....

....

Raraavis

+اون اینجا چیکار میکنه ?

×اصلا کی دعوتش کرده ؟

جوهان با اخم رد نگاه دوستاش رو دنبال کرد و چشمش به پسر ریز جسه ای با موهای روشن موج دار افتاد.

-اون چانگکیون نیستش ? پسر استاد ایم ?

هیونگوون زیرچشمی به پسر که معذب گوشه ی اتاق ایستاده بود نگاه کرد : خودشه...

مینهیوک شوکه به بقیه که بهش خیره شده بودن نگاه کرد و سرش رو تندتند به چپ و راست تکون داد: به من نگاه نکنیدا ... من مطمئنم که کیارو دعوت کردم !

شونو ابروشو بالا انداخت و درحالیکه یه لیوان نوشیدنی برای خودش برمیداشت گفت : اوه واقعا ؟انتظار داری باور کنیم ؟

مینهیوک چشماش رو توی حدقه چرخوند :اینبارو مطمئنم...چون فقط دخترارو دعوت کردم 

پسرا با بیخیالی به شیطنتهای همیشگی مینهیوک خندیدن و درست همونلحظه کیهیون به جمعشون اضافه شد.

کیهیون: جوهانا بابت این پیروزی بزرگ بهت تبریک میگم امسالم با گرفتن این مهمونی که سگ صاحبشو توش نمیشناسه ثابت کردی همون احمق سابقی و افزایش سن به معنی افزایش عقل نیستش.

بعد از زدن تموم این حرفها با لبخند سرش رو بسمت جمعیت چرخوند و بعد از دیدن چانگکیون با هیجان مشتی به بازوی ونهوو زد

کیهیون :چرا به من نمیگید پس چانگکیون اومدههه

و بدون هیچ حرفی مینهیوک و هیونگوون رو کنار زد و به سمت پسر که از لحظه ورودش همونطور کنار دیوار ایستاده بود رفت

ونهوو:خب...خداروشکر مشکل اینکه کی چانگکیونو دعوت کرده حل شد...حالا مسئله جدید اینه که به چه دلیل فاکی پسر رییس دانشگاهو دعوت کرده اینجا ؟

جوهان شونه هاش رو بالاانداخت و به سمت دیگه سالن حرکت کرد و درهمون حین رو به دوستاش گفت : زیادی حساس شدید بچه ها...امشب تقریبا کل دانشجوها اینجان

شونو در حالیکه دستش رو دور گردن هیونگوون مینداخت گفت : من حتی چندتا از فارق التحصیلای ترمای قبل رو هم بین مهمونا دیدم

مینهیوک با لحن حق به جانب و چشمای گرد شده داد زد : چیه ? اینم میخواید بندازید گردن من ؟

...

کیهیون کنار چانگکیون که با لبخند کوچیکی بهش نگاه میکرد ایستاد و دستش رو روی بازوش گذاشت.

کیهیون: چانگکیونا..فکر نمیکردم بیای .خیلی لطف کردی 

چانگکیون لبخند بانمکی زد و کمی خم شد:ممنون که دعوتم کردی ... فکر نکنم زیاد بتونم بمونم.این کادورو...

قبل از اینکه حرفش تموم شه کیهیون به جعبه کوچیک توی دست پسر نگاه کرد و هیجان زده جواب داد: برای جوهانی کادو گرفتیییی...واقعا لازم نبود خودتو توی زحمت بندازی .اما حتما خوشحال میشه.

کیهیون دست پسر کوچیکتر که خیلی خجالتزده و معذب بنظر میرسید رو گرفت و به سمت جوهان ک به تنهایی روی یکی از مبل ها نشسته بود و مشغول نگاه کردن به کارت بازی چندتا از دخترا و پسرا گوشه ی دیگه ی خونه بود حرکت کرد.

کیهیون : جوهانا...

جوهان سرش رو به سمت کیهیون ک هیجانزده هرکسی که جلوش بود رو کنار میزد تا به اون برسه نگاه کرد و بعد از دیدن کسی که بشدت پشت سر اون کشیده میشد از جاش بلند شد.

کیهیون : چانگکیون میخواست بهت تولدتو و تبریک بگه و هدیه ش رو بهت بده.

قبل از اینکه حرف دیگه ای بزنه هیونگوون با سروصدا وارد جمعشون شد و دست کیهیونو گرفت

هیونگوون : کیهیونا به کمکت نیاز دارن

کیهیون با ابروهای بالا رفته پرسید :کیا ?

هیونگوون با لبخند جواب داد : من...و دوست دختر آینده م ...کره ای حالیش نمیشه ژاپنیه

کیهیون داد زد :به من چه ?? به مینهیوک بگو !

هیونگوون هم داد زد و جواب داد: گفتم قراره دوست دختر آینده من بشه نه مینهیوک.

کیهیون :یاااا...منم میتونم مخشو بزنم

هیونگوون: زر نزن

کیهیون :چی ?!!

هیونگوون :گی !

با دورتر شدن کیهیون و هیونگوون چانگکیون در حالیکه به آخر مکالمه هیونگوون و کیهیون فکر میکرد سرش رو به سمت جوهان چرخوند و درحالیکه دست و پاش رو گم کرده بود کادو رو به سمت جوهان گرفت و تند تند شروع به حرف زدن کرد.

-سلام من گی ام .کادوت مبارکه این تولدو برای تو آوردم !

برای چندثانیه هردو سکوت کردن و بعد جوهان که بسختی تلاش میکرد جلوی خندیدنش به اشتباه چانگکیون که با صورت سرخ شده لباش رو باز و بسته میکرد بگیره نگاه کرد

-م...من..میخواستم که..یعنی منظورم این بود که..من چانگکیونم و..حواسم پرت شد بعد...

جوهان تکخند جذابی زدو قبل از اینکه اون بچه گریه ش بگیره جعبه رو از دستش گرفت 

+خوشحالم اینجا میبینمت چانگکیون..بابت هدیه هم ممنونم.

با تفریح به پسر که فاصله زیادی با گریه کردن نداشت نگاه کرد و برای عوض کردن جو بینشون مشغول باز کردن جعبه شد

+ واقعا دوست دارم ببینم توش چیه... از بیرون انقدر سنگین بنظر نمیرسه.

و بعد درحالیکه مینشست روی مبل زد و چانگکیون رو به نشستن دعوت کرد

بعد از باز کردن جعبه به پسر با دهن باز به پسر که با اضطراب بهش خیره شده بود نگاه کرد و لب زد : موچی? شکلات ? جلی ? مارشملو ?!!! واقعا برای تولدم ،اینارو آوردی ?!??وبعد دوباره به داخل جعبه نگاه کرد

+این چیه ?

و بعد گردنبندی که یه پلاک به شکل کوزه عسل بهش آویزون شده بود بیرون کشید

سعی کرد متن روی پلاک رو بخونه 

روی پلاک بطور واضح نوشته شده بود [joo]

جوهان سرش رو بالا آورد و به چانگکیون که منتظر عکس العملش بود نگاه کرد و گفت :

+میدونی چیه ? منم گی ام .خوشحالم که تولدمه و این کادو برای توعه

و بعد به سمت چانگکیون خم شد و شقیقه ش رو بوسید

Report Page