🥕
وقتی تماس برقرار شد، جونمیون سرش پائین بود و به محض برقراری ارتباط گفت " اوه تیانا " که باعث شد شوکه بشم...
اون ازم پرسید اهل کجا هستم و بعد به دیوار اتاقم نگاه کرد و گفت؛
" آه تو توی دنیای اکسو زندگی میکنی. دنیای سوهو "
من بهش گفتم ما هم دیگرو توی فن ساین لاو شات دیدیم، جونمیون یک پارت از لاو شات رقصید و وقتی دید به کارش خندیدم دوباره انجامش داد و خودشم خندید.
تیانا : احتمالا باید خیلی خسته باشی.
قیافه جونمیون متفکر شد.
جونمیون : درسته... تقریبا چهار ساعته که دارم این کارو انجام میدم.
تیانا : و امروز اجرا هم داشتی... خیلی سخت کار کردی.
جونمیون سرشو تکون داد و تائید کرد، بعد برای یک لحظه صورتشو پوشوند و وقتی دستاشو از روی صورتش برداشت دوباره داشت لبخند میزد.
جونمیون : اشکالی نداره.
تیانا : ما خیلی دوست دار...
جونمیون در حال نوشتن روی آلبوم بود اما به محض شنیدن حرفم، کارشو متوقف کرد و خیلی خالصانه و پاک بهم نگاه کرد. میکروفونشو نزدیک تر آورد و تشکر کرد.
تیانا : ما خیلی قدردانت هستیم.
جونمیون : منم از تو ممنون و قدردانم.
تیانا : در حقیقت باید یک چیزی بهت بگم، من سال آینده قراره به کانادا برگردم.
جونمیون سورپرایز شد.
تیانا : من قراره به کانادا برگردم تا با دوست دخترم ازدواج کنم.
جونمیون به صندلی تکیه داد و با چشمایی که درشت شده بودن متعجب گفت : تو قراره ازدواج کنی؟
تیانا : درسته... با دوست دخترم.
چهره جونمیون بعد از شنیدن حرفم خیلی سافت و دوست داشتنی شد.
جونمیون : آه واقعاااا؟ تبریک میگم.
بعد خیلی کیوت خندید و شروع کرد به دست زدن.
تیانا : ما باید به چه آهنگی گوش بدیم؟
جونمیون خندید و گفت : سارانگهاجا
من گفتم باشه و جونمیون شروع کرد به خوندن لتس لاو و اسمم رو هم به لیریک آهنگ اضافه کرد. جونمیون دوباره بهم تبریک گفت.
تیانا :خیلی ازت ممنونم. اون هم طرفدار اکسوئه.
جونمیون : به اون هم بگو دوسش دارم. دوستون دارم.
* تیانا به خودش و جونمیون قول داده حتی بعد از رفتن به کانادا هیچوقت جونمیونُ فراموش نکنه و دوباره برای دیدنش به کره بیاد. *