنونم که برام وقت میذاری و ممنونم که همیشه جوری برخورد کردی که بتونم بهت تکیه کنم چون حتی نمیتونم به اینکه زندگیم چقدر بدون وجود تو سخت و غیر قابل تحمل میشه فکر کنم. 

بازهم تولدت مبارک نینی من که دلیلی برای خوشحالی های مداومم هستی؛ امیدوارم من هم بتونم به همون اندازه توی خوشحالیت، ناراحتیت و خاطراتت سهم داشته باشم.

Report Page