نه╔═.⋆.══════════╗

نه╔═.⋆.══════════╗

᭨ Lawbreaker᭨
🤭کاور محبوبمه


_پنجمی

لویی یک باره پرسید ک رنگ از چهره ی لیام پرید


×ها؟


_پنجمین لیوان قهوس ک ب خوردم میدی پینو!؟


لیام: میخام یه چیزه مهم بهت بگم!


_واسا ببینم تو از من حامله ای؟


×ها ؟ چی؟ فاکک 


_آخه تو این فیلما این دیالوگابرا این قسمته ک دختره میاد میگه من ازت حاملم!


×یه شباهت بین من با یه دختر بگو؟


_امممم.....اوومممم.....آها آها کونت کونتتتت تو کون داری دخترا هم کون دارن یاح یاح یاح

لویی با لحنی ک خوشحال بود از این ک برنده شده گف اما لیام انگار




×برو برو و هری رو ول کن بزار یه زندگیه راحت داشته باشه.


لیام یهو بی معطلی پرسید و رنگ از چهره ی لویی پرید لبخندش کم کم کاملا محو شد


_چ شوخی جذاب اما تو کون برو ایی!

×شوخی نبود یه حقیقت بود باید بری لو باید هری رو ول کنی قبل اینک بهوش بیاد تو...

_فاک ل......


×ن لویی بزار حرفامو کامل بزنم چون این وسط یه نفر مثله تو هس ک خودم با چشمای خودم زجر کشیدنشو میبینم یکی هم رو اون تخت لعنتی عه ک داره تیکه تیکه جونشو از دست میده


لیا بی وقفه کلمات رو پشت سر هم چید و گفت و این بار لویی بهت زده داشت لیام نگاه میکرد

×اصلا یه سوال دارم ازت اگه هری بهوش بیاد تورو میبخشه؟ بخاطر اینکه مچ تو رو تو تخت با یه دختر گرفت اونم وسط سکس؟ اصلا برا این ببخشه برا اینکه دوروز تنهاش گذاشتی چی برا اون میبخشه؟ برا کدوم کارت باید ببخشت لویی تو به معنای واقعیی کلمه هری رو زجر دادی


_من...من..نن...هری ...میدونه...میبخشه....آره

لویی وقتی قطره های اشک از چشماش سر میخردن میگف سخت بود براش بخاد حقیقت رو قبول کنه اما سخت ترین قسمت حقیقت اینه ک تلخه خیلی تلخ حتا تلخ تر از زهر !


×لویی توداری کیو گول میزنی من؟منی ک هر لحظه شاهد اتفاقای دوروبرت بودم من بخاطر خودت میگم لو من صلاح جفت تونو میخوام لویی این به نفع هردوتونه پس برو برو یه جای دیگه یه زندگی جدید بساز دور از هری یک درصد هم 

شک نکن هری هم خوشحاله شاید یکم اولش شکه شه اما من کنارشم بهش توضیح میدم هومم؟


_نه لیام نمیتونم من نمیتونم بدون اون زندگی کنم تو خودت اینو بهتر از هرکسی میدونی ک خاهش میکنم نگو این حرفارو نگو؟

لویی با ّبغض ک گلوش رو برا خودش گرفته بود در اوفتاده بود 


لیام:حرفام تموم شد لویی خوب فکراتو بکن مطمئنم بهترین تصمیم رومیگیری و نمیخای هری عذاب بکشه و امید وارم کاره درست رو انجام بدی!


لیام گفت و برای آخرین بار زد رو شونه ی لویی درسته ک لیام رفت اما با اون حر فا کاملن ذهن لویی رو مشغول کرد .


++++++


چند ساعتی بود ک از حرف های لیام میگ زشت و تمام فکر وذکر لویی هری بود واقعن سخت بود ک اون حتا چند دقیقه از هری دور باشه چ ب رسه برای همیشه .......


دستشو ب سمت میز کنار تخت برد و گوشی رو از رومیز برداشت و با سیلی از پیام ها از طرف زین رو ب رو شد تصمیم گرفت ب زین زنگ بزنه و همه چیز رو براش توضیح بده انگشتشو روی شماره ی زین کشید و منتظر شد ک تلفن رو برداره و همینم شد و بعد از دوتا بوق تلفن رو برداشت


زین:الو الو لویی؟


 زین با صدای ک معلوم بود خاب عالوده پرسید

فاک لویی دوباره فاصله ی زمانی شو با اون یادش رفته بود


لویی:هی زی خوبی اوه گاد یادم نبود ساعت چنده ؟


زین: خوبم ،اوه ن مهم نی تو خوبی ؟ هری هم خوبه؟


سوال زین دقیقن سوالی بود ک لویی انتظارشو داشت 


لویی:خب برا همین زنگ زدم


زین:خب؟؟


لویی:زین...هری تصادف کرده


،زین:شوخی جذابی نبود 


لویی: شوخی نبود زین هری الان تو بخش مراقبت های ویژه بستریه


زین:فاککک پچ و توالان تو خونه ی نرم گرمت لم دادای ؟


لویی:ن من خاستم بمونم اما لیام نزاشت!


زین:لیام یا هر بچ دیگه ای ک میخاد باشه توعه لنتی زندگی هری رو خراب کردی بسه دیگ اون پای نجستو از زندگیش بکش بیرون و بزار حداقل مثل یه عادم زندگی کننه!


زین گفت و تلفن رو قطع کرد و اینبار دیگ لویی تمام توان خودش برای موندنش از بین رفت :


-بدون من-




+++++++++++


-یک هفته بعد-



لیام:خب لو اینم مدارک و بقیه وسیله هاتوقتی بری اونجا دوتا بادیگارد هستن ک مواظبت باشن و بعد ک رفتی قطعا کل دنیا الان با خبر شدن ک تو میری ال ای پس تو فرودگاه همه ی فنا اونجان من ماشینو اماده کردم از در پشتی برو و بوم لیان هم اونجا منتظرته .



لویی:مرسی لیام فقط مواظب خودت و هری باش!


لیام: بیشتر از جونم مراقبشم


لویی:خودت کی میای ال ای؟


لیام :نمیدونم اما میام قول میدم.


+++++++


لیام:خب بگو چیکارم داری؟


سایمون:لویی رفت؟


همنجورک سیگارشو خاموش کردن پرسید


لیام:عاره رفت


سایمون:به به مستر پین کارتو خیلی خوب انجام دادی


 لیام:شاید بخاطر اینکه منو برادرش میدونه و بوم برادرا بهم خیانت نمیکنن


اینبار صدای خنده ی چندش آور سایمون کل اتاق رو فرا گرفت صداشو صاف کردو لبخندش کم کم محو شد


سایمون:نقشه رو ک میدونی؟


لیام:اوهوم



سایمون:تو باید تو این چند روز مُداوم تو اون بیمارستان باشی شب و روز هری چه زود چه دیر از اون خاب بیدار میشه و باید اولین کسی ک میبینه تو باشی،اون قطعا از پرستارا میپرسه کی تو بیمارستان بوده و این چیزا حتا میتونی یکم کولی بازی دربیاره نمیدونم هرچیزی ک وقتی هری اون سوالو پرسید پرستار بگه تنها کسی ک اونجا بوده اون پسرو چشم شکلاتی! تا اینجا نقشه اینه


لیام:واو این نقشه بی‌نظیره خب خب بقیه نقشه چیه ؟


سایمون:بعد از اینکه پرسید لویی کجاس و اینا خودت میدونی باید چی بگی ؟


لیام:آره آره میدونم


سایمون :بعدشم ک معلومه هری ماله خودته


لیام جمله ی سایمون رو بار ها و بار ها با خودش تکرار کرد


⁦⁉️⁩سلام سلام صد تا سلام وانیلا های من حالتون خوبه؟ اهم چند کلمه سخن دارم باهاتون سورن بهم تذکر داده حتما بگم ؛ ساری گفت بگم که دو تا چپتر قبلی مشکل داشت و پاک شده و این پارت ؛ پارته 9 و یکم با تغیر تایپ شده؛ پارت 10 هم هفته بعد آپ میشه بوص بهتون 🤭لونا سورن دوستون دارن

Report Page