...

...

Reyhan





با صدای تکون خوردن آویز بالای در از کارگاهش که داخل مغازه بود بیرون رفت.

+خوش اومدین سنیور، کاری از دست من بر میاد؟

‌_مچکرم. دنبال یه مجسمه‌ی..خاص میگردم

لحن حرف زدنش، استایلش یا حتی طرز راه رفتنش جونگکوک رو متحول میکرد؛ جوری که نگاه میکرد،انگار سعی داشت با چشم هاش فخر فروشی کنه.

+اوه،بله. فکر کنم این...
به طرف ویترین داخل مغازه رفت تا مدلی رو نشون بده و ادامه داد

+این کار، این کار مناسب شماست سنیور

تهیونگ با دیدن مجسمه روبه‌روش تک خندی کرد و به سمت جلو حرکت کرد؛ از بَدْو ورودش به مغازه،پسر روبه روش چشمشو گرفته بود. از پشت به پسری که روی چهارپایه کوچکی ایستاده بود تا مجسمه های دیگه ای رو نشون بده نزدیک شد.

_آه مرد جوان، من چیزهایی بیشتری رو میخوام

با شنیدن خواسته‌ی تهیونگ و دستش که به حالت دایره‌ای روی کمرش کشیده میشد، بزاق دهانش رو به سختی پایین فرستاد.

+چ-چه کمکی از د-دست من ب-بر میاد؟

تهیونگ نیشخندی روی لب هاش نقش بست و مفتخرانه عقب رفت تا به پسر مقابلش فضای کافی برای پایین اومدن از چهارپایه رو بده.

‌_تنت!
‌‌
+بله؟

_فکر کنم واضح گفتم مرد جوان، من تنت رو میخوام، در عوض هرچیزی که بخوای رو برات فراهم میکنم!

جونگکوک شکه از حرف مرد، نفس لرزونی کشید، فکری که به ذهنش رسیده بود رو باید عملی میکرد؟

+ق-قبوله.. اما به یه شرط!

تهیونگ از تکبر و گستاخی پسر مقابلش خنده‌ای سر داد.

_چه شرطی مرد جوان؟

+ مدلم شو..

جاخورد.. انتظار هرچیزی رو داشت به غیر از این مورد.

_مدل؟مدل چه چیزی؟

جونگکوک سعی کرد آروم باشه تا مرد روبه‌روش حس نکنه تمام قدرت دست اونه.

+سنیور. فکر کنم بدونین اینجا چه مغازه ایه. اینجا من مجسمه می‌سازم و میفروشم.

+مدتی هم میشه که دنبال مدل میگردم، مدل برای ساخت مجسمه.

تهیونگ کمی فکر کرد و سری تکون داد.

_خیله خب مرد جوان،من مدل تو میشم.

جونگکوک راضی از کاری که انجام داده لبخند عریضی زد و دست مرد مقابل رو گرفت و تکون داد.

+جونگکوک جئون هستم. هرروز رأس ساعت 6:30 همینجا می‌بینمتون.

_تهیونگ کیم.

تهیونگ کلاهش رو روی سرش گذاشت، به سمت خروجی حرکت کرد؛ دوباره صدای آویز بالای در اومد و اینبار جونگکوک تنها مونده بود زیر لب زمزمه کرد"تهیونگ، کیم"


Report Page