🏷️

🏷️

Vkarea channel


_ مگه نگفتم بی اجازه نری تو خیابون؟

اشک های مرواریدی اش بیشتر از قبل روی گونه هایش جاری شد: ددی..هق..من فقط میخواستم برم بازی کنم

جونگکوک اسپنک محکم تری روی بوتی نرم تهیونگ زد: هیس! چیزی نشنوم..بشمار.

ته پیراهن جونگکوک را در دستانش فشرد: ایییی ددی میسوزه..هق یازده

جونگکوک: میدونی اگه زودتر نمیرسیدم ممکن بود چه بلایی سرت بیاد؟

تهیونگ صورت اشک آلودش را به گردن جونگکوک مالید: ببخشید ددی من نمیدونستم اون آدما کین

جونگکوک ضربه‌ی محکمی روی آن یکی لپ باسنش زد: پس به غریبه هام اعتماد کردی؟ تنبیهت سنگین تر شد بیبی

اشک های تهیونگ از یکدیگر سبقت میگرفتند: ددی جوووونمممم

جونگکوک اخمی کرد و از زیر بازوهای تهیونگ گرفت و بلندش کرد: لوس بازی و مظلوم شدن نداریم! برو روی تخت تا بیام

تهیونگ سلانه سلانه با باسنی که سرخ بود و از ضربات محکم دست جونگکوک میسوخت، به سمت اتاق رفت و خودش رو روی گوشه ای از تشک انداخت.

اشک هایش ملحفه رو خیس میکرد.

جونکگکوک بعد از چند دقیقه با اسموتی توت فرنگی محبوب پسرکش وارد اتاق شد.

تهیونگ روی بافت نرم تشک فرو رفته بود و لپ های نرمش فشرده و خوردنی تر بنظر می آمدند.

شلوارش را که پایین زانوهایش رها شده بود را کامل از پاهایش دراورد: برات اسموتی درست کردم عسلم

تهیونگ با ذوق ولی خستگی دو دستش را دراز کرد تا ماگ خرسی اش را از جونگکوک بگیرد.

جونگکوک دستش را بالا تر برد : اول درست بشین بیبی بعد

تهیونگ فورا چهارزانو روی تخت نشست و از برخورد سردی ملحفه به باسن ملتهبش هیسی کشید.

جونگکوک ماگ را به دستش داد و موهای شکلات کاراملی رنگ پسر بازیگوش و تخسش را نوازش کرد: بخور برای ادامه‌ی تنبیه جون داشته باشی مارشمالوم

دهان تهیونگ شل شد و نی با صدای ریزی به دیواره‌ی سرامیکی ماگ برخورد کرد..

نه دیگر اسموتی محبوب صورتی رنگش، خوشمزه نبود..

لب های وسوسه انگیزش آویزان شد و با کمی کش دادن بالا تنه اش، ماگ را روی میز کنار تخت گذاشت.

جونگکوک در این مدت وسایل مورد نیاز تنبیهش را آماده کرده بود.

گوشه ی تخت نشست و روی پایش ضربه ای زد.

تهیونگ با کمی نق دمر روی ران های عضلانی جونگکوک دراز کشید.

جونگکوک به آرامی بوتی سفیدش را که به صورتی و در بعضی جاها به کبودی تغییر رنگ داده بود را نوازش کرد. ویبراتو تخم مرغی را با کمی لوب آغشته کرد: قرار نیست آمادت کنم..هر صدایی که ازت دربیاد دوتا اسپنکت میکنم

ویبراتور را روی درجه ی اول روشن کرد و اطراف سوراخش چرخاند و ناگهان داخل مقعدش فشار داد.

با درد شدیدی که روی ورودی اش حس کرد برای ثانیه ای بغضش مثل اناری ترکید و گونه هایش دوباره تر شد.

جونگکوک ویبراتو را کمی عقب و جلو کرد تا راحت تر داخل برود: قرار بود صدایی ازت نشنوم ته..جدیدا خیلی نافرمانی میکنی

ضربه ی محکمی روی باسنش زد و بخاطر وجود ویبراتور فلزی و سرد داخل سوراخش جیغ بلندی از درد کشید.

_ وقتی بهت گفتم این محله ناامنه تو چیکار کردی بیبی؟ خودسر در خونه رو باز کردی و برای بازی به خیابون رفتی؟ هوم؟ اجازشو داشتی؟

تهیونگ دستانش را مشت کرد: ددی...هق..ببخشید..دیگه..دیگه قول میدم تکرار نشه

ضربه ی بعدی را محکم تر روی همان نقطه ی قبلی زد: نه بیبی! بعضی کارارو حتی یه بارم نباید انجامش بدی..برای پشیمونی خیلی دیره عسل ددی..!

دیلدوی ریسه ای را از کنار پایش برداشت و لوب را بین لپ های باسن تهیونگ ریخت..

تهیونگ از سردی و لزجی مایع لرزی کرد و بعد اولین جسم دایره ای شکل وارد حفره اش شد..

پاهایش را تکان داد تا از شر تنبیه های نفس گیر و سخت ددی اش خلاص شود، اما فقط درد خالص بود که در کمر و لگنش میپیچید.

جونگکوک ضربه ای به داخل رانش زد: فک کنم بهتره توله ببر وحشیمو ببندم؟ تو که اینطور فکر نمیکنی تهیونگ؟

تهیونگ در صدم ثانیه آرام گرفت و ناله کرد: ددی درد میکنههه

جونگکوک کمر و پهلوهایش را نوازش کرد: هیس..آروم بیبی..ما که نمیخوایم به ته ته کوچولو آسیب بزنیم..خودشم نمیخواد مگه نه؟

سرش را تکان داد.

لبش را گاز گرفت و تا آخرین جسم کروی دیلدوی ریسه ای صدایش درنیامد.

جونگکوک پاهای پسرش را باز کرد و با سر انگشت اشاره اش، دیک اویزان ته را لمس کرد: پسر خوب

تهیونگ چنگی به ران جونگکوک زد و از او خواست درجه ی آن ویبراتور کوفتی را بالا نبرد.

جونگکوک بوتی تهیونگ را در مشتش فشار داد: اگه تا دو دقیقه‌ی دیگه کام بشی میبخشمت هانی بر

بین پاهای تهیونگ را نوازش کرد و انگشتش را آرام و دورانی دور حفره ملتهب و باز شده اش کشید.

جونگکوک: خوشت میاد آره؟ اینجوری سوراخت نبض میزنه و ددی باهاش بازی میکنه؟ با دیک کوچولوتم بازی کنم؟

تهیونگ از سر نیاز ناله ی بلندی کرد: آههه ددی..آره لطفا آههه آره

جونگکوک پوزخندی زد: اوه بیبی من فقط با دست ددیش روی سوراخ کوچولوی صورتیش کام میشه

حرفای کثیف جونگکوک و درجه ی بالای ویبراتور تهیونگ رو هر لحظه بیشتر به اوج نزدیک میکرد: د..ددی آههه آهه ددی من..من نزدیکم

جونگکوک دست تهیونگ را بالا اورد و کف دستش را بوسید: بیا شکلاتم برا ددی بیا

تنها گفتن این جمله کافی بود که با صدای بلندی کام شود.

انگشتان آغشته شده با کامش را با دستمال مرطوبی که توی جیبش برای همین لحظه گذاشته بود، پاک کرد و بعد از بیرون کشیدن دیلدو ویبراتور، لوسیون خنکی را روی پوست سرخ باسن تهیونگ پخش کرد و ماساژ داد.

جونگکوک تهیونگ را روی دستانش بلند کرد و به سمت حمام برد.

ته خوابالود نق زد: تو بخواب کیتن کوچولوی تخسم..ددی تمیزت میکنه

تهیونگ چشم هایش را با اخم بست و لبهایش را داخل دهانش جمع کرد.

جونگکوک با لباس داخل وان نشست و آب گرم را باز کرد.

پیراهن دورس تهیونگ رو از تنش بیرون کشید و پوست نرمش را میان موج های ریزی که براثر برخورد آب دیواره ی وان ایجاد میشد، نوازش کرد: میدونی وقتی اومدم خونه و دیدم نیستی چه حالی شدم زندگیم؟ میدونی نفس جونگکوک به نفست بنده؟ دیگه اینجوری نترسونش توت فرنگی کوچولوم..

Report Page