__

__


─𝖵𝖺ꪀ𝗄𝗈𝗈

تو قاصدک آشنایی بودی که در یک شب بهاری در حالیکه از پنجره اتاق زیر شیروانی به منظره نگاه میکردم گونه ام را نوازش کردی و بین دستان من سکون گزیده ای تو همان پروانه ی کنار دریاچه نقره ای گرین گیبلز که وقتی قدم به قدم دنبالت کردم به منتها الیه جنگلی سبز مرا کشاندی جنگلی مملو از پروانه های سبز و خاکستری که بال هایت با همه آن ها فرق داشت تو

تو؟! پروانه ای با بال های آبی و خال های مشکی بودی میان انبوهی از پروانه های آن جنگل سبز و تاریک و این آغازی بود در آن شب از رقص پیچک ها با نسیم در زیر نور ماه و لبخند یک پروانه ی کوچک گمشده در آغوش فرمانده ارتش پروانه ها.

Report Page