•••••

•••••

Leetelma



وقتی از حموم بیرون اومد، در حال خشک کردن موهای مشکی رنگ و بلندش بود و با یک لبخند کج به سمت تهیونگ رفت.


پسرک روی تخت و روی شکم خوابیده بود و گوشی جدید توی دستش قرار داشت. با رسیدن جونگوک بهش و قرار گرفتن مرد روی تخت کنارش لبخند بزرگی نشونش داد.


- دوستش داری تهیونگ؟


- هممم


مرد مو بلند خنده‌ای از جواب تهیونگ سر داد و دست داخل موهاش فرو کرد و بهمشون ریخت.


- عالیه. باهاش راحت باش.‌ با هر کس دوست داشتی حرف بزن.


وقتی تهیونگ با سر تایید کرد و دوباره مشغول کارش شد، زمان مناسبی رسید که جونگوک هم بهش خیره بمونه و لبخندش پر رنگ تر بشه.

Report Page