...

...

...

داستان:وقتی فکر میکنی بهت خیانت کرده

تو و تهیونگ‌ ۳ سالی هست باهم ازدواج کردین توی این ۳ سال فقط دو سه بار رابطه ی فیزیکی داشتید اونم فقط بوس کردن ۲ سال اول زندگیتون خیلی خوب بود ولی توی این سال تهیونگ رفتارش عوض شده زیاد بهت توجه نمیکنه خیلی نگرانی

ویو آیسول

همش میترسیدی که تهیونگ یکی دیگه را دوست داشته باشه و تو رو ول کرده باشه خیلی نگرانی بعضی از شب ها دیر میاد خونه یک شب رفتی دنبالش دیدی با یک دختر داره میره کافه از دور نگاشون میکردی که دارن باهم دیگه حرف میزند و میخندن دیگه تحمل نیاوردی و زدی زیر گریه میخواستی بری توی کافه که گفتی بزار نرم خودش به اشتباهش پی میبره اگه این کار را دوباره تکرار کنه درخواست طلاق میدم اون دوست داره با عشق اصلیش زندگی کنه اون دیگه منو دوست نداره

ویو تهیونگ

تهیونگ : توی‌این سال خیلی کار ریخته روی سرم اصلأ به ا/ت توجه نکردم باهاش زیاد حرف نزدم دلم براش خیلی تنگ شده امید وارم ازم ناراحت نشده باشه ؟؟ بعد از اینکه با خانم لی سو به کافه رفتم میرم خونه برای فردا میبرمش بیرون که ازم ناراحت نشه ولی حتماً ا/ت نگرانم میشه وقتی آمدم خانه بهش توضیح میدم کجا رفتم تا نگران نباشه (وقتی رفت دنبال خانم لی سو شروع به حرف‌زدن کرد نزدیک بود سر تو بخوره ) تهیونگ: واییی خیلی حرف میزنه سرم روخورد (توی دلش)

😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩

(دیگه رسیدین و رفتین تو.سر میز نشستین و تهیونگ قرارداد را از کیفش در آورد لی سو شروع به جوک‌های خنده دار گفتن کرد تهیونگ نتوانست جلوی خودش رو بگیره و خندید) تهیونگ: واییی چقدر شما بامزه هستید خانم لی سو ولی اینجا جای خنده نیست بیاید قرارداد را جوری تنظیم کنیم که تا یک سال شما به شرکت من خدمت کنید

خانم لی سو: چشم آقای کیم من این قرار دادی را که تنظیم کردم هم به نفع شماست هم به نفع من.

(تهیونگ‌ قرارداد را با حوصله میخونه و امضاش میکنه میخواست با خانم لی سو خداحافظی کنه که میگه) لی سو: آقای کیم یک لحظه بشینید (تهیونگ میشینه و میگه کاری دارید ) لی سو: آقای کیم من به شما علاقه دارم دوستتون دارم .عاشقتونم تهیونگ: چی میگید شما من زن دارم که عاشقشم هیچوقت بهش خیانت نمیکنم که بیام پیش شما از این به بعد قرارداد شما با شرکت ما منتفی میشه (باداد)


(و از کافه میره بیرون سوار ماشینش میشه و میاد سمت خانه)

ویو آیسول

خیلی اعصابت خورده میخوای از شدت عصبانیت سر تو بزنی توی دیوار که یک دفعه صدای در میاد میبینی تهیونگ با شدت ناراحتی بهت سلام می‌کنه تو هم که عصبانی بهش گفتی :

ویو دوتایی

کدوم گوری بودی تا الان😤؟؟؟؟؟ تهیونگ : آیسولم تو که انقدر بی ادب نبودی آیسول: از این به بعد از این بی ادب تر میشم تا از این کارات دست بر نداری😡 (تهیونگ با تعجب نگاهت میکنه میگه) تهیونگ: مگه من کار اشتباهی کردم که موچیمو ناراحت کرده؟

آیسول: دیگه میخواستی چی کار کنی با اون زنیکه چی کار میکردی توی کافه.تهیونگ: بخاطر این عصبانی شدی بیبی گرل من رفته بودم با اون خانم

قرارداد ببندم که بهم گفت بهت خیانت کنم که من بهش گفتم یک زن دارم که عاشقشم آیسول: آره تو اینو گفتی منم باور کردم فکر میکنی من عقل ندارم که اینجور حرف ها را سرهم میکنی تا من باور کنم.تهیونگ:بیبی من کاری نکردم باور کن🥺🥺(( با ناراحتی))آیسول:وقتی فردا رفتم درخواست طلاق دادم میفهمی!!!با یک آیدل ازدواج کنییی که با صد جور دختر رفت و آمد داشته باشه همین میشه دیگه((با شجاعت)) تهیونگ:چی درخواست طلاق... دیوونه شدی آیسول تو حق نداری پا تو از خونه بزاری بیرون چه برسه طلاق(با عصبانیت)) آیسول:من ۲۴سالمه هر کاری دلم بخواد میکنم به هیچ کس هم مربوط نیست حتی تو (با غرور)تهیونگ: باور نمیکنی بیا بریم همون کافه که رفتم با اون خانومه اون کافه دوربین داشت بهش توجه کردم بهت نشون میدم اگه جوری که تو گفتی بود باش.برو طلاقم بده اگر جوری که من گفتم بود تنبیهت میکنم باش!

آیسول:باش همین کارو میکنیم همین الان میریم😠

تهیونگ:باش باش برو لباست را بپوش و آماده تنبیه

شدن باش😏😏آیسول:باشه کسی از تو سوال نپرسید(با لجبازی).(سوار شدین و رفتین همون کافه با مدیرش ۲ ساعت حرف زدین تا قبول کرد)تهیونگ:دیدی آیسول دیدی حرفم را گوش نکردی بریم خونه تنبیهت را شروع میکنم....آیسول:ببخشید بییی من🥺دلت میاد منو بزنی🥺🥺

تهیونگ:من کی گفتم میخوام بزنمت هر تنبیه که زدن نیست.آیسول:پس میخوای توی خونه زندانیم کنی آره؟؟؟🥺 لطفاً تهیونگ نکن ببخشید..

تهیونگ:ععع من از این کار را با زن خوشگل نازم انجام نمیدم وقتی رفتیم خونه میبینی تنبیهت چیه😉(با زوق و شوغ)(خیلی میترسیدی که تهیونگ برای تنبیه ات زیادی سخت بگیره بعد از کلی التماس و خواهش از کافه اومدین بیرون و سوار ماشین شدین تهیونگ انگار دل تو دلش نبود خیلی خوشحال بود )ا/ت:فکر کردی بخاطر تنبیه ات خوشحاله و توی دلت بهش بدو بیارا میگفتی

(رسیدین خونه تهیونگ در ماشین رو برات باز کرد و گفت)تهیونگ:بیبی گرل خودم امشب خیلی برای تنبیه ات سخت میگیرم😏

ا/ت: بیبی واقعا دلت میاد با من اینکارو بکنی واقعا که خیلی از خود راضی هستی😔

اسمات!!

(وقتی رسیدین خونه تهیونگ گفت)تهیونگ:الان

دیگه تنبیهت را شروع میکنم ۱،۲،۳

ا/ت:دیدی داره میاد نزدیکت ازش دور نمیشی چون از تنبیهش پی بردی و خودتو آماده میکنی تهیونگ هلت میده روی تخت و دکمه لباسش رو باز می‌کنه تهیونگ: امشب میخوام شیطونی کنم سکسی گرل من حالا از بین ۱۰ تا ۳۰۰ یک عدد انتخاب کن

ا/ت:همون ۱۰ تهیونگ:شانس آوردی و گرنه کل بدنت کبود میشد ۱۰ تا اسپنک بهت میزنم و شروع میکنم ا/ت:باش من که نمیتونم روی حرف تو حرف بزنم (بهت ۱۰ تا اسپنک میزنه و لباستو در میاره و لباشو میزاره روی لبات و مک میزنه تو هم داشت لباسه تهیونگ رو در می آوردی خیلی بدنش جذاب بود زیر نور مهتابی خیلی خیره کننده میشد....

انقدر محکم مک میزن که لبت داشت خون میومد

ا/ت:آههههههه ته آروم تر....از لبات دل کند و شروع به مک زدن نپتل هات کرد دیگه طاقت نیاوردی

ا/ت:ته میشه بزاری داخلم خیلی بهش احتیاج دارم....

تهیونگ شلوارو باکسرشو در آورد و انداخت کنار تخت شلوار تو هم در آورد و با ضربه‌ای محکم واردت کرد خواستی جیغ بزنی که دستشو گذاشت روی دهنت و مانع جیغ زدنت شد و خیلی تند تلمبه میزد صدای ناله هاتون کل اتاق رو گرفته بود که تهیونگ دیکشو درآورد و دید خونیه با دستمال پاک کرد و دوباره واردت کرد خیلی درد داشته چون تنبیهت بود نمیتونستی چیزی بگی فقط ناله میکردی که دیدی کل تخت خونی شده

ا/ت:ته بس کن مگه نمیبینی خونریزی دارم تههههههه(با داد)

داشتی از درد میمردی و دیگه صدات در نمیومد كه گفتی ته درد دارم ترو خدا ولم کن لطفاً!!!

از دید ته

خیلی درد داشتم ولی لذتش هم اندازه دردش لذت بخش بود داشتم ادامه میدادم


که خودمو توش خالی کردم و کنارش دراز کشیدم

حال نداشت و گریه میکرد ولی ارزش یه بیبی رو داشت🤍

از دید آیسول


دلم درد میکرد که ته خودشو توم خالی کرد و کنارم دراز کشید...


که لبمو گذاشتم رو لباش و مک زدم که همون موقع ته خوابش برد منم کنارش خوابیدم

پرش زمانی صبح


از خواب پاشدی دیدی‌ تهیونگ انگار بچه ها خوابیده میخواستی بری که گرفتت

تهیونگ:آیسول اممممم.......

آیسول:چیشه ته داری نگرانم میکنی!!

تهیونگ:آیسول تو بارداری...نباید کار کنی!!

آیسول: چی میگی ته دیونه شدی!

تهیونگ:دیشب یه بیبی برات کاشتم😌

آیسول:کوفت من ۲۴ سالمه خودم بچم بچه بیارم!!

تهیونگ:باهم دیگه بزرگ میشین😅نترس

آیسول: کوفت تو هم باید کمک کنی🤬

تهیونگ:باش سکسی گرل خودم🤤

پرش زمانی ۸ ماه

آیسول: تهههههههههه بیا کمکم کن نمیتونم از پله ها برم پایین اگه زحمتی نمیشه😑

تهیونگ:بیب اومدم وایسا کمربندمو ببندم وایسا

ویو آیسول

یکدفعه زیر پام خالی شد شروع کردم به جیغ زدن که تهیونگ زود اومد بغلم کرد خیلی سنگین بودم

با بدو رفت سمت ماشین گذاشتم روی صندلی سوار شد تا اون موقع ‌همش می‌گفت اشکال نداره آیسول آخر که این درد رو تجربه می کردی....گریه نکن عزیزم 🥰

رسیدیم بیمارستان....

پرش زمانی ۳ ساعت بعد


تهیونگ: نگاه کن چه دوقلو های نازی داریم اسم فرشته هامونو چی‌ بزاریم؟؟؟

آیسول:واییی خدا هانا و هیوجین دختر برای باباش پسر برای مامانش♥️

تهیونگ:چه دیدی شاید هانا مامانی شد هیوجین بابایی 😁


آیسول:ته میگم چرا اون شب ‌که بهت گفتم میخوام ازت طلاق بگیرم نزدیم!!!

ته:آیسول نکنه دیونه شدی‌ اون قضیه مال ۱۰ ماه پیشه حالا اگه دوست داری الان بزنمت😂

آیسول:نههه ممنونم 😖


پایان🤗

Report Page