.....

.....

https://t.me/edit_bts_Pictures

#part1

#انتقامی_مساوی_با_عشق

امروز خورشید زیباتر از هر موقع بود. نورش همه جا می‌تابید. شادی و نشاط قابل دید بود تا اینکه به خونی ترین روز بچه ای بی گناه و خوش قلب تبدیل شد.


[فلش بک 17 سال قبل]

از زبان سوم شخص

_ مامانی... ولش کنین از سر راه برین کنار ولش کنید

پدر پسرک یکی از بهترین باند مافیایی کره میخواست مادر تک فرزند باارزش... پسرش رو بکشه

گانگسترها جلوی در وایساده بودم و اجازه نمدادن که بچه ی ناراحت و نگران وارد اتاق بشه

[ داخل اتاق ]

(مادر تهیونگ با علامت + پدر تهیونگ با علامت # و تهیونگ باعلامت _ نشان داده میشه)

# : تو مگه بهت نگفته بودم ها مگه نگفتم از پسرم دور بمون

+ : اون پسره منم هست و هر چی بگی من ازش دور نمیشم اون تنها فرزند منه و تنها دلیل زندگیم

# : بهت هشدار داده بودم... گفته بودم اگه نزدیکش بشی میکشمت

+ : برام مهم نیست من بدون پسرم مرده به حساب میام توی این عمارت که هر جا میرم دنبالم گانگسترهات رو می‌ندازی , اینجا مثل زندانه و اگه پسرم نبود خیلی وقت پیش خودکشی کرده بودم

# : پس چطوره من اینکار رو بجات بکنم خلاصت میکنم از رنجی که می‌کشی ها?!

پدر تهیونگ تفنگش رو در آورد و به سمت مادر تهیونگ نشانه گرفت و دانگ... ماشه رو کشید

[ بیرون اتاق ]

_ : بزارید برم تو خواهش میکنم بزارید مامانمو ببینم لطفاً

تهیونگ یکی از گانگسترها رو حل داد ولی نتونست بره تو اتاق چون رو زمین افتاده بود

یهو صدای شلیک همه رو تو شک فرا خواند از لای در خون جاری شد

در باز شد و پدر تهیونگ اومد بیرون و تهیونگ با سرعت رفت داخل اتاق و با صحنه ای که دید هزاران بار ارزوی برگشت به گذشته را کرد رو زمین تنها فرشته زندگیش ، تنها آدمی که اونو میفهمید ، اونو در آغوش می‌گرفت ، واسش لالایی میخوند ، رو زمین غرق در خون افتاده بود

تهیونگ به سرعت به طرف مادرش حرکت کرد و بدن بی جون مادرش را در آغوش گرفت...

Report Page