🐰🐰

🐰🐰

Hana

وقتی رسیدم خونه خیس عرق بودم پس سریع یه دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ازتو کیفم گوشیمو درآوردم.یه پیام از طرف جیمین داشتم اونو خوندم.

پیام جیمین:چاگیا،یکم طول میکشه خونه اومدنم، حدود یه ساعت ،برای شام چیزی درست نکن چون میخوام بریم بیرون.

خوبه کمی وقت دارم که استراحت کنم.

رفتم تو اتاقم و روی تخت دراز کشیدم.خیلی زود چشمام گرم شد خوابم گرفت.





جیمین




حدس میزدم بخوابه.پی آروم قفل درو باز کردم ورفتم داخل 

 بهتر بود قبل از هر کاری اول آ.ت رو چک کنم.پس رفتم تو اتاق ودیدم آ.ت روی تخت باموهای خیس خوابش برده وچیزی هم روش نکشیده.آروم پتوی خودمو روش کشیدم .حتماخیلی خسته بود چون اصلا بیدار نشد.معمولا خواب آ.ت سبکه.رفتم لباسامو عوض کردم .که با صدای گرفته آ.ت به سمتش برگشتم.

+:سلام جیمین خوش اومدی.

_:سلام،چاگیا چرا صدات اینطوری شده؟سرما خوردی؟

+:نه،چیزه....یعنی....خب....‌...........نمیدونم فکر کنم.

صداش بدجوری گرفته بود دستمو زدم به پیشونیش تب داشت.به سمت تخت هلش دادم وهمزمان گفتم:سریع برو روتخت دراز بکش چاگیا

خودمم سریع به دکتر زنگ زدم تا بیاد.

دکتر بعد از مایینه ودادن دارو ها رفت.تو دارو هاش دوتا آمپول هم بود که کلا پوستم کندست چون آ.ت از آمپول می‌ترسه.بلخره با کلی منت کشی وناز کشی تونستم اون دوتا آمپولو بهش بزنم.اون شب تاصبح تو بغلم خوابید.





تمام🌹

Report Page