.

.

.

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸


#عروس_قراردادی

#پارت_24


زد زیر خنده و با سقلمه ای به پهلوم آروم زد .


_نکبت عوضي...


***


بینیم شروع به خاریدن کرد این بار دومی بود که بد خواب می شد چشم بسته دستی بهش کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم امان از دست مگس های مزاحم ! 


اینبار کف پام قلقلک شد و پام رو زیرش پتو کشید و سرم رو بیرون آوردم. نچ کلافه ای کشیم که صدای خنده ی آروم دختری توی اتاق پیچید. تازه به خودم اومدم این اذیت و آزار ها کار کیه...

پتو رو دور انداخت و با  بالا آوردم سرم خواستم غر بزنم اما یه لیوان آب خنک توی صورتم خالی شد .


با سرمای آب و باد خنکی پاییزی ای  که از پنجره ی باز شده داخل می اومد لرزیدم.


توی جام سیخ نشستم که صورت نرگس توی لباس خوابی که به تن داشت از شدت خنده شروع به لرزیدن کرد .


سمتش خیز برداشتم  :

_می گشمت دختر چشم سفید... صبر کن فقط ! 


همونطوری بی حواس با شورت پام دنبالش دویدم که با جیغ از اتاق بیرون دوید.


_دستم بهت نرسه نرگس... 


اون با خنده خونه رو گذاشت رو سرش و سمت هال دوید . 


_وای آرشاویر چرا اینجوری می کنی... خب میخواستم بیدارت کنم واسه خرید گفتی صبح بریم ! 


دنبالش دویدم از پله ها تند تند پایین می رفتم. دستم بهش می رسید اونقدر نیش گونش می گرفتم تا سیاه و کبودت بشه که یه وقت هوس نکنه منو اینجوری بیدار کنه .


_می خواستی بیدارم کنی! ها ؟  راه های بهتری سراغ نداشتی؟ اول صبحی یه پارچه آب یخ روم خالی کردی...


بهش رسیدم . 


_دروغغغغ نگو اون همه ش یه لیوان آب از شب مونده ی ناقابل بود مرده گنده . 



خرناس کشیدم و نفس زنان سمتش پریدم همه بدنم برای گرفتن اکسیژن تو تقلا بودن این دختره خیلی فرض بود ! 


_نرگس.... صبر کن ! 


 خودش پشت امیرسام که جلوی له بود قائم کرد .


_وای آقا امیرسام کمکم کن این میخواد منو بخوره !



دست انداختم که بگیرم یه نیم چرخ زد و شلوار امیرسام رو گرفت و باعث خنده ش شد . 


_دختر جون مراقب شلوارم باش کشش شله آبرومون نبری ! 


سرم رو بالا آوردم و نگاه خیره ی برادر بزرگم رو روی نرگس دیدم . ما نیمه برهنه توی حال بودیم؟! 

نیم چرخی سمت نشیمن زدم و نگاهم به اعضای خانواده که با دهن باز ما رو تماشا می کردن افتاد . 

آقاجون روی اون ویلچرش با چنان غمی نگاهمون می کرد که دهنم خشک شد. با عصایی که دستش بود چند ضرب به زمین کوبید :


_این چه وضعیه! فکر کردین اینجا خونه فحشا ست اینجوری جوی اهل منزل میچرخین؟ هی دختریه چشم سفید تو خونه تون یاد ندادن جلوی نامحرم لباس درست بپوشی؟ این تیکه پارچه فقط مال پوشیدنش تو خلوتت با همسرت نه اینجا و جلوی...


با خشم نرگس رو که به شلوار امیر خشک شده بود توی بغلم گرفتم و از سر لج با بابام بغلش زدم و گفتم :

_با زن آینده ی من درست صحبت کنید... میبرمش خونه خودم که هر جور راحت بگرده ، زن نگرفتم که تا آخر عمرش خودش لای یه مشت گونی بپچه شما می خوای به کسی گیر بدی به عروس بزرگترا گیر بده که معلوم نیست تا 3 شب با اون سر و شکلش کجاست . مزاحم صبحونه خوردنتون نمی شیم حاجی... روز خوش آقاجون.

Report Page