...

...

新Sgd𐤀

انگشتای کشیدش رو روی عکسی که توی آلبوم بود کشید و زیر لب لبخندی زد .

دفتری که هر صفحه ش خاطرات خودش رو داشت . دفتری که توش عشق،سختی،امید و نا امیدی موج میزد . دفتری که هر ثانیه از زندگی سخت و دلنشین اون دو نفر رو توی دل خودش ثبت کرده بود .

اون روز بود که بهش گفته بود چقدر دوسش داره ، بهش گفته بود هر دقیقه و هر ثانیه و هر صدم ثانیه داره تو رویاش باهاش وقت میگذرونه ، بهش عشق میورزه و با هر نفسش ، نفس میکشه .

هیچ ایده ای نداشت قراره چه جوابی بشنوه ، فوقش رد میشد یا ... احتمال دیگه ای وجود نداشت فقط پس زده شدن بود .

اما پسر روبروش تنها کاری که کرد ،نشون دادن لبخند دلربا و دندون های خرگوشیش بود .

لبخندی زد و برای همیشه تهیونگ بین اون لب ها زندانی شد . زندانی ای که حتی زندانبان هم نمیتونست با نقشه فرار نجاتش بده .

زندانی ای که به حبس ابد محکوم شده بود ، بدون هیچ بخشش و گذشتی و این حبس ، دلنشین بود .

جونگکوک که از اعتراف یهویی تهیونگ جا خورده بود ، با لبخندش قدمی جلو رفت و دستش رو روی صورت صاف تهیونگ کشید ، به چشمای خمارش خیره شد . دوستش داشت . بیشتر از هر آدمی توی دنیا ، بیشتر از جسم بی مصرف خودش . 

از نوازش صورتش دست برداشت و تک تک اجزای صورت تهیونگ رو زیر نطر گرفت .

تهیونگ که از قطع شدن حرکت انگشتای جونگکوک روی صورتش ، ناامید شده بود سرش رو پایین انداخت و اخم کرد .

-میدونم جوابت چیه ، نیاز نیست بمونی نمیخوام از روی اجبار ...

+منم دوستت دارم تهیونگ !

دستاش رو روی کت تهیونگ گذاشت و فاصلشون رو کم کرد .

+بیشتر از هر آدمی ...

تهیونگ خنده ای کرد و انگشتاش رو توی موهاش کشید و به چشمای درشت جونگکوک خیره شد . لحظه ای بعد ، با ناباوری تن پسر کوچکتر رو تو آغوش گرفت 

+میخوام قلبت رو توی بدن خودم حس کنم هیونگ

تهیونگ فشار دستاش رو بیشتر کرد و توی گردن بی نقص جونگکوک نفس عمیقی کشید .

کاش اون روز بهش میگفت چقد خوشگل تر از همیشه شده بود ..

کاش اون روز بهش میگفت کت و شلوار بیشتر از هرچیزی بهش میاد و باعث میشه قلب مریضش تند تر از همیشه بتپه ..

کاش اون روز ازش خواستگاری میکرد .

..

کوک آلبوم عکس رو از دستای تهیونگ بیرون کشید و کنارش روی میز گذاشت .

 +خسته نشدی پیرمرد؟۳۰ ساله کار هر روزت اینه که بشینی اینارو نگاه کنی ولی من جلوت ایستادم و تو من رو نگاه نمیکنی .

کوک با اخم بهش نگاه کرد ، تهیونگ خنده بلندی کرد .

-بهت گفته بودم چقدر خوشگلی؟

+هر ثانیه !

-بازم میگم ، خیلی خوشگلی .

کوک لبخند بزرگی زد و توی چشمای تهیونگ خیره شد 

-۳۰ سال گذشته و تو هر روز داری زیباتر میشی ۲۰ سال دیگه میگذره و من پیشت نیستم 

+بس کن پیرمرد ، خودت میدونی که اگه به حرفای دکترت گوش بدی هیچ اتفاقی برات نمیوفته .

-۲۰ سال دیگه میگذره و من دیگه نمیتونم تو چشمات نگاه کنم ، دیگه صدات و نمیشنوم ، دیگه قلبت رو حس نمیکنم که داره به جای قلب منم میتپه 

کوک بغضش رو قورت داد و از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت .

+قرصای صبحت رو خوردی تهیونگ؟

-کوک ! احساس میکنم دیگه نفس نمیکشی ، نفسای منم داره سخت میشه .

+ساکت شو تهیونگ ، تو بخاطر من هم که شده انقدر زود نمیری

کوک بدون صدا اشک میریخت و سعی میکرد سرش رو با درست کردن قهوه گرم کنه و به حرفای تهیونگ اهمیتی نده ‌

+بهت گفته بودم چقدر دوستت دارم؟اندازه تمام گلای یاس توی دنیا ، اندازه تمام بهارایی که از اول دنیا اومدن و گذشتن و جاشون رو به پاییز دادن -میدونم تهیونگ ، منم گفتم به اندازه ضربان قلب همه آدما توی زندگیشون .

+ضربان قلب یکی اینجا داره تموم میشه کوک .

-خفه شو تهیونگ ! تو نمیتونی انقدر بیرحم باشی که من رو بعد ۳۰ سال زندگی بعد اون همه سختی ول کنی ، نمیتونی انقدر بد باشی ، تو فرشته منی تهیونگ .

+بغلم کن کوک

کوک به سمت تهیونگ رفت و مرد روبروش رو محکم در آغوش کشید .

+بغلم کن جوری که بفهمم قلب یکی دیگه به جای من میتپه ، نه برای آدم دیگه ای ، میتپه تا خسته شه و بیاد پیشم 

کوک اجازه داد اشک هاش با بیرحمی روی صورتش لیز بخورن و پایین بیوفتن .

-من میرم کوک ، چه ده دقیقه دیگه ، چه ده روز دیگه ، چه ده سال دیگه ، نمیتونی متوقفش کنی .

تهیونگ گفت و اجازه داد اشکای خودش هم گونه مرد کوچیکتر رو خیس کنه .

-بگو عاشقمی 

+عاشقتم .... به اندازه هر ثانیه نفس کشیدنمون ، عاشقتم ...به اندازه تمام عشقایی که توی جهان وجود داشت و کتاب نشد . من خیلی عاشقتم تهیونگ ، اگه بخوای بری منم باهات میام . خودت گفتی اجازه ندارم تنهایی جایی برم ، یادت نمیاد؟ من هرجایی بری باهاتم تهیونگ . قلب تو توی بدن منِ و قلب من برای بدن تو میتپه ، قلبت دست از تپیدن برداره منم میمیرم تهیونگ !


آفتاب غروب میکنه ، قهوه توی لیوان سرد میشه ، آلبوم روی میز خاک میخوره ، اشکای آدما سرد میشه ، بدن آدما یخ میزنه ، عکس ها دور انداخته میشن و آخرش ، تهِ تهش این عشقِ که جاودانه توی قلبشون میمونه .

Report Page