...

...

خشخششش

سعی کرد از لای در جیمینو نگاه کنه. صدای مشت زدنش حتی به طبقه بالا هم میرسید و جونگکوک دلش برای اون کیسه بوکس میسوخت.

بالاخره تونست ببینتش. میترسید در رو بیشتر باز کنه و جیمینو عصبانی کنه پس با تلاش زیاد تونست تصویر خوبی رو ببینه.

جیمینی که با بالا تنه ی لخت که فقط یه شلوار داشت و صورت عرق کردش در حال مشت زدن پی در پی بود. وقتی به سیکس پک هاش نگاه کرد تنها چیزی که میخواست این بود که همین الان اون هارو لمس کنه. لباس خودش رو بالا داد و به شکم صاف و سفیدش نگاه کرد و مظلومانه اه کشید.اونم سیکس پک میخواست.

سرش رو جلو برد تا در رو یکم بیشتر باز کنه ولی وقتی دوباره دید ، جیمین اونجا نبود.

_سلام توله

دقیقا جلوش ظاهر شد و جونگکوک ترسیده هین کشید و به من من افتاد.

_م...من فقط...این..اینجا گم ش..دم

جیمین به چهره نگرانش خندید و در طی یک حرکت اون رو در اغوش گرفت. جونگکوک سرش رو به سینه جیمین تکیه داد و عطر بدنش رو بو کرد.

_داشتی منو دید میزدی؟

جونگکوک دوست نداشت ازش جدا شه پس همونطور که چشم هاش رو بسته بود سرش رو بالا و پایین کرد.

جیمین نگاهی به صورت بچه گانه جونگکوک انداخت و اون رو از خودش جدا کرد. موهای عرق کرده روی صورتش رو به عقب هدایت کرد و نفس جونگکوک بند اومد. 

دستان ورزیده شده جیمین بخاطر بوکس روی کمر جونگکوک فرود اومد و نفس گرمش رو زیر گوشش خالی کرد.

_جیمین نکن

جونگکوک با عجز لب زد چون همینجوریشم توان ایستادن نداشت و جیمین به این فکر میکرد که اون چقدر سسته هر چند عاشقش بود.

براید استایل بغلش کرد و به دیوار چسبوندش و به گونه های گل انداخته و لب های باز و سرخش نگاه کرد. تو یه لحظه میخواست گازش بگیره ولی اون حساس تر از این حرفا بود.

سرش رو برای بوسیدن خرگوشش فضولش جلو برد و با بسته شدن چشم های کوک جیمین ایستاد.

چند ثانیه گذشت و جیمین به لب های جلو اومده و کیوت کوک بلند خندید و پسر کوچکتر متوجه حرکت جیمین شد.

_یاااا جیمینا چطور دلت میاد منو اذیت کنی؟؟

نق زد و موهای جیمین رو کشید که با بوسه گرمش رو به رو شد.

جیمین اروم لب هاش رو میخورد و با دست ازادش رون های کوک رو لمس کرد.

دست های کوچک کوک توی موهای جیمین میلغزید و باهاشون بازی میکرد.

به چشم های بسته جونگکوک خیره شد. تصور اینکه پدر و مادر سختگیر جونگکوک فکر میکنن اون پیش هیونگشه و در حال درس خوندنه جیمین رو به خنده مینداخت. اونا نمیدونستن لب های معصوم پسرشون در حال مکیده شدن و بوت گردش تو چنگ های جیمین در حال مالونده شدنه.

_جونگکوکیم؟

پسر کوچیکتر هوم ارومی گفت و لباش رو جدا کرد.

پسر رو زمین گذاشت و هودی و شلوارش رو دراورد. حالا کیوت تر شده بود.

جونگکوک با لباس زیر صورتی جلوی پسر بزرگتر ایستاده بود که جیمین خم شد و دیک کوچولوش رو از روی لباس بوسید و به این فکر کرد که جونگکوک نمیدونه این دخترونس؟

_می..میشه اروم؟

جیمین چشم های پاپی طور کوک رو بوسید و به خودش لعنت فرستاد که چرا همیشه موقع سکس وحشی میشه و جونگکوک رو میترسونه...هرچند اون نمیدونست که جونگکوک این وحشی شدن رو خیلی بیشتر دوست داره و فقط از دیروز درد داره.

_باشه بیبی اروم انجامش میدیم.

دستانش توی لباس زیر کوک خزید و اون رو نوازش و بعد فشرد و اون زیرزمین مهمون ناله های عمیق جونگکوکی شد که حالا توان ایستادن نداشت.

 جیمین‌ شلوار خودش رو هم دراورد و کوک رو دوباره بغل کرد. اون پسر بوی بهشت میداد.

زیر گوشش رو بوسید و به لرزش خفیفش لبخند زد .

_بیبی حساس

دیکش رو از شلوارش بیرون اورد و رو به روی سوراخ کوک گرفت.

با فشار کوچیکی سرش رو واردش کرد و جونگکوک از درد جیمین رو چنگی انداخت که جیمین میدونست قراره رد زخمش بمونه .این تازه اولش بود...

_جیمینا زود باش

با فشار محکمی واردش شد و ضربه هاش رو شروع کرد.جونگکوک بیحال ناله میکرد و با چشم های نیمه بازش بدن ورزیده جیمین رو تماشا کرد. عاشق این بود که خودش رو مثل عروسک به دست جیمین بسپاره چون اون کارش رو خوب بلد بود.

_محکم تر....

جیغ زد و جیمین هم به خواستش عمل کرد. بعد از چند دقیقه جونگکوک توی دستان جیمین که نمیدونست از کیه که داره دیکش رو نوازش میکنه با پسر بزرگتر اومد.

_بیبی خوردنی

همزمان با نوازش کردن سرش دیکش رو هم خارج کرد و به چهره خواب الود کوک خیره شد.

_بریم لالا؟

پسر کوچیکتر اروم خندید و سرش رو تکون داد.

جونگکوک پسر ضعیفی نبود اما هربار در برابر جیمین یه بیبی معصوم میشد که تحت فرمان اونه.

اون به مرد بوکسورش نیاز داشت. تا ابد...

Report Page